ماجرای سفر ۵ ماهه ناصرالدین شاه به کربلا و نجف
سفر عتبات ناصرالدین شاه قاجار، در فاصله زمانی ۲۰ جمادیالثانی الی غرّه ذیحجه سال۱۲۸۷ ه.ق روی داد، یعنی سه سال قبل از سفر اول فرنگستان.
اعتماد السلطنه از قول میرزا حسین خان مشیرالدوله نقل میکند که: «در اسلامبول بودم که اعلیحضرت ناصرالدین شاه به زیارت عتبات عالیات میل فرمودند، راضی کردن دولت عثمانی به این کار، امر آسانی نبود، با تدبیر، آن دولت را بر آن داشتم که موکب همایونی را در عراق عرب بپذیرند، چنانکه پذیرفتند».
این سفر پرهزینه زمانی انجام یافت که قحطی بیشتر ایالات ایران بخصوص اصفهان و یزد و خراسان، کاشان، قم و قزوین و همچنین خشکسالی کل فلات ایران را در بر گرفته بود.
وی وقایع این سفر را روز به روز و با تفصیل به رشته تحریر درآورده است و از زمان حرکت از تهران، چگونگی وضعیت سفر را شرح داده است، بعضی از مناطقی که در این سفر ناصرالدین شاه از آنجاها، عبور، اطراق، یا سکنی گزیده بود، عبارت بوده است از: رباط کریم، ساوه، همدان، اسدآباد، کنگاور، کرمانشاهان، سرپل ذهاب، قصر شیرین، خانقین، یعقوبیه، مشیریه، بغداد، کاظمین، کربلا، نجف اشرف، کوفه، سامرا، کلهر، بیستون، صحنه، تویسرکان، دستجرد، قم، حضرت عبدالعظیم و تهران؛ که اهم وقایع مربوط به اختصار نقل میشود:
در روز پنجشنبه سلخ شعبان به عزم تماشای طاق کسری و زیارت سلمان با کشتی بخار بزرگی که مال عثمانیها بوده و آن را کثیف توصیف میکند از روی آب دجله حرکت میکند.، در کنار شط شغال زیادی میبیند و به آنها شلیک میکند که موفق هم نمیشود. بعد از اینکه با کشتی راه زیادی میپیماید، بالاخره طاق کسری پیدا میشود، از کشتی به قایق و از قایق با اسب به تماشای آنجا میرود و چنین مینویسد:
«...تماشای طاق را کردم، دیگر این بنا به تعریف و توصیف قلم نمیآید. اول آثار دنیا بوده است. خراب شده است، خیلی مرتفع است و خیلی عرض و طول دارد»، سپس در همان نزدیکی به مقبره سلمان رفته، فاتحه مختصری خوانده و اذعان میدارد که «مقبره محقری دارد، دوسه نخل دارد، خدام عرب فقیر هیچ ندانی دارد.»
در روزهای بعد، پس از زیارت امامان کاظمین، از مقابر شیخ عبدالقادر گیلانی، شیخ شهابالدین سهروردی و آثار قصر نمرود بازدید میکند. در روز چهارم ماه رمضان رخت سرداری الماس پوشیده و به زیارت حُرّ میرود و بعد از طی طریق، در روز ششم رمضان به زیارت طفلان مسلم رفته و گنبد و صحن و غیره را خراب دیده و به معیرالممالک دستور ساخت آنجا را میدهد.
در هفتم رمضان است که سواد شهر مقدس کربلا پیدا میشود، بعد از اینکه به شرح راه وسوار و پیاده شدن کشتی و غیره میپردازد، مینویسد: «سر راه، برمقبره عون پسر حضرت زینب که اینجا شهید شده است... پیاده شده زیارت کردیم، این راه، راه زوّار نیست، زوار هرگز از این راه نمیآیند و عون را زیارت نمیکنند، از ترس عرب از اینجا تا شهر کربلا دو فرسنگ است... تجدید وضو کرده، شمشیر بسته، سرداری الماس پوشیدیم، باز رفته به کالسکه نشسته راندیم....
بالاخره وارد صحن میشود و حالت غریبی به او دست میدهد، داخل رواق و روضه و ضریح شده، شکر باریتعالی را میکند. کلید دار آنجا برایش زیارت نامه میخواند، در بالای سر حضرت نماز ظهر و عصر و همچنین نماز زیارت میخواند. حضرت علی اکبر را توی ضریح حضرت و پایین پای حضرت همه را زیارت میکند.
