گفتههایی از پری صابری درباره ریشههای تئاتر ایران
پری صابری میگوید: «من فکر میکنم دو پدر و مادر در تئاتر ایران داریم که یکی از اینها تعزیه و دیگری روحوضی است و ریشههای تئاتر ایران هستند.»
این کارگردان تئاتر اضافه میکند: «تعزیه قدرت جادویی دارد، موقعی که پیتر چلکوفسکی به ایران آمد و در تمام نقاط دورافتاده به دنبال تعزیههای سنتی ثابت رفت، برای من عجیب نبود و وقتی به پاریس رفتم و کارهایش را تماشا کردم متوجه شدم که خیلی از تعزیه متأثر است. کپی نمیکرد ولی از آن متأثر بود.»
صابری که اخیرا در گفتوگویی که در ماهنامه هنر نمایشی «پاراگراف» به چاپ رسیده از زندگی کودکی و جوانی خود و تحصیلات و چگونگی ورود به عرصه تئاتر صحبت کرده است، در بخشی از اظهاراتش با اشاره به تحصیلاتی که در فرانسه داشته و اینکه هنگام بازگشت به ایران پس از یکی، دو تجربه سینما را رها کرد، میگوید:«من سینما را رها نکردم، سینما من را رها کرد. وقتی به ایران آمدم طبیعتا مثل همه تحصیلکردههای از فرنگ برگشته رفتم سراغ آقای پهلبد در وزارت فرهنگ و هنر. من ایشان را نمیشناختم اما گفتم که میخواهم در سینما کار کنم. او کمی فکر کرد و گفت سینما به درد شما نمیافتد چون هنوز خیلی جا نیفتاده و برای خانوادههایی که سطح خاصی در جامعه دارند زیاد مناسب نیست.»
وی که پس از چند سال زندگی در در خارج از کشور به اصرار خود به ایران برمیگردد درباره حضورش در دانشگاه تهران و راهاندازی تالار مولوی هم یادآور میشود: وقتی به تهران آمدم دغدغه کار داشتم. اول با وزارت فرهنگ و هنر کار کردم و گروه «پازارگاد» را با همراهی زندهیاد حمید سمندریان و با مبلغی که خیلی هم زیاد نبود تأسیس کردیم. این گروه ۱۰ سال به کار خود ادامه داد و مهمترین کارهای نمایشی آن دوران را به روی صحنه آورد. خیال میکردیم که کار آسانی است، البته آسانتر از الان بود ولی بعد از آن چون رئیس دانشگاه تهران از دوستان نزدیکم بود به من پیشنهاد داد که در دانشگاه تهران کار کنم. وقتی به دانشگاه رفتم به من گفت که برو تمام سالنهای دانشگاه را ببین و هر کدام مناسبتر بود بگو تا در اختیارت بگذارم. من هم تمام دانشگاه را چرخیدم اما بعد رفتم پیش رئیس دانشگاه و گفتم این کار درستی نیست و هر کدام از اینها برای خودشان مشغول کار هستند. به من یک جای مستقل بدهید که او گفت بگرد جایی را پیدا کن تا آنجا را درست کنیم. من گشتم و رسیدم به جایی که بعدها تالار مولوی شد. انبار بود و هیچ جای کار کردن نداشت. اما گفتم اینجا را میخواهم و این گونه شد که من آنجا را تالار مولوی کردم. هدفم این بود که یک تئاتر مدرن بسازم. سالنی که هیچ قید و بندی نداشته باشد که تماشاگر اینجا بنشیند و بازیگر آنجا بایستد. بچهها خیلی استقبال کردند و همه میخواستند آنجا کار کنند که آمدند و کار کردند و آنجا یکی از قطبهای مهم تئاتر مملکت شد.»
در یازدهمین شماره ماهنامه «پاراگراف» به سردبیری محمدرسول صادقی و مدیرمسئولی بهاره برهانی یادداشتهایی از اکبر عالمی، خسرو سینایی، علی دهباشی، خسرو خورشیدی، اسماعیل شنگله، امیر اثباتی، احترام برومند، حسین پاکدل، حجتالله ایوبی، ابراهیم حقیقی، حسین مسافرآستانه، حمید لبخنده و... منتشر شده است.
ضمن اینکه عکسهای کمتر دیده شده یا دیده نشدهای از زندگی شخصی و حرفهای این هنرمند که تاکنون نمایشهای متعددی همچون «شمس پرنده»، «لیلی و مجنون»، «هفت خوان رستم»، «رستم و اسفندیار»، «مرغ باران»، «باغ وحش شیشهای»، «من از کجا، عشق از کجا»، «کرگدن»، «آنتیگون»، «رند خلوتنشین»، «هفت شهر عشق»، «بیژن و منیژه»، «من به باغ عرفان» (درباره زندگی سهراب سپهری) را نویسندگی و کارگردانی کرده، چاپ شده است.
ارسال نظر