هیاهو و شلوغی لابی، سکوت پشت درهای شیشه بیمارستان را بههم میزند. تعدادی بیمار و ملاقاتکننده، چند صندلی و انتظاری که اغلب جانکاه است. این تصویر ثابت همه بیمارستانهاست. ملاقاتکنندگان منتظر شنیدن نام بیمارشان هستند.
روزنامه شرق: هیاهو و شلوغی لابی، سکوت پشت درهای شیشه بیمارستان را بههم میزند. تعدادی بیمار و ملاقاتکننده، چند صندلی و انتظاری که اغلب جانکاه است. این تصویر ثابت همه بیمارستانهاست. ملاقاتکنندگان منتظر شنیدن نام بیمارشان هستند.
به سمت آسانسور بیمارستان میروم؛ جایی که یکی از نگهبانان راهنماییام میکند: «برو طبقه پنجم... اونجا بپرس میخوام استاد مشایخی رو ببینم... راهو بهت نشون میدن». منتظر آسانسوری میمانم که به زحمت طبقات را پایین میآید. سرم را که برمیگردانم، چند نفری را میبینم که به یکی از مأموران انتظامات اصرار میکنند تا بتوانند چنددقیقهای به آقای مشایخی سر بزنند و قول میدهند که زود اتاقش را ترک کنند، اما اصرارشان بیفایده است.
ظاهرا در این مدت پرسنل بیمارستان با مراجعهکنندگان بسیاری که چنین درخواستهایی دارند مواجه شدهاند! آسانسور در طبقه همکف توقف میکند، باعجله خودم را به طبقه پنجم میرسانم. راهروهای تودرتوی بیمارستان و پرسوجو از پرستاران، اتاق مخصوص جمشید مشایخی را نشانم میدهد؛ اتاقی در انتهای راهرویی باریک. با ضربههای کوتاه من به در، کسی به استقبالم میآید.
شاگردان استاد مدتهاست کنارش هستند و دستورات پزشک معالجش را اجرا میکنند. یکی از همراهان مشایخی از شرایط این روزهایش میگوید؛ اینکه بعد از روزهای نفسگیر و سخت بیماری، این روزها تا حدی میتوان به شرایط جسمی او خوشبین و منتظر واکنش پزشکان بود.
سینا پورقربان، از فیلمبرداران سینما و امیرعلی محمدی، کارگردان، هم مدتهاست که شبانهروز مراقب سلامتی استاد هستند. گوشهای از این اتاق بزرگ با سبدهای گل پر شده و جمشید مشایخی که حالا بیماری او را نحیفتر از قبل کرده است، خوابیده؛ خوابی که به گفته همراهانش، در طول شبانهروز زیاد اتفاق میافتد و کمشدن انرژیاش، منجر به خوابهای طولانیمدت میشود.
از پنجره کنار تخت مشایخی، تهران در هیاهو و شلوغی و غبار گم میشود. اینسوی پنجره، از شلوغی و هیاهو، خبری نیست. برای صحبتکردن با جمشید مشایخی باید منتظر ماند؛ منتظر وقتی که خوابهای طولانیمدت اینروزها، مجالی برای احوالپرسی از او بدهد. از گفتههای همراهان استاد مشایخی پیداست که در این مدت چهرههای بسیاری برای عیادتش آمدهاند؛ از محمدباقر نوبخت، سخنگوی دولت و معاون رئیسجمهور گرفته تا محمدرضا جعفریجلوه، مدیر شبکه دو سیما و سیدحسن هاشمی، وزیر بهداشت و ابراهیم داروغهزاده، دبیر جشنواره فیلم فجر و محمدمهدی حیدریان، رئیس سازمان سینمایی، محمدرضا ورزی، مجید زینالعابدین، مدیر شبکه پنج سیما و بازیگرانی مانند لیلا حاتمی، علی مصفا، زهرا حاتمی و... ، اما در این میان نبود نام بسیاری از مدیران سینمایی و بسیاری دیگر از هنرمندان و همصنفان مشایخی علامت سؤال بزرگی است.
