آرزو فرشيد در روزنامه اعتماد نوشت: پدر معنوي اصلاحطلبان آرام آرام سكوت چند ساله را ميشكند. سلام يا تلگرام فرقي ندارد، اين رسانه است كه ياريگر ميشود تا حرفهاي او به گوش مخاطبان برسد؛ مخاطباني كه گويا همان مخاطبان قبلي نيستند.
آرزو فرشيد در روزنامه اعتماد نوشت: پدر معنوي اصلاحطلبان آرام آرام سكوت چند ساله را ميشكند. سلام يا تلگرام فرقي ندارد، اين رسانه است كه ياريگر ميشود تا حرفهاي او به گوش مخاطبان برسد؛ مخاطباني كه گويا همان مخاطبان قبلي نيستند.
سيدمحمد موسوي خوئينيها كه سالها قبل، در ظاهر، عزلتنشيني را بر رهبري يك جريان سياسي يا حتي فرماندهي يك اتاق فكر ترجيح داده بود اكنون از در بازخواني اتفاقات مهم در تاريخ جمهوري اسلامي درآمده است. يك كانال تلگرامي به عنوان سادهترين ابزار موجود در عصر ارتباطات، پل ارتباطي دبير مجمع روحانيون مبارز با مخاطبان است. گاهي به سوالات پاسخ ميدهد و گاهي گفتوشنودهاي يك ديدار را روايت ميكند.
يك بار از تسخير سفارت امريكا ميگويد و يك بار از آيتالله منتظري. يك بار از تشكيل مجمع روحانيون مبارز ميگويد و بار ديگر از انفجار در دفتر نخستوزيري. انتخابهايش خيلي دقيق است. روايتها هم. گويا قصدش ابهامزدايي از ماجراهاي سالهاي دور است و همين كار را نيز ميكند. از ابتداي ماجرا آغاز و با ذكر جزييات و نقل خاطرات به سوالات موجود پاسخ ميدهد. پاسخها اما جاي تامل دارد. سكوت طولاني انگار او را بيش از دهه ٦٠ و سالهاي اول دهه ٧٠ به حاكميت نزديك كرده است. قرائتهاي او چندان هم خاكستري نيست. نزديكي نظرش به نظر امام خميني(ره) در اغلب موارد برجسته است.
مثلا در مورد انشعاب مجمع روحانيون مبارز گفته است: «اگر بخواهم بدون ارزشگذاري و تنها به عنوان يك ناظر بيروني به اين انشعاب نگاه كنم، اينگونه توضيح ميدهم كه عملكرد اين دو مجموعه روحاني خود نشاندهنده آن است كه حق با حضرت امام (رض) بود كه با اين انشعاب موافقت كردند و معتقد بودند كه اين دو نميتوانند زير يك سقف فعاليت كنند.» رويكرد او در ماجراهاي كمتر قديمي نيز به نحوي محافظهكارانه بيان شده كه راه سوءاستفاده را باز گذاشته و اجازه ميدهد تندروهاي جريان رقيب با كمي دستكاري و قدري نيتخواني برداشت دلخواه خود را داشته باشند.
همين است كه در ماههاي اخير حرفهاي او برخي را چنان سر ذوق ميآورد كه گمان كنند، موفق شدهاند از اصلاحطلبان به گناه نكرده اعتراف بگيرند. مثلا خبرگزاري تسنيم بعد از پاسخ دادن موسويخوئينيها به سوال يكي از خوانندگان در مورد تغيير رويه اصلاحطلبان در دهه ٧٠ نسبت به رويكرد آنها در دهه ٦٠؛ گزارش مفصلي نوشت و بر طبل شادانه كوفت كه «موسويخوئينيها، فتنهگران ۸۸ را داعشي خواند.» دبيركل مجمع روحانيون مبارز در كانال تلگرامياش نوشت: «يكي از خوانندگان محترم گفتهاند كساني كه در سالهاي ٦٣، ٦٤ در داخل كلاسهاي دانشگاهها ديوار ميكشيدند، در دهه دوم انقلاب دانشجويان را به اردوهاي مختلط ميبردند؛ سپس از من پرسيدهاند كه اصلاحطلبان چه جوابي براي اين تغيير روش دارند».
