روزنامه ایران در گزارشی نوشت: زن جوان پس از پیگیریهای فراوان بالاخره توانست از دادگاه حکم طلاق از همسر فراریاش را بگیرد. اما وقتی به دفترخانه رفت تا حکم را ثبت کند درکمال ناباوری شنید مردی با نام و مشخصات شوهرش وجود ندارد.
روزنامه ایران در گزارشی نوشت: زن جوان پس از پیگیریهای فراوان بالاخره توانست از دادگاه حکم طلاق از همسر فراریاش را بگیرد. اما وقتی به دفترخانه رفت تا حکم را ثبت کند درکمال ناباوری شنید مردی با نام و مشخصات شوهرش وجود ندارد.
«منصوره» که از ۲سال پیش برای گرفتن حکم طلاق به دادگاه رفت وآمد داشت وقتی وارد شعبه ۲۶۱ شد با آشفته حالی به قاضی گفت: «آن همه بدبختی کشیدم که از شّر شوهر فراریام نجات پیدا کنم، اما حالا فهمیدهام با یک آدم جعلی و بیهویت زندگی میکردم که از او نه نامی درمتولدین اداره ثبت احوال هست و نه در میان مردگان مشخصاتش دیده میشود.»
قاضی «محمود سعادت» در حالی که زن را به آرامش دعوت میکرد پرسید: «رأی طلاق را به دفترخانه بردید؟ چه جوابی به شما دادند؟»
منصوره جواب داد:«بعد از اینکه به دفترخانه مراجعه کردم روزی را برای رسیدگی درنظر گرفتند اما در موعد مقرر اعلام کردند که فردی با مشخصات شوهرم در اسناد ثبتاحوال وجود ندارد و...»
ماجرای آشنایی منصوره با همسرش «ابراهیم» به پنج سال پیش بازمیگشت. به روزهایی که مقابل ساختمان قدیمی خانه پدری منصوره، کارگران وتیم مهندسی مشغول ساخت یک ساختمان جدید بودند. دراین میان ابراهیم که متوجه رفت وآمد دختر جوانی بهخانه روبهرویی شده بود، به بهانههای مختلف درمیزد و آب یخ میگرفت. یا برای مزاحمت کارگران معذرتخواهی میکرد.
منصوره هم به تماشای گاه و بیگاه فعالیت کارگران از پشت پنجره عادت کرده بود و سعی میکرد در میان آنها ابراهیم را زیرنظر بگیرد. چندهفته بعد، یک روز ابراهیم سوار بر یک خودروی گرانقیمت جلوی منصوره را در کوچه گرفت تا او را به مقصد برساند و همان زمان بود که برایش از شغل پیمانکاری، درآمد زیاد و زندگی یکنواختش حرف زد. وقتی هم منصوره خواست از ماشین پیاده شود ابراهیم شماره تلفنش را گرفت و ارسال پیامهایش از همانشب آغاز شد.
منصوره تازه از دانشکده پرستاری فارغالتحصیل شده بود و در یک کلینیک کار میکرد. اما از آنجا که ازدواج با همکار را به صلاح آینده خود نمیدانست، به خواستگاری همکاران جواب رد میداد.با این حال پس ازمدتی با خود گفت که ابراهیم مرد مناسبی برای زندگی آیندهاش است. مردی زحمتکش با درآمد عالی، خوشتیپ، مهربان و خوشرو. بنابراین موضوع علاقه اش را به ابراهیم با خانواده در میان گذاشت و آنها نیز «آقای مهندس» را به عصرانه ای در حیاط پر از گل و درختشان دعوت کردند.
همانطور که انتظار میرفت مراسم خواستگاری به سرعت برگزار شد، اما تنها یک زن میانسال به همراه ابراهیم به خواستگاری آمد.چرا که مرد جوان اعلام کرد پدرش فوت کرده و همه فامیلهایش مقیم خارج هستند. منصوره هم ترجیح داد به فامیلهای خودش چیزی نگوید تا در مراسم جشن عروسی افراد دو فامیل با یکدیگر آشنا شوند. از همین رو مراسم عقد ساده ای برگزار شد و منصوره با مهریه ۵۴۰ سکه ای به عقد ابراهیم درآمد.
در جستوجوی شوهر
شش ماه بعد از مراسم عقد، منصوره درباره تاریخ عروسی و میهمانی مفصلی که قرار بود برگزار شود از شوهرش سؤال کرد، اما ابراهیم جواب دقیقی نداد و در این مدت ساختمان روبهروی خانه پدری منصوره هم بالاتر میرفت و کاملتر میشد تا اینکه منصوره فهمید باردار شده است. ابراهیم با شنیدن این خبر نه تنها خوشحال نشد، بلکه پیشنهاد داد هرچه زودتر بچه را سقط کند. اما از آنجا که منصوره پرستار بود و در مرامش چنین رفتاری گناه شمرده میشد با شوهرش مخالفت کرد. ابراهیم هم خواستهاش را تکرار نکرد وهفتهای یکی دو روز به همسرش سر میزد. این وضع تا وقت زایمان ادامه داشت تا اینکه صدای نوزاد در گوش منصوره پیچید و زن جوان پیش از جشن عروسی فرزندش را در آغوش کشید. با این حال هرچه انتظار کشید خبری از شوهرش نشد.
بعد از فراری شدن ابراهیم، منصوره به سراغ مالک ساختمان روبهروی خانه پدری رفت و پس ازکمی پرس وجو فهمید که شوهرش مسئول خرید بوده در حالی که خودش را پیمانکار معرفی کرده بود. او حتی هنگام ثبت عقد شماره کارت ملی فرد دیگری را به سردفتر داده بود و آدرس منزل پدریاش هم واقعی نبود. از روزی که دختر منصوره به دنیا آمد حدود سه سال وشش ماه میگذشت و حالا زن جوان موفق شده بود پس از طی مراحل مختلف قضایی و تکمیل پرونده حکم طلاق غیابی از ابراهیم را دریافت کند.
وقتی منصوره داشت ماجرای مراجعه به دفترخانه را برای قاضی سعادت شرح میداد، با اشاره دست دختر خردسالش را که بیرون اتاق منتظرش بود نشان داد و گفت:«تا حالا فکر میکردم بدون پدر چطور میتوانم برای این بچه شناسنامه بگیرم، اما حالا فهمیدهام که انگار این مرد وجود خارجی نداشته است. ابراهیم حتی حیله گرانه موفق شده بود تصاویر تمامی عکسهای خودش و عکسهای مشترکمان را از گوشی تلفنهای اعضای خانواده ام پاک کند. یک سال بعد از رفتنش به افسردگی شدیدی گرفتار شده بودم.طی چند سال همه جا را گشتم، اما اثری از شوهرناجوانمردم نیافتم.
یک بار هم یک راننده آژانس آشنا به من گفت: «شوهرت یک دختر دیگر را هم اغفال کرده.» همه این مسائل را تحمل کردم شاید برگردد. اما برنگشت. یک روز با خودم گفتم؛ آخرش چه؟ بالاخره این بچه به شناسنامه احتیاج دارد. اما باور کنید فکر این یکی را نمیکردم که شناسنامه اش هم جعلی باشد...»
زن جوان حرفهایش را تمام کرد و از دادگاه خارج شد. قاضی هم پروندهاش را از مسئول بایگانی خواست تا دوباره آن را بررسی کند و راه چارهای برای او پیدا کند.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
حاک بر سرت چرا قبل عروسی بهش نزدیکی میکردی که اینطوری بشی حقته برو زجر بکش تا دیگه برات عبرت بشه
بدون نام
آخه خانم شما گول ماشین مدل بالا را خوردی؟ قبل ازداوج ازهمان ساختمان روبروی ی تحقیق ساده پدرتان میکرد به این بدبختی دچار نمیشودی!!