شنیدن خبر بهبود شرایط جسمی جمشید مشایخی اتفاق خوبی است؛ آنهم در روزهایی که دستکم، ماهی چندینوچندبار بزرگان هنر این کشور مجبور به تکذیب خبر فوتشان میشوند! بدونشک جدا از درد بیماری، اینکه بدانی عدهای از خبر درگذشتت داستانها میسازند حال بدتری است که شنیدن این دست خبرها هم تأثیر کمی در شرایط بد روحی استاد مشایخی نداشته.
ساعت روی دیوار نزدیکشدن به ظهر را نشان میدهد و جمشید مشایخی کمکم از خواب بیدار میشود. نه... . نمیتوان نشانهای از بیماری در چشمانش دید. با ذوق و شوق به اطرافش نگاه میکند و با همه حالواحوال میکند. از اینکه خبرنگار روزنامه «شرق»، روزنامه محبوبش، آنجاست خوشحال است. از مطالبی میگوید که برایش جذاب بوده. به خاطر میآورد و در موردشان حرف میزند.
مثل اکثر همنسلانش از پررنگشدن فضای مجازی در زندگی مردمان اطرافش گله میکند. گاهی ذهنش به خاطرات دور گره میخورد و درموردش حرف میزند. به یاد مجموعه «سلطان صاحبقران» میافتد؛ اینکه آن زمان برای ایفای نقشش در این مجموعه باید تحقیق میکرده تا به خواست علی حاتمی و خودش در پرداخت نقش میرسیده: «برای بازی در این سریال، چهار، پنچ کتاب خواندم تا نقشم را درست بشناسم.
یادش بخیر، من و پرویز فنیزاده دیالوگهای بیشتری با هم داشتیم و بیشتر با هم تمرین میکردیم. شاید خاصیت تئاتر این است آدمهایی را که در این رشته فعالیت میکنند سختگیرتر میکند. تئاتر حوزه سختی است و بازیگران تئاتر بهمراتب کار مشکلتری دارند و برای درک شخصیت باید مطالعه بیشتری داشته باشند».
حالا چنددقیقهای از صحبتهایمان میگذرد و او بدون خستگی از خاطرات دورش حرف میزند. از هادی مرزبان میگوید و تجربه مشترکی که با او در تئاتر داشته و برای بازی در«شب روی سنگفرش خیس» از او خواسته یک ماه با او تمرین کند تا به باقی بازیگران گروه برسد. میگوید با اینکه اساسا بازیگری را از صحنه تئاتر آغاز کرده، اما اگر کمی از تئاتر فاصله میگرفته، میدانسته که برای حضورش نیاز به زحمت و تمرین بسیار دارد.
در حین گفتوگو، رفتوآمد به اتاق جمشید مشایخی بیشتر میشود و در نهایت دکتر رستمیتهرانی، پزشک معالجش، برای جویاشدن آخرین شرایط جسمی او به اتاقش میآید؛ پزشکی که به گفته مشایخی بیشتر طبیب است تا پزشک و زحمت بسیاری برایش کشیده. دکتر محمود امرالهی، مدیرعامل بیمه رازی، هم از جمله کسانی است که مشایخی به کمکهایش در این مدت اشاره میکند. پزشک معالج جمشید مشایخی از بهبود شرایط جسمی بیمارش صحبت میکند و اینکه بهزودی مرخص خواهد شد. قطعا هیچچیز به اندازه این خبر نمیتوانست برای استاد مشایخی مسرتبخش باشد.
دیدار با کمالالملک سینمای ایران به پایان میرسد و باید از او و همراهانش خداحافظی و در دل آرزو کرد که ایکاش بتوان همیشه بزرگان هنر ایران را در صحت و سلامت دید. زمان خروج از بیمارستان هنوز هم گروهی را میبینم که به امید عکسگرفتن با جمشید مشایخی منتظر ایستادهاند.
*تیتر مطلب، برگرفته از دیالوگ جمشید مشایخی در فیلم کمالالملک
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
ارسال نظر