جاودانه های امام حسن عسگری (ع)
«یادآوری سیرههایی از زندگی امام حسن عسکری (ع)، نمونههایی روشنگر است که آن حضرت چگونه توانسته فراتر از زمان خویش گام بردارد. بازخوانی این روشها برای عصر امروز تازگیِ خود را دارد و در ذهن نمیگنجد که در هزاره پیشین، چنین توصیههایی شده باشد.»
خبرگزاری ایسنا: «یادآوری سیرههایی از زندگی امام حسن عسکری (ع)، نمونههایی روشنگر است که آن حضرت چگونه توانسته فراتر از زمان خویش گام بردارد. بازخوانی این روشها برای عصر امروز تازگیِ خود را دارد و در ذهن نمیگنجد که در هزاره پیشین، چنین توصیههایی شده باشد.»
گوهری تابان از این صاحبان حکمت، به سال ۲۳۲ هجری قمری، در شهر سامرای عراق چشم به جهان خاکی گشود. پدرش، حضرت هادی(ع) نام وی را «حسن» نهاد. مادرش بانوی پاک سرشت و شایستهایی به نام «حُدَیثه»است که برخی تاریخنویسان، وی را «سوسن» نیز یاد کردهاند. در فضیلت این بانوی گرامی همین بس که به سهم خود، در کنار امامِ خویش، پناهگاه عاطفی مردم در آن مقطع زمانی میشود؛ مقطعی که با وجود گذشت بیش از دو قرن از رحلت پیامبر رحمت (ص)، ابری و پرآشوب است. اما سلالهی پاک آن رسول روشنایی، نسل اندر نسل، تکیهگاه رهجویان حقیقت میشوند و به ترویج وصایای آخرین فرستاده الهی سر میسپرند.
این نوباوه، بر بالین آلِ هدایتگرش رشد میکند و از تعالیم حیاتبخش پدر بهره میبرد تا نقش خطیر روشنگریِ دین را با استواری تمام به جان بخرد و راهنمای امت رسول (ص) در این مسیر نورانی میشود. افراد چندی برای یافتن راه از چاه، به محضر آن حضرت میشتابند تا برای خروج از بحرانها، از پیشوای خویش چارهجویی کنند؛ و امام همواره راهنمای امت خویش است.
یادآوری سیرههایی از زندگی امام حسن عسکری (ع) میتواند نمونههایی روشنگر باشد که آن حضرت چگونه توانسته فراتر از زمان خویش گام بردارد. آنچنانکه بازخوانی این روشها، برای عصر امروز هم تازگیِ خود را دارد و در ذهن نمیگنجد که در هزاره پیشین، چنین توصیههایی شده باشد؛ زیرا بطور مثال نمونه اول ارائه شده، انسان عصر مدرن را به یاد «اصول مذاکره» میاندازد که در همین سده اخیر به پختگی رسیده، و راهگشای مشکلات فرهنگی و سیاسی جهان امروز شده است.
«ابن شهرآشوب»، تاریخدان اسلامی در کتاب «مناقب آل ابیطالب» مینویسد : «اسحاق کِنْدی» که از فلاسفه عرب به شمار میرفت و در عراق اقامت داشت، کتابی تالیف نمود به نام «تناقضهای قرآن»؛ او مدت زیادی در خانه نشست و گوشهنشینی اختیار کرد و خود را به نگارش آن کتاب مشغول ساخت. روزی یکی از شاگردان او به محضر امام عسکری(ع) رسید. مسئله را نزد آن حضرت واگشود، پاسخ حکمتآمیز امام چه بود؟ از آنان پرسید: در میان شما مردی رشید موجود نیست تا کردار استادتان را پاسخ گوید؟ یکی گفت: همگی ما از شاگردان اوییم و توان مقابله با او نداریم. امام فرمود: اگر سفارشم را به خوبی بشنوید توان مییابید؟ شاگردان استقبال کردند.
