کلید سرمایه اجتماعی، در دستان نهادهای حکومتی
کسانی که اندک نوشته های مرا خوانده باشند، از جمله نوشتار کوتاهم در مورد دروغگو بودن یا نبودن ایرانیان در همین هفته نامه می دانند موضع من عمدتا موضعی نهادی است.
تقدم نهادها بر فرد را بیش از همه، دورکیم با تعریف امر اجتماعی۱ (یا واقعیت اجتماعی) و تعیین آن به عنوان موضوع مطالعه دانش تازه متولد شده جامعه شناسی تثبیت کرد. بر اساس تعریف او، امر اجتماعی همانا شیوه های عمل تثبیت شده یا در حال تثبیتی هستند که سه ویژگی داشته باشند: عام بودن، تحمیلی و الزام آور بودن و خصلت نوظهور داشتن. خصلت نوظهور یعنی خصلت هایی ورای خصلت های اجرای تشکیل دهنده آن امر اجتماعی.
نهادها را می توان یکی از مصداق های امر اجتماعی دانست. نهاد خانواده را در نظر بگیرید. خانواده یک شیوه عمل تثبیت شده است. ما می دانیم چگونه خانواده تشکیل دهیم و در چارچوب خانواده چه رفتارهایی بروز دهیم. نقش خود در خانواده را می دانیم و راه های برآورده کردن انتظارات نقشی هم برای مان چندان نا آشنا نیست. خانواده، شیوه عمل عامی است چون رخداد آن سال ها است با نرخ نسبتا ثابتی در جریان است.
این شیوه عمل خصلت های تحمیلی بسیاری دارد. از همان لحظه نخست که تشکیل خانواده در ذهن ما شکل می گیرد این تحمیل ها رخ می نمایند: مراسم مختلف خواستگاری و بله برون و عروسی، مهریه یا جهیزیه، حق کار یا نفقه و غیره، فرد نمی تواند به شیوه عمل دلخواه خودش خانواده تشکیل دهد چون خانواده امری اجتماعی است و تعریف و محدوده آن را جامعه تعیین می کند. هر مخالفتی با این شیوه عمل الزام آور، مقاومت ها و تبعات اجتماعی در پی خواهد داشت.
به این معنی، حتی اعتماد بین هر دو فرد در جامعه نیز گرانبار از افراد دیگری است که پیش تر همین نقش ها را ایفا کرده یا امروز در شرایطی که ذهن ما می تواند آن را بازسازی کند در حال انجام همین نقش ها هستند.
جامعه شناسی دیگر، جورج زیمل، به خوبی استدلال می کند که اعتماد نه در آشنایی کامل و نه در غریبگی مطلق، بلکه در جایی میان این دو معنای اجتماعی می یابد و بسته به نزدیکی و دوری این نقطه به آشنایی یا غریبگی، خصلت آن اعتماد اجتماعی متفاوت خواهد بود. بنابراین ما از اعتماد بین مادر و دختر مشخصی که فرضا شناخت صددرصد از هم دارند حرف نمی زنیم، چون آن را اعتماد اجتماعی نمی دانیم.
اگر اعتماد اجتماعی ضرورتا نهادی است یعنی بخشی از آن به ما تحمیل می شود و در ید قدرت ما نیست. با فرض این که بدانیم وضعیت اعتماد اجتماعی در ایران مطلوب نیست، حال می توانیم پاسخ سوال همیشه مهم از کجا آغاز کنیم را بدهیم: از نهادها.
رسانه ها را به دلیل پیچیدگی تفکیک حکومتی بودن یا نبودن آنها و این که نمی دانیم برآورد مردم در این پیمایش تا چه حد رسانه حکومتی بوده کنار می گذاریم. بنابراین نهادهای غیرحکومتی، با پنداشت نسبتا مثبت از موفقیت آنها، در مقابل نهادهای حکومتی، با پنداشت نسبتا منفی از موفقیت آنها قرار می گیرند.
شاید کسی بگوید چون موقعیت نهادهای غیرحکومتی بیشتر است اتفاقا باید افزایش اعتماد را از آنها کلید بزنیم چون مردم پیشاپیش اعتماد بیشتری به این نهادها دارند. این پیشنهاد به دو دلیل پذیرفتنی یا عملی نیست. نخست؛ نهادهای حکومتی، دستاویز نهایی مردم هستند و این بر اساس ویژگی ها و اهمیت امروزین نهاد حکومت است. تقریبا تمامی اختلاف نظرها، اجحاف و تعرض ها نهایتا به این نهادها ارجاع می شود.
جمع بندی من این است که در شرایط امروز باید تلاش مضاعف را صرف اصلاح نهادهای حکومتی کرد. اتفاقی که می افتد این است که با افزایش اعتماد مردم به این نهادها، بازخورد مثبت آن به اعتماد بین فردی هم باز می گردد زیرا مردم در تعاملات خود مد نظر دارند که مجلس کاراتری برای آنها قانون تصویب می کند، دولت کاراتری آن قوانین را اجرا می کند و قوه قضاییه کاراتری به تخطی از آن قوانین رسیدگی می کند. تا روزی که این توفیق حاصل شود، مدیون خانواده و سازمان های دینی (نهاد دین) هستیم که بار اعتماد اجتماعی ما را به دوش می کشند.
پی نوشت ها:
۱. معادل فارسی socia fact
2. عدد 100 نشان دهنده وضع دو قطبی موفقیت نه زیاد و نه کم است. به میزانی که عدد حاصل از 100 کمتر باشد، نشانگر وضع منفی و نامطلوب است. هر قدر این عدد از 100 بیشتر باشد، موفقیت آن نهاد در انجام وظایفِ خود از نظر مردم بیشتر بوده است.
ارسال نظر