بدون نام
چه حقه باز حرفه ای بوده اون پسره.شک ندارم زن و بچه هم داشته!
زنه هم خیلی ساده بوده که نفهمیده این یارو یه حیله گره.
بدون نام
یه پرستار روشهای پیشگیری از بارداری رو نمیدونسته!!!! کلا آی کیو پایین بوده که هیچی نمیفهمیده و شک نمیکرده
بدون نام
مقصر همه این حوادث کمرنگ شدن ازدواج هست بس که خواستگار کمه دخترا بدون پرس وجو فقط میگن شوهر کنن اینم اخر عاقبتش
نرگس بانووو
عجب.داستانی
سجاد
منصوره اهل کجاست؟این خبرمال کدوم شهره؟
بدون نام
ادم چقد احمق باشه قبل از عروسی بچه دار بشه
وحید
چه جالب.عجب مملکتی داریم.بچه دار میشن بعد تحقیق میکنن
پاسخ ها
بدون نام
عجب حکایتی چرا خودت خانواده ات تحقیق نکردین حا لا اسم پدر بچه چی می شه خوب تنها راهش اگر انشاالله عکس حد اقل دارید بدهید اگاهی منتشر کنه یه شماره تلفن هم بدهید که اطلاع دهند خبر مرگش بیاد اسم واقعیشو بر ملا و تو شناسنامه بچه ثبت بشه
بدون نام
بالاخره پیدا میشه انقدر باید بزنن که عقلش بیاد سر جاش تمام مهریه باضافه نفقه چند سال را بگیر یه تف گنده هم بریز تو صورت بی غیرتش زن و بچه داشته مثل سگ هم می ترسیده فرار کرده
بدون نام
یه عکس ازش منتشر کن سریع پیدا میشه.بالاخره یه کارگر نتونسته از مملکت فرار کنه
بدون نام
یکی از آشنا های ما هم همین بلا سرش اومده شوهرش که البته معتاد بود گذاشت رفت با سه تا بچه خانومه خودش با زحمت بچه ها رو بزرگ کرد بعد وقتی پسر بزرگش میخواست به دلیل داشتن یه خواهر عقب مانده ذهنی معافیت بگیره تازه متوجه شدن که پدری با این مشخصات وجود نداره و پسر رفت سربازی ولی موضوع شناسنامه پدره بیخ پیدا کرد و حالا بعد اینکه پسره خدمت رفت پایان خدمتش رو گرفت شناسنامه و کارت ملیش باطل اعلام شده بیچاره 4 ساله با وکیل دنبال کار شناسنامه اش هست ولی هنوز درست نشده حالا پدره نیست و توی ثبت احوال هم اصلا همچین ادمی وجود نداره
البته از نظر فیزیکی وجود داشت من خودم شاهدم ههه
بدون نام
احتمالا شوهرش افغانی بوده
نرگس بانووو
یعنی من هرجور که فکر میکنم اصلا نمیشه خدایی شماها بگین یعنی اون پیمانکار چه جوری به اقا پول میداده بالاخره چک یا واریز پول داشته.مفتی مفتی که کار انجام نمیداده اصلا یه شرکتی چیزی داشته که پیمانکار اجازه کار بهش داده بابووووووووو مغزم داره منفجر میشه بس که فکر کردم
باوقار
عجیب آاااااا
مگه میشه اصن داریم
بدون نام
کاکاجاااااااااااااااااان
زن ناشی !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
زاییییییییییییییییییییییدی خوووووووشششششششششششششششگل بعد دنبال شوهرت میگردی !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
گیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییج!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
بدون نام
الان میفهمم چرا پدرم بعد از چهار جلسه خواستگاری با اون همه علاقه و تفاهم جواب سربالا داد و گفت تحقیق و شناخت حتما بشه بعد قرار عقد ب شرط مهریه یک دانگ خونه. . الان آقایون فقط سکه مهر میکنن ک در حد تخیل وحرف بمونه. اگر این اقای ب ظاهر پولدار موقع عقد خونه مهر کرده بود ک حداقل چهارتا مدرک و آدرس ازش در میومد. حداقل شاید همونجا بخاطر مهریه جا میزد و معلوم میشد چیکاره هست
جان علی
بابا این داستانه زود باور نکنید
اصلا امکان نداره همچین اتفاقی بیافته کاملا ساخته گیه
بدون نام
به دختره نباید گیر داد چه خانواده بی مسئولیت وبی غیرتی بدون تحقیق وکاملا راحت اجازه معاشرت تا این حد را دادند.