امام به یکی از شاگردان که آمادهتر بود فرمود: از اینجا که برگشتی، به حضورش برو و با وی به گرمی رفتار نما، سعی کن با او انس و الفت پیدا کنی.آن هنگام که مُوانست کامل شد، به او بگو: مسئلهای برای من پیش آمده که غیر از شما کسی شایستگی پاسخ آن را ندارد، آن مسئله این است که آیا ممکن است گوینده کلام خدا از گفتارش، معنایی غیر از آنچه شما حدس زدید اراده کرده باشد؟
او در پاسخ خواهد گفت: بلی، ممکن است چنین باشد. در آن هنگام بگو شما چه میدانید، شاید گوینده قرآن مفاهیمی غیر از آنچه شما نوشتید، اراده کرده باشد و شما الفاظ او را در غیر معنای خود به کار برده باشید؟ امام در اینجا اضافه کرد: او آدم باهوشی است، طرح این نکته کافی است که او را متوجه اشتباه خود کند.
شاگرد به حضور استادش رسید و طبق دستور امام رفتار کرد تا آنکه زمینه برای طرح مطلب، مساعد شد.آنگاه مذاکرهاش را بدینگونه آغاز کرد: آیا ممکن است گویندهای سخنی گوید و از آن مرادی طلب کند که به ذهن خواننده خطور نکند؟ به دیگر سخن: مقصود گوینده چیزی باشد مغایر با آنچه در ذهن مخاطب است؟ فیلسوف عراقی با کمال دقت به سوال شاگرد گوش داد و گفت: سوال خود را تکرار کن. شاگرد سوال را تکرار نمود. استاد تاملی کرد و گفت: آری، هیچ بعید نیست، امکان دارد چیزی در ذهن گوینده سخن باشد که به ذهن مخاطب نیاید و شنونده از ظاهر کلام گوینده، چیزی گمان کند که وی خلاف آن را اراده کرده باشد.
استاد که می دانست شاگرد او چنین سوالی را از پیش خود نمیتوانسته طرح کند و در سطح اندیشهاش نبوده، رو به شاگردش گفت: از تو میخواهم حقیقت را به من بگویی، چنین شگردی از کجا به فکرت رسیده؟
شاگرد گفت حقیقت این است که ابو محمد عسکری(ع) مرا به این شیوه آشنا کرد. استاد آرام گفت: اکنون حقیقت امر را شنیدم. حقا که چنین حکمتی زیبنده این خاندان است. استاد، پی به اشتباه خود برد. او آتشی فراهم کرد تا آنچه را که با پندار نادرستش چیده بود، برچیند و تمامش بسوزاند (۱)
به سبب همین قدرت کلام است که دستگاهِ جور نسبت به این چشمهی حکمت، احساس خطر میکند و از سویی شاهد است که وی در مبارزه بیامان با ظلم حاکمان، پا جای پدر نهاده است. تصمیم جابرانهای گرفته میشود، به دستور خلیفه عباسی، در محدودهای از شهر که ساز و کار نظامی برقرار است، آن حضرت وادار به سکونت اجباری میشود، سبب نامگذاری «عسکری» برای آن حضرت به همین دلیل است.
