زنی که همسر دوم مرد سالمندی شده بود، پس از ۱۵ سال عقد موقت سرانجام با دادخواست طلاق روبه رو شد و راهش به دادگاه خانواده کشید. این درحالی بود که زندگی او نه از سوی شوهر، بلکه توسط «هوو»ی ۹۷ سالهاش تهدید شده بود.
روزنامه ایران: زنی که همسر دوم مرد سالمندی شده بود، پس از ۱۵ سال عقد موقت سرانجام با دادخواست طلاق روبه رو شد و راهش به دادگاه خانواده کشید. این درحالی بود که زندگی او نه از سوی شوهر، بلکه توسط «هوو»ی ۹۷ سالهاش تهدید شده بود.
در یکی از روزهای سرد آذر که درختان همزمان با برگ ریزان پایتخت آماده میشدند تا رخت زمستانی بر تن کنند، زنی به نام «فریده» راهی دادگاه خانواده شده بود. برای این زن که در عمرش حداقل ۶۰ بار پاییز را دیده بود، رنگ و بوی خزان هیچ اهمیتی نداشت. برای او مهم این بود که نباید از همسرش دست بکشد و به روزهای تنهاییاش بازگردد.
فریده در همان حال که پشت اتاق دادگاه به دیوار تکیه داده بود، نگاهش از پنجره به کوههای شمال شهر افتاد. بعد هم برای لحظهای چشمانش را روی هم گذاشت و برگشت به ۱۵ سال پیش... «عماد» را نخستین بار در دامنه همین کوهها دیده بود، آن هم در یک روز پاییزی. چند هفتهای میشد که برای فراموش کردن غم مرگ همسر پزشکش به دل طبیعت میزد. اما در یکی از همان پیاده رویها پایش لغزید و در جوی آب کوچکی افتاد.
نخستین کسی که بر بالای سرش رسید، مردی بود بلند قامت، با موهای جوگندمی و لباس کوهنوردی. مرد غریبه باند استریل را به دست فریده داد و بعد از آن آب نباتی تعارفش کرد و گفت: «معلوم است که تازه کار هستید. بهتر است تنها به کوه نیایید.» و...
فریده تصمیم گرفته بود به پایین کوه برگردد و مرد میخواست بالاتر برود. اما قبل از خداحافظی مرد میانسال به او پیشنهاد کرد هفتههای آینده با گروه کوهنوردی آنها همراه شود تا با امنیت بیشتری ورزش و تفریح کند. سپس روی تکه کاغذی نام خودش و شماره تلفنش را زیر شماره نوشت. عماد...تلفن همراه....
پس از این آشنایی آنها چند ماهی همدیگر را در کوه دیدند. این دیدارها بتدریج به میهمانیهای دوستانه کشیده شد و گاهی درباره زندگی خصوصیشان با هم حرف میزدند. تا اینکه یک روز مرد موضوع ازدواج را پیش کشید. فریده گفته بود که دو فرزند تحصیلکردهاش رفتهاند دنبال زندگیشان و عماد هم گفته بود بعد از طلاق همسرش در سالهای گذشته حالا با مادرش زندگی میکند. اما فریده نمیخواست دوباره ازدواج کند؛ از یک طرف نزدیک بازنشستگیاش بود و از طرف دیگر نمیپسندید که با داشتن عروس و داماد تن به چنین خواستهای بدهد.
برای همین خواهش کرد رابطهشان به همان دیدار در جمع محدود باشد. اما عماد اصرار کرد عقد موقت کنند. چون به این شکل نه بچههای فریده از چیزی خبردار خواهند شد و نه مادر خودش تنها خواهد ماند. درست ۶ ماه از ماجرای آشنایی آنها در کوه میگذشت که فریده با ۴۵ سال سن همسر مردی ۵۰ ساله شد. عماد روزها را در خانه فریده و شبها را در منزل خودش میگذراند. فریده برای دومین بار در زندگیاش به مردی وابسته شده بود که در تصور او آدم قابل اعتمادی نشان میداد. غافل از این که آرامش، خبر از طوفانی در آینده میداد...