او که مسول خرید بود مگر میشود ان شرکت از او مدارک اصلی وعکس نداشته باشند باید قاضی محترم پرونده را به اگاهی ارجاع میداد بزودی تمام فک و فامیل و خود او دست بسته تحویل مراجع قضاعی میشد مگر اینکه از ما بهتران باشد وقرص سرگردان به این خانم بدهند
بدون نام
از دست منصوره بیچاره فرار کردی،از دست خدا محاله فرار کنه محااااااااااااال
بدون نام
عجب! پس اون خانم همراه چی؟ محلّی که براش کار می کرد چی؟ شاهد عقد، دوستی که کارت ملّیش یا عابر بانکش مال او بود و غیره. مگر می شود یک آدم آب بشود برود توی زمین؟ بعد با همچین آدمی بچه دار هم شدی؟!
مینا
ب نظر من اشتباه کرده
محمد طاها
تحقیق برای همین روزها گذاشتند موندم پدر مادرت چه طور برای تحقیق پیش همسایتون نرفتند ولی ازاینکه بچتون نگه داشتی ممنون
نظر کاربران
حاک بر سرت چرا قبل عروسی بهش نزدیکی میکردی که اینطوری بشی حقته برو زجر بکش تا دیگه برات عبرت بشه
آخه خانم شما گول ماشین مدل بالا را خوردی؟ قبل ازداوج ازهمان ساختمان روبروی ی تحقیق ساده پدرتان میکرد به این بدبختی دچار نمیشودی!!
چه حقه باز حرفه ای بوده اون پسره.شک ندارم زن و بچه هم داشته!
زنه هم خیلی ساده بوده که نفهمیده این یارو یه حیله گره.
یه پرستار روشهای پیشگیری از بارداری رو نمیدونسته!!!! کلا آی کیو پایین بوده که هیچی نمیفهمیده و شک نمیکرده
مقصر همه این حوادث کمرنگ شدن ازدواج هست بس که خواستگار کمه دخترا بدون پرس وجو فقط میگن شوهر کنن اینم اخر عاقبتش
عجب.داستانی
منصوره اهل کجاست؟این خبرمال کدوم شهره؟
ادم چقد احمق باشه قبل از عروسی بچه دار بشه
چه جالب.عجب مملکتی داریم.بچه دار میشن بعد تحقیق میکنن
پاسخ ها
عجب حکایتی چرا خودت خانواده ات تحقیق نکردین حا لا اسم پدر بچه چی می شه خوب تنها راهش اگر انشاالله عکس حد اقل دارید بدهید اگاهی منتشر کنه یه شماره تلفن هم بدهید که اطلاع دهند خبر مرگش بیاد اسم واقعیشو بر ملا و تو شناسنامه بچه ثبت بشه
بالاخره پیدا میشه انقدر باید بزنن که عقلش بیاد سر جاش تمام مهریه باضافه نفقه چند سال را بگیر یه تف گنده هم بریز تو صورت بی غیرتش زن و بچه داشته مثل سگ هم می ترسیده فرار کرده
یه عکس ازش منتشر کن سریع پیدا میشه.بالاخره یه کارگر نتونسته از مملکت فرار کنه
یکی از آشنا های ما هم همین بلا سرش اومده شوهرش که البته معتاد بود گذاشت رفت با سه تا بچه خانومه خودش با زحمت بچه ها رو بزرگ کرد بعد وقتی پسر بزرگش میخواست به دلیل داشتن یه خواهر عقب مانده ذهنی معافیت بگیره تازه متوجه شدن که پدری با این مشخصات وجود نداره و پسر رفت سربازی ولی موضوع شناسنامه پدره بیخ پیدا کرد و حالا بعد اینکه پسره خدمت رفت پایان خدمتش رو گرفت شناسنامه و کارت ملیش باطل اعلام شده بیچاره 4 ساله با وکیل دنبال کار شناسنامه اش هست ولی هنوز درست نشده حالا پدره نیست و توی ثبت احوال هم اصلا همچین ادمی وجود نداره
