مهزاد الیاسی در روزنامه شرق نوشت: کتاب تاریخ این مرزوبوم، بخش پروپیمانی در زمان ظلالسطان، پسر ناصرالدینشاه، دارد. او عقدههای فرزند صیغهای شاه بودن و نرسیدن به ولیعهدی را علاوه بر کشتن، فلککردن انسانها و ازبینبردن عمارتهای تاریخی، بر سر حیوانات خالی میکرد. اکنون میدانیم که شکارهای سادیستیک ظلالسطان، دليل انقراض بسیاری از حیوانات ایران بهویژه در منطقه میانکاله است.
مهزاد الیاسی در روزنامه شرق نوشت: کتاب تاریخ این مرزوبوم، بخش پروپیمانی در زمان ظلالسطان، پسر ناصرالدینشاه، دارد. او عقدههای فرزند صیغهای شاه بودن و نرسیدن به ولیعهدی را علاوه بر کشتن، فلککردن انسانها و ازبینبردن عمارتهای تاریخی، بر سر حیوانات خالی میکرد. اکنون میدانیم که شکارهای سادیستیک ظلالسطان، دليل انقراض بسیاری از حیوانات ایران بهویژه در منطقه میانکاله است.
او آنقدر صدتا صدتا ببر و شیر کشت تا بهتدریج در چندین سال، مملکت را از این حیوانات خالی کرد. قبح ازبینبردن انسانها بیشتر بود وگرنه اگر دستش میرسید، بیشتر مردم را هم منقرض میکرد. ظلالسطان در کتاب خاطراتش مینویسد: «در کوه الوند جرگه عام انداختیم. مثل یک جنگ بزرگ دولتی صدای تفنگ، دو هفته در این کوه بلند بود... به قرب ٦٠٠ شکار زدند. تقریبا مدت ده سال دیگر در آن کوهها شکار دیده نشد. مخصوصا این کار را میکردم که این وضع ما و شکارکردن ما شهرت کرده چشم مردم را بترساند».
شعور جمعی فضایی که ظلالسطان در آن میزیست، نهتنها او را بابت کشتار حیوانات بازخواست نمیکرد بلکه آن را نشانهای از قدرت و توانایی میپنداشت. هنوز هم شاید شکار یک حیوان وحشی را نشانه قدرت بدانیم و نگرانی بابت محیط زیست را نشانه شکمپری. به جز دوران متأخر، بعید است عریضهای جمعی برای اعتراض به ازبینرفتن محیط زیست، در تاریخ مکتوب ایران وجود داشته باشد. حتی اگر اعتراضی وجود داشت، سازوکاری برای آن تعریف نشده بود.
این یک واقعیت است که بدون توافق جمعی مردمان یک سرزمین، امکان تقدیم دودستی قدرت بیچونوچرا برای ازبینرفتن طبیعت، وجود نخواهد داشت. نزدیک یک قرن از شکارهای وحشیانه ظلالسطان و اطرافیانش گذشته است بااینحال هنوز هم از دیدن چشمانداز کلی و طولانیمدت محیط زیست سرزمینمان عاجزیم. خشکشدن دریاچهها، ازبینرفتن درختها، رودخانهها و گونههای جانوری، ریزگردهایی که زندگی را در نقاطی از ایران غیرقابل تحمل میکند، کمبود آب، تولید انبوه و بیرویه پلاستیک و آشغال و گرمشدن تدریجی هوا هنوز هم زنگ خطر توجه ما را به صدا درنیاورده است و برای حل آن، حال بسیج عمومی به خود نگرفتهایم.
پسر ناصرالدینشاه نمونهای استثنائی نیست. ذهنِ گیرکرده در خود، با طبیعت بیگانهتر از آن است که جریان هماهنگ زمین و موجوداتش را حس کند تا به جای حس مالکیت بر طبیعت، خود را جزء حقیری از کل بداند. ظلالسطان آنقدر قدرت (بخوانید عقده حقارت) داشت که برای نابودی طبیعت لشکرکشی کند، دیگری برای منافع اقتصادی کوتاهمدت، ذخایر آب را از بین میبرد، ویلاسازی انبوه میکند و آن یکی مافیای قطع غیرقانونی درختان میشود؛ یکی هم که دستش به هیچجا نمیرسد، پلاستیک و آشغالش را پرت میکند در خیابان و جنگل و دریا.
همه اما در یک چیز مشترکاند: عدم توانایی دیدن آینده طولانیمدت و چشمانداز کلیتر از موقعیتی که به شکل فردی در آن قرار دارند. افسوسخوردن به حال طبیعت وحش ایران در زمان قاجار سخت نیست. سخت این است که بپذیریم هنوز هم در حال تکرار نفرین نابودی طبیعت ایران هستیم. تعارف نداریم! ما قسمتی از کتابهای تاریخی نسلهای آینده خواهیم بود که سرآغازش با ظلالسطان شروع میشود.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
ارسال نظر