پنج سال بعد فریده نامهای را در کیف عماد پیدا کرد که درباره پذیرش اقامت او در امریکا بود. دعوتنامه از سوی پسری مقیم کالیفرنیا بود که نام فامیلی عماد را یدک میکشید و جلوی اسم مادرش نام مادر عماد نوشته شده بود. بدین ترتیب پردهها فرو افتادند و واقعیت زندگی عماد بر او آشکار شد.
فریده فهمید که آن زن مادر عماد نیست و در حقیقت همسر اوست. زنی که ۱۶ سال بزرگتر از او است. وقتی که فریده با گلهمندی ماجرا را به عماد گفت او معذرت خواهی کرد و دلیل دروغ گفتن خود را عشق و علاقه زیاد به فریده عنوان کرد. آن روز عماد اعتراف کرد که هیچ رابطه و علاقهای بین او و همسرش نیست. عماد گفت: «بعد از طلاق همسر اولم در ۴۰ سالگی، تنها مانده بودم تا اینکه با این زن پولدار آشنا شدم که ۱۶ سال از من بزرگتر بود، اما برایم اهمیتی نداشت و سالها بخوبی با هم زندگی کردیم. من نمیتوانستم بچه دار شوم و او هم دیگر یائسه شده بود. بنابراین کودکی را به فرزندخواندگی گرفتیم و بزرگش کردیم.
همسرم تابعیت امریکا دارد و پسرخواندهمان هم توانست اجازه اقامت بگیرد و حالا هم فقط به خاطر دریافت گرین کارت، همسر سالخورده ام را تحمل میکنم.» عماد برای نشان دادن حسن نیتش تمام موجودی حساب بانکیاش را بهحساب فریده واریزکرد و اجازه گرفت برای ادامه کارهای اقامت به کالیفرنیا برود. با آنکه عماد نیمی از سال در ایران نبود، اما فریده او را بخشیده و امیدوار بود آینده را با هم بگذرانند. اما چند سال بعد عماد حق شهروندی گرفت و دیگر کمتر به سراغ او میآمد. عماد به بهانههای مختلف به امریکا میرفت و گاهی تا یک سال خبری از او نبود. تا اینکه فریده طاقتش را از دست داد و به خانه هوویش رفت و موضوع ازدواجش را به زنی گفت که میتوانست جای مادرش باشد.
زن ۹۰ ساله با شنیدن این ماجرا، رنگ از رخسارهاش پرید و از حال رفت. فریده هم از ترس پا به فرار گذاشت و در تماس با عماد از او خواست تا بین آنها یکی را انتخاب کند. با این حال عماد قول داد به محض برگشتن به ایران فریده را به عقد دائمی خود دربیاورد. یک سال بعد آنــــــــها با مهریه ۱۱۴ سکهای عقد کردند. اما سایه هووی سالخورده و تهدیدهای او دست از سر زندگی فریده و عماد برنمیداشت.
فریده پشت در اتاق شعبه ۲۶۴ دادگاه خانواده مجتمع قضایی ونک ایستاده بود که در باز شد و جلسه رسیدگی به پرونده زن و شوهری جوان به پایان رسید. فریده بسرعت وارد دادگاه شد و مقابل قاضی «غلامحسن گل آور» ایستاد. بعدهم گفت:«آقای قاضی؛ همسرم با آنکه مرا دوست دارد، اما با فشارهای هووی ۹۷ سالهام درخواست طلاق مرا به این شعبه داده. فردا جلسه رسیدگی ماست و من از شما میخواهم که بر او سخت بگیرید تا از خواستهاش پشیمان شود.»