به واقعه دیگری هم میتوان اشاره کرد که پیش از محدود شدن ارتباط آن حضرت با دیگران اتفاق افتاد؛ علامه مجلسی از «ادریس بن زیاد کفرتوثایی» روایت کرده است: «درباره امامان هدایت بسیار افراط میکردم. روزی برای دیدار ابومحمد (ع) روانه سامرا شدم و خسته از راه و سفر، وارد آنجا شدم. از فرط خستگی خود را بر پلکان حمامی افکندم و خواب مرا در ربود. با ضربه (خفیف) عصای ابومحمد (ع ( بیدار شدم. آن بزرگوار را شناختم به پاخاستم و در حالیکه سوار بود و یاران، پیرامون حضرت را گرفته بودند، پشت پا و زانوی حضرت را بوسه زدم. این نخستین برخورد من با وی بود. حضرت، نام مرا خواند و آیهای تلاوت کرد: ای ادریس! (بل عباد مکرمون لا یسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون)؛ بلکه آنان ]فرشتگان] بندگان مقرب خدایند و در گفتار بر او پیشی نمیگیرند و به فرمان وی عمل میکنند. عرض کردم: مولای من، همین پاسخ مرا بسنده است، من تنها برای اینکه همین مطلب را از شما بپرسم، حضورتان شرفیاب شدم. ادریس میگوید: گویا حقیقت بندگی را از آموزگارم فراگرفته باشم از محضر امام مرخص شدم(۲).«
در نمونه سوم، عالم شهیر قطبالدین راوندی از ابونعیم محمد بن احمد انصاری روایت کرده است: «گروهی از مفوضه که قائل به تفویض قدرت از خدا به بنده هستند، "کامل بن ابراهیم مدنی" را نزد ابومحمد عسکری(ع (فرستادند. وی میگوید: وارد شدم، مسئله خویش را گفتم. به من فرمود: ای کامل بن ابراهیم! سوگند به خدا، گروهی هستند که از فرط دوستی جدم علی بن ابیطالب، به حق او سوگند میخورند اما حقِّ آن حضرت را نمیدانند. سپس فرمود: آمدهای درباره سخن مفوضه بپرسی؟ بدانکه آنان دروغ گفتند، بلکه دلهای ما ظرفهای مشیت و اراده خدای عزّوجل است. هر گاه او بخواهد، ما هم میخواهیم! پاسخم را گرفتم و به پا خاستم.» (۳)
القاب متعددی زیبنده شخصیت والای آن عالیمقام است، از آن میان میتوان به «نقی» و «زکی» اشاره کرد که به معنای کوشایی در پارسایی و پاکی است و کنیهاش چنانکه آمد، «ابو محمد» است. او جوانی ۲۲ ساله است که پدر ارجمندش به شهادت میرسد. پس از پدر به مدت شش سال مسئولیت هدایت رهپویان و گمگشتگان بر دوش وی قرار میگیرد و تا ۲۸ سالگیِ امام عسکری(ع)، این مسئولیت ادامه مییابد که مطابق است با ۲۶۰ هجری قمری، اما در این سال است که دیگر تاب و تحمل خلافتِ جور، به آخر میرسد و جلوه تابان اخلاق و فضیلت محمدی، به قربانگاه برده میشود و با زهر مسموم میشود. این اقدام عاجزانه، نتیجه دسیسهای پنهان است که از سوی حاکمیت قدرت و تظاهر دینی به انجام میرسد. آن امید بیپناهان در خانه محصورشدهاش به خاک سپرده میشودتا در جوار پدر بزرگوارش، آرام گیرد.
بنیعباس که روز نخست به نام هواداری از پیروان مولاعلی(ع) پدیدار شد و با شعار انتقامگیریِ خون علویان از دستگاه بنیامیه، سر به شورش نهاد، پس از تشکیل حکومت، رفته رفته ماهیت دیگری گرفت و به آنچه که پیش از آن به مردم وعده کرده بود، پشت پا زد و ستمگری و خودکامگی را پیشه خویش ساخت. سلسله عباسیان، نخست لقبهای موجه و دینپناهی بر خود نهاد، اما نامهایی چون «مهتدی» و «معتمدبالله» که واپسین حاکمان بر خود داشتند، مانع از آن نشد که دادرس واقعی دینمداران و بیپناهان را آزار و شکنجه نکنند و کار چنان شد که نخست امام ابومحمد حسن عسکری(ع) را حصر کردند و آنگاه پس از گذشت چند سال، به شکل مزدورانهای، شهیدش کردند.
منابع:
۱) مناقب آل ابی طالب علیهالسلام، ج۴، ص۴۲۴/ تلخیص شده در کتاب "با خورشید سامرا"، ص ۲۶۷
۲) بحار الانوار، ج۵۰، ص ۲۸۳
۳) الغیبه، شیخ طوسی، ص ۱۴۸
نظر کاربران
یامهدی عج تسلیت
پاسخ ها
یا گم گشته یوسف زهرا(ص)تسلیت ماروغمت شریک بدار.الهم عجل لولیک فرج...