البته از نظر فیزیکی وجود داشت من خودم شاهدم ههه
احتمالا شوهرش افغانی بوده
یعنی من هرجور که فکر میکنم اصلا نمیشه خدایی شماها بگین یعنی اون پیمانکار چه جوری به اقا پول میداده بالاخره چک یا واریز پول داشته.مفتی مفتی که کار انجام نمیداده اصلا یه شرکتی چیزی داشته که پیمانکار اجازه کار بهش داده بابووووووووو مغزم داره منفجر میشه بس که فکر کردم
عجیب آاااااا
مگه میشه اصن داریم
کاکاجاااااااااااااااااان
زن ناشی !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
زاییییییییییییییییییییییدی خوووووووشششششششششششششششگل بعد دنبال شوهرت میگردی !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
گیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییج!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
الان میفهمم چرا پدرم بعد از چهار جلسه خواستگاری با اون همه علاقه و تفاهم جواب سربالا داد و گفت تحقیق و شناخت حتما بشه بعد قرار عقد ب شرط مهریه یک دانگ خونه. . الان آقایون فقط سکه مهر میکنن ک در حد تخیل وحرف بمونه. اگر این اقای ب ظاهر پولدار موقع عقد خونه مهر کرده بود ک حداقل چهارتا مدرک و آدرس ازش در میومد. حداقل شاید همونجا بخاطر مهریه جا میزد و معلوم میشد چیکاره هست
بابا این داستانه زود باور نکنید
اصلا امکان نداره همچین اتفاقی بیافته کاملا ساخته گیه
به دختره نباید گیر داد چه خانواده بی مسئولیت وبی غیرتی بدون تحقیق وکاملا راحت اجازه معاشرت تا این حد را دادند.
پیمانکارو بگیر حتما ازش خبر داره او ک همیشه بهش پول میداده حتما میدونع کیه چکاراس
او که مسول خرید بود مگر میشود ان شرکت از او مدارک اصلی وعکس نداشته باشند باید قاضی محترم پرونده را به اگاهی ارجاع میداد بزودی تمام فک و فامیل و خود او دست بسته تحویل مراجع قضاعی میشد مگر اینکه از ما بهتران باشد وقرص سرگردان به این خانم بدهند
از دست منصوره بیچاره فرار کردی،از دست خدا محاله فرار کنه محااااااااااااال
عجب! پس اون خانم همراه چی؟ محلّی که براش کار می کرد چی؟ شاهد عقد، دوستی که کارت ملّیش یا عابر بانکش مال او بود و غیره. مگر می شود یک آدم آب بشود برود توی زمین؟ بعد با همچین آدمی بچه دار هم شدی؟!
ب نظر من اشتباه کرده
تحقیق برای همین روزها گذاشتند موندم پدر مادرت چه طور برای تحقیق پیش همسایتون نرفتند ولی ازاینکه بچتون نگه داشتی ممنون