قاضی لبخندی زد و گفت:«اول اینکه حق طلاق با مرد است. اما شما هم حقوقی مثل مهریه و اجرتالمثل و نفقه و تقسیم دارایی دارید که میتوانید آنها را مطالبه کنید. با این حال براحتی نمیتوان از حق طلاق استفاده کرد. حالا مهریهتان چقدر است؟ شاید ناتوانی در پرداخت آن از طلاق منصرفش کند.»
فریده جواب داد:«مهریهام ۱۱۴ سکه است. راستش یکی از سفرهایش به امریکا آنقدر طولانی شد که برای بازگشتش تهدیدش کردم مهریهام را مطالبه میکنم. او هم گفت از حسابم بردار. من هم به اندازه مهریهام برداشتم و در حال حاضر فقط ۳ سال است که عقد دائمی کردهایم و فکر نمیکنم رقم اجرتالمثل و نفقهام زیاد شود.» قاضی گفت:«معلوم است که با قانون آشنایی دارید.»
زن جواب داد:«بله. بعد از بازنشستگی به تحصیلاتم ادامه دادم و حالا استاد دانشگاه هستم. اما خوب میدانم که همسرم از ترس این زن ۹۷ ساله میخواهد مرا طلاق بدهد. او میترسد اجازه اقامتش را از دست بدهد و من هم ممنوع الخروجش کردهام تا نتواند به سفر خارج برود.حتی وقتی به خانه من آمد به روی خودش نیاورد که قرار است از هم جدا شویم. چراکه او عاشق من است.»
قاضی از این بانو خواست دادگاه را ترک کند و فردا به همراه شوهرش در جلسه حاضر شود و تأکید کرد؛ «از قدیم گفتهاند اگر یک طرفه به نزد قاضی بروید راضی برمیگردید.»
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
نویسنده طوری داستان پردازی کرده انگار مرد خیلی کار خوبی کرده به دلیل ثروت یک زن با او ازدواج کرده و حالا هم بخاطر منافعش طلاق نمی گیره! یه کم ارتقا بدین خودتون رو بابا
بدون نام
من یه چیزی رو نمیفهمم مگه مرده نگفت همسرم ۱۶ یال از من بزرگتره؟ چه طوری شده ۹۷ ساله؟ یه جا هم گفت فریده ۴۵ساله زن عماد ۵۰ ساله شد خب نهایتا ده سالم که گذشته باشه الان زن اول باید نهایتا ۷۶ سالش باشه
۹۷ از کجا اومد؟ پس الان باید عماد ۸۱ سالش باشه فریده هم ۷۶ یعنی پیرمرد و پیرزن
دقت کنین چی نشر میدین فقط میخواین هر چیزی رو به خورد ملت بدین
پاسخ ها
بدون نام
شما اگه اخبار حوادث رو دنبال کنی می فهمی نویسندگان این جور اخبار علاقه زیادی به اغراق کردن دارند . خیلی هم کاری به اطلاعات واقعی ندارند برای خودشون داستان پردازی می کنند به شیوه ی رمان های بازاری!
بدون نام
یعنی نامردی در حد کمال با یک زن به خاطر پول ازدواج کرده و در کمال وقاحت دیگری رو با دروغ گرفته و زنش رو به عنوان مادر خودش معرفی کرده یعنی چیزی از نامردی کم نگذاشته
خانم عزیز برو دعا کن یکی هم تو آمریکا نداشته باشه میتونه تو رو خواهر خودش معرفی کرده باشه
زن اول حق داره تمام زندگی و ثروتش رو به پای این مرد ریخته بهتر بود همون زمان که موضوع رو فهمیدی و هنوز در عقد موقت بودی پا تو از زندگی اون میکشیدی بیرون
اگه به امثال شما باشه آدمها تا چهل سالگی حق زندگی دارند و بعد باید با پای خودشون بروند در گور بخوابند!همه در هر سنّی حقّ زندگی دارند.شما از دولت مطالبه کنید نه از مردم عادی که وظیفه ای در شاغل کردن و مزدوج کردن شما ندارند
بدون نام
15 سال قبل ازدواج کردن مرده 50 ساله بوده و زن اولش 16 سال بزرگتر بوده پس با این حساب الان همسر اول آقا 81 سالشون هست فقط احتمالاً زن دوم از حرصش چند سالی به سن زن اول اضافه کرده تا دلش خنک بشه
امان از این زن های دوم که چقدر پست و خبیث هستن
بدون نام
اقا رو زندگی همدیگه خراب نشید...دنیا چه ارزشی داره مگه...