وي در پاسخ آورده بود كه: « آيا اين گروه دوم همان گروه اول بودند؟ و اگر همچنين بوده است، آيا آنان امروز اصلاحطلب هستند كه بايد اصلاحطلبان به آن پاسخ دهند؟ ملاحظه ميكنيد كه يك روز عدهاي هيجانزده نمايش داده ميشوند كه گويا شعاري تند ميدهند، اصلاحطلبان بايد پاسخگو باشند. شگفتآورتر از همه اينكه خيمه عزاداري امام حسين عليهالسلام آتش زده ميشود و آن را به پاي اصلاحطلبان ميگذارند!... آيا باوركردني است كه حتي جديترين مخالفان جمهوري اسلامي در ايران دست به چنين عمل منفوري بزنند؟ »
رفع اتهام و بازنمايي شخصيت سياسي
آنچه مرد پشتپرده اصلاحطلبان روايت ميكند همان قدر كه بازخواني تاريخ جمهوري اسلامي است، بازنمايي ابعاد شخصيت سياسي او نيز هست. راوي وقايع اوايل انقلاب از خودش نيز ميگويد و بعضا رفع اتهام ميكند. تازهترين روايت او از تسخير سفارت امريكا است. همان اتفاقي كه برخي معتقدند با زندگي سياسي موسوي خوئينيها گره خورده است. لقب پدر معنوي را از همان وقت گرفته است و حالا ميگويد تنها با دانشجويان همراهي كرده است. او در كانال تلگرامي خود نوشته است: «من رهبر دانشجويان نبودم، همراه و مشاور آنان بودم. اين اقدام تصميم خودشان بود. آمدند و از من خواستند و گفتند شما برويد با امام در ميان بگذاريد؛ اصل كار به نظرم پسنديده و جالب آمد و با آنان همراهي كردم.» ناگفته نماند كه موسويخوئينيها قبلا نيز در مورد ماجراي تسخير سفارت صحبت كرده بود.
او سال ٧٤ در مصاحبهاي با روزنامه «سلام» ضمن تاكيد بر اينكه دانشجويان به وجدان و خواست عمومي جامعه توجه داشتند، گفته بود: «دانشجويان با من مشورت كردند كه مساله اول به اطلاع امام برسد، اما من مخالفت كردم و قرار شد به محض آغاز ماجرا موضوع به اطلاع حضرت امام برسد و بر اساس عكسالعمل ايشان حركت بعدي انجام شود. امام بعد از شنيدن خبر از طريق حاج احمد گفت خوب جايي را گرفتهايد، محكم نگه داريد». روايت او در گفتوگو با سلام تاكيد خاصي بر نقش او در ماجراي حمله به سفارت داشت اما چهار سال بعد گفت: «قشر دانشجو به مقتضاي سن دانشجويي خودش اگر نتوانست همه واقعيت را ببيند و يك مقدار ايدهآليستي با مسائل برخورد كرد، بايد برخورد منطقي تقويتي و حكيمانه داشت».
موسويخوئينيها بعد از ١٢ سال وقتي يك بار ديگر اين اتفاق مهم در تاريخ جمهوري اسلامي را تعريف ميكند درصدد پاسخگويي به اتهامات است. اتهام نخست نيز به خود او برميگردد. همكاري با شوروي. او با اشاره به اينكه غربيها به ويژگي امريكاييها براي اينكه باور نكنند اين حادثه برخاسته از خواست مردم ايران است، سعي كردند كه بگويند كار، كار يك گروه ماركسيستي بوده كه توسط سفارت شوروي حمايت ميشده است؛ لذا در روزنامهها و مجلات خود نوشتند «رهبر دانشجويان يك روحاني كمونيست است كه در مسكو تحصيل كرده است. حتي نام يك دانشگاه را هم نوشتند و نوشتند كه پدر اين روحاني، عضو حزب دموكرات آذربايجان بوده كه در غائله آذربايجان كشته شده است... بنده نخستين سالي كه به عنوان نماينده حضرت امام(ره) در امر حج به مكه مكرمه مشرف شدم، روزنامههاي عربستان شروع كردند به انتشار همين مطالب به نقل از همان رسانههاي غربي... در اين كتابها وقاحت و گستاخي را به آنجا رساندند كه گفتند اين روحاني سرخ (بنده) مطالبي را از سوي شوروي به امام خميني القا كرده است!»