در همین روز هشتم رمضان در ادامه مینویسد: «امروز به قتلگاه رفتیم، آن طرف حبیب بن مظاهر پله میخورد، خیلی گود است، اتاقیست کوچک، آینه کاری و نقاشی شده، متولی دارد، توی آن گودی هم باز دری است، دراز، بلند، مثل قلمدان، زمینی است گود، در اینجا حضرت از اسب افتاده بودند در محل مدفن، حالا زانو زانو تشریف به این گودال آورده بودند.» سپس از محلی به نام تکیه درویش در آنجا یاد میکند که جای خوب و تالار بزرگ و تمیزی بوده و نقل میکند که دراویش زیادی آنجا بودند که مذهبشان سنی بوده ولی از نظر او هیچ مذهبی نداشتند و بجز خوردن و خوابیدن و مفتخوری چیز دیگر نداشتند.
روز بعد به زیارت حُرّ میرود و قبل از رسیدن به آنجا در صحرا به شکار پرندگان از جمله کلاغ میپردازد. بعد از طی مسافتی به مقبره حُرّ رسیده و آنجا را زیارت میکند، ولی اظهار میدارد «که به زیارت قبر حُرّ زوّار بسیار کم میآیند، اینجاها مخوف است، اهالی کربلا سالی یک روز به هیأت اجتماع بیرون آمده به زیارت حُرّ میآیند.»
در روز دهم رمضان مجدداً به زیارت حضرت سیدالشهدا علیه السلام رفته و مینویسد: «توی ضریح مقدس رفتم، قرآن خط امام زینالعابدین را در دست گرفته و زیارت کردم.» در آنجا قرآن بزرگی میبیند که یکی از شاهزادگان یا راجههای هندی که در آخر عمر در کربلا مجاور بوده، هدیه کرده است و مینگارد: «عجب چیزی است، همچه قرآنی در دنیا کسی تمام نکرده است، از خط و تذهیب و پرکاری، چیز غریبی است»
بعد از چند بار زیارت امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع)، از روی قبر حضرت عباس قدری خاک برداشته به دستمالی ریخته و برمی گردد. روز بعد هم در حرم حضرت امام حسین(ع) بعد از به عقب کشیدن تخته روی قبر دوسه مشت خاک برداشته و به دستمال ریخته و برای تهیه مهر میبرد. همچنین در مورد گنبد حضرت امام حسین(ع) متذکر میشود که: «بنای گنبد متبرکه امام حسین علیه السلام اولاً از آل بویه بوده است بعد از خلافت عباسیان محقر و مخفف ساخته بودند، آقامحمد خان مرحوم از نو ساخته، بزرگ کردند، گنبد را طلا گرفتند، نقره ضریح از خاقان مغفور [فتحعلی شاه] است، طلای منارهها که از نصف به بالاست، از زن خاقان مرحوم، از دختر مصطفی خان عمو، آینه را مردم به شراکت ساختهاند، .
سپس در روز 12 رمضان قصد نجف اشرف نموده و سوار کالسکه میشود و پس از شرح و توصیف راه در نزدیکی این شهر مقدس، علمای نجف، مشایخ و طلاب زیادی به استقبال او آمده بودند، مثل شیخ رازی و سایر... دم دروازه از کالسکه پیاده شده، با همه همراهان، وزرا، پاشایان و... بهطور دسته جمعی پیاده به طرف صحن مبارک رفته، تا به آنجا میرسد. چنین توصیف میکند: «داخل شدیم، در حقیقت به بهشت برین وارد شدیم. صحن گشاد با دوطبقه از کاشی معرق، از بناهای صفوی است. گنبد و بارگاه حضرت در وسط ایوان طلا، منارههای طلا، اما بالای سر در صحن اسم نادر شاه را نوشتهاند. میشود بنای صحن از نادر باشد...
«از حضرت عبدالعظیم الی میدان عالی قاپوی دیوانخانه تهران، آدم بود، از طرفین راه، هیچ وقت همچه جمعیتی ندیده بودم، زن و مرد زیاد، گدای زیاد از حّد، چه مال خود تهران، چه از اطراف که قحطی بود، آمده اینجا ریختهاند، محشری بود، داد و فریاد، قال مقال زیاد بود. زنهای گدا زیاد داشت، از گرانی نان و از دست وزیر فریاد میکردند. الی دیوانخانه به همین اوضاع مبتلا بودیم و در آخر شکر خدا را میکند که سفر به خیر و خوبی انجام یافته است.گویا اصلاً فریاد مردم گرسنه را نشنیده و ندیده بود.
ارسال نظر