نظر کاربران
رمان نوشتین؟
پاسخ ها
نویسنده طوری داستان پردازی کرده انگار مرد خیلی کار خوبی کرده به دلیل ثروت یک زن با او ازدواج کرده و حالا هم بخاطر منافعش طلاق نمی گیره! یه کم ارتقا بدین خودتون رو بابا
من یه چیزی رو نمیفهمم مگه مرده نگفت همسرم ۱۶ یال از من بزرگتره؟ چه طوری شده ۹۷ ساله؟ یه جا هم گفت فریده ۴۵ساله زن عماد ۵۰ ساله شد خب نهایتا ده سالم که گذشته باشه الان زن اول باید نهایتا ۷۶ سالش باشه
۹۷ از کجا اومد؟ پس الان باید عماد ۸۱ سالش باشه فریده هم ۷۶ یعنی پیرمرد و پیرزن
دقت کنین چی نشر میدین فقط میخواین هر چیزی رو به خورد ملت بدین
پاسخ ها
شما اگه اخبار حوادث رو دنبال کنی می فهمی نویسندگان این جور اخبار علاقه زیادی به اغراق کردن دارند . خیلی هم کاری به اطلاعات واقعی ندارند برای خودشون داستان پردازی می کنند به شیوه ی رمان های بازاری!
یعنی نامردی در حد کمال با یک زن به خاطر پول ازدواج کرده و در کمال وقاحت دیگری رو با دروغ گرفته و زنش رو به عنوان مادر خودش معرفی کرده یعنی چیزی از نامردی کم نگذاشته
خانم عزیز برو دعا کن یکی هم تو آمریکا نداشته باشه میتونه تو رو خواهر خودش معرفی کرده باشه
زن اول حق داره تمام زندگی و ثروتش رو به پای این مرد ریخته بهتر بود همون زمان که موضوع رو فهمیدی و هنوز در عقد موقت بودی پا تو از زندگی اون میکشیدی بیرون
جوانهامون ندارن واسه یکبارهم ازدواج کنن اونوقت پیرزناوپیرمردامون دوتا دوتا زن میگیرن وازدواج میکنن،قدم خیری بردارن ودوتا جوانو سروسامون بدن بهتر ازاین دعوای لب گورشونه
پاسخ ها
اگه به امثال شما باشه آدمها تا چهل سالگی حق زندگی دارند و بعد باید با پای خودشون بروند در گور بخوابند!همه در هر سنّی حقّ زندگی دارند.شما از دولت مطالبه کنید نه از مردم عادی که وظیفه ای در شاغل کردن و مزدوج کردن شما ندارند
15 سال قبل ازدواج کردن مرده 50 ساله بوده و زن اولش 16 سال بزرگتر بوده پس با این حساب الان همسر اول آقا 81 سالشون هست فقط احتمالاً زن دوم از حرصش چند سالی به سن زن اول اضافه کرده تا دلش خنک بشه
امان از این زن های دوم که چقدر پست و خبیث هستن
اقا رو زندگی همدیگه خراب نشید...دنیا چه ارزشی داره مگه...
۹۶سال که باید غزل خداحافظی وبخونه
پاسخ ها
ابهام خبرزیاداست.بلاخره سن واقعی اینها
چقدراست.50و45یا60یا97سال.لطفادقت
بفرمایید.
خیلی طولانی بود .... من که هیچی نفهمیدم ...
ده فراخواندم رمان رو صحیح بودن سن رو نفهمیدم