او ضمن رد كردن ادعاي دست داشتن خود امريكاييها در ماجراي تسخير سفارت به اتهامي ديگر يعني اثرگذاري تسخير سفارت در حمله صدام به ايران، پاسخ داده و آورده است: «عدهاي ميگويند اگر اشغال لانه نبود جنگ ايران و عراق اتفاق نميافتاد؛ گويا اين عده هيچ اطلاعي از اوضاع عراق و ايران و اهداف حزب بعث ندارند و گمان ميكنند كه رژيم بعث عراق، مانند رژيم شاه، دست نشانده امريكا بوده و اگر امريكاييها ميگفتند كه به ايران حمله كن، صدام هم اطاعت ميكرد! و گويي حمله نظامي ارتش يك كشور به كشوري ديگر، چيزي است كه اگر امروز تصميم گرفت، بتواند به سرعت عملي كند.»
تاكيد بر همنظري با امام
پدرمعنوي اصلاحطلبان كه گويا آرام آرام راه خود را روشن ميكند؛ در پاسخ به سوال ديگري نيز همنظري خود با امامخميني را مورد تاكيد قرار داده است. او در پاسخ به سوالي در مورد ماجراي عزل مرحوم آيتالله منتظري گفته است: «باز كردن پرونده عزل آن فقيه عاليقدر براي من بسيار دشوار است، زيرا گذشته از اينكه شاگرد آن عالِم مجاهد بودهام، مدتي با ايشان زير يك سقف زندگي كردهام... او در راه به ثمر رسيدن نهضت و انقلاب اسلامي چه مصيبتها كشيد، چه اهانتها و زخم زبانها، چه زندانها و شكنجهها، چه تبعيدها و محروميتها... شايستگيهاي آن عالم وارسته سبب شد كه بزرگان كشور در زمان حيات حضرت امام (رض)، در يك اقدام مصلحتانديشانه، جايگاه قائممقام رهبري را براي وي به تصويب خبرگان رهبري رساندند و من در خبرگان شاهد بودم كه در اين كار بيشترين اهتمام از ناحيه مقام معظم رهبري و نيز مرحوم آيتالله هاشميرفسنجاني بود.
اما افسوس و صد افسوس كه آن عالم مجاهد، در كنار نقاط قوت فراوان، ضعفهايي هم داشت و اين ضعفها تا زمانيكه به ساحت كشورداري و مديريت كلان كشور ارتباط پيدا نميكرد چندان ديده نميشد و مشكلي ايجاد نميكرد، ولي هنگامي كه اين ضعفها با مسائل مديريت كلان كشور گره ميخورد، مشكلاتي جدي به وجود ميآورد... آري، همان ضعفها بود كه امام را ناگزير از آن اقدام كرد. من از پزشك مخصوص حضرت امام(رض) شنيدم كه ضرباهنگ قلب ايشان در هيچ زماني به اندازه روزي كه آن تصميم را گرفتند نامنظم نبود... و من، با همه ارادتي كه به آن عزيز داشتم، ترديد ندارم كه در عزل ايشان حق با امام بود، اما امروز زمان را مناسب نميدانم تا به توضيح تمام آن ماجرا بپردازم. من انكار نميكنم كه هيچ چيزي با ارادت و ايمانِ من به امام خميني برابري نميكند».
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
ارسال نظر