خسرو معتضد در روزنامه جوان نوشت: تصميمات اين روزهاي دولت جناب دكتر روحاني، براي آنان كه دستي در تاريخ دارند، تداعيگر و مسبوق به سابقه است. در اين مقال برآنم كه به دو مورد از آن، از منظري تاريخي نگاهي داشته باشم:
اول: نواده فتحعليشاه و رؤياي وصلت با تزار!
خانم مديرعامل يا سرپرست هواپيمايي جمهوري اسلامي گفته: «دنبال فاينانسورهاي جديدي هستيم كه به ما فاينانس براي خريد هواپيما بدهند!»
يادتان هست آقاي دكتر مهندس آخوندي چند سال پيش با چه چهره برافروخته و شادماني از سفر خارجه بازگشتند و مژده دادند: ۱۱۸ فروند هواپيماي ايرباس و بوئينگ با فاينانس و تخفيفهاي عجيب و باورنكردني خريداري شده و قرار است به زودي دسته دسته از راه برسند و خطوط هوايي ايران را نوسازي كنند!
جناب ايشان از بس هواپيما خريداري كرده بود، فرودگاه كم آمده بود(!) و مردم ميگفتند: حالا كه اينقدر طياره زياد شده، خوب است بين تهران - شهرري و تهران - قم و
تهران - فشم و آبعلي هم خطوط هوايي ايجاد كنند!
حالا اما، خبرهاي ديگري از راه ميرسد. معلوم ميشود همه طيارات خريداري شده را نقد نقد خريدهايم و حداكثر 88 عددش را تحويل گرفتهايم! صحبت از اين است كه بايد كنگره و سناي امريكا تأييد كنند كه بوئينگ به ايران بفروشند يا نه؟ صحبت از اين است كه فروش ايرباس هم چون موتورش ساخت امريكاست منوط به تأييد سنا و كنگره (مجلس نمايندگان) امريكا.
خلاصه همه راهها به رم ختم ميشود و تنها چهار تا از اين هواپيماهايي كه محصول بلژيك - فرانسه و ملخي (پروانهاي) است و به كار بردن آن در مسافات كوتاه مثل تهران- رشت در خطوط داخلي خوب است، نصيب فرودگاههاي ايران شده، ولي از آن اصلكاريها - كه دولت يازدهم آنقدر گز نكرده پاره كرد و تحويلشان را زودرس دانست- خبري نيست و با تهديدات و توپ و تشرهاي ترامپ، آن مؤسسات مالي كه بايد فايناس ميدادهاند كوتاه آمدند و عجالتاً 300 ميليون دلار از خزانه ذخيره ملي خرج خريد هواپيماهاي موجود (گويا از قرار هر فروند 20 ميليون دلار) و تعدادي هواپيماي در راه شده كه هيچ كدام بوئينگ و ايرباس نيستند.
من كاري به حقهبازي و ترفند و آزار و شانتاژ بيگانگان ندارم كه با ما سر دشمني دارند، اما لازم نبود دولتهای يازدهم و دوازدهم اينقدر روي يك موضوع شك و شبههدار تبليغ و براي خود نوشابه باز كنند!
من وقتي چهره خندان و سرخ و گشاده وزير راه و شهرسازي را در آن روزي كه از خارج بازگشت و انگار مژده فتح پتل پورت (سن پترزبورگ) يا فتح هرات يا بازگرداندن 17 ولايت قفقاز در عرصه فتحعليشاه را آورده باشد به ياد ميآورم كه از شوق ميلرزيد و مشت گره ميكرد و ميخنديد، بياختيار خندهام ميگيرد. به قدري با اطمينان خبر از رسيدن118 هواپيماي ايرباس و سپس 40 هواپيماي بوئينگ را ميداد كه من و امثال من ترسيديم ترافيك هوايي ايجاد شود و ما صبح كه از خواب برميخيزيم نتوانيم آسمان آبي رنگ پراز دود و گاز ايران را تماشا كنيم!
ميگويند: شاهزاده داراب ميرزا قاجار يكي از نوههاي فتحعليشاه- كه پدرش به روسيه پناهنده شده بود و خودش در قفقاز نشو و نما كرده بود و روسها خيلي مايل بودند او بر تخت سلطنت ايران بنشيند- خود را داخل گارد قزاق روسيه كرده و به درجه ياوري رسيده بود و خيلي پزِ روس شدن خود را ميداد! او كه اجازه يافته بود به ايران بيايد در كلاه قزاقي و رخت روسي خيلي شوشكه (شمشير) كشي ميكرد، روزي هم فتنهاي در زنجان آفريد.
وقتي ناصرالدين شاه هوس كرد او را ببيند، به تهران احضارش كرد و او با همان رخت قزاقي روس به پايتخت آمده، شرفياب شد و انعام و خلعت گرفت و هر جا مينشست ميگفت: من دختر اعليحضرت الكساندر دوم تزار روسيه را خواستگاري خواهم كرد و داماد ايشان خواهم شد!
درباريها حرفش را باور كردند و قاجاريه خيلي پز ميدادند كه شاهزاده داراب ميرزا داماد تزار روسيه شده و انشاءالله دختر تزار، فرزندي از نسل و تبار ايشان خواهد زاييد كه در آينده تزار روسيه شده و بدين ترتيب شاهزاده ايراني وارث تاج و تخت روسيه خواهد شد! داراب ميرزا هر جا ميرفت اين دروغها را بيان ميكرد و ايرانيها سخنان گزافش را باور كرده بودند.
يك روز شاه او را احضار كرد و خيلي دوستانه از او پرسيد: «داراب ميرزا آفرين به غيرت تو، شايد پس از اينكه تو با دختر اعليحضرت تزار عروسي كردي و فرزند پسري برايت زاييد، ما ميتوانيم 17 ولايت از دست رفته قفقاز را از روسها پس بگيريم. حالا بگو كي خواستگاري كردي و عروس كيست؟» شاهزاده داراب ميرزا گفت: «قبله عالم نصف كار درست است. بنده راضي هستم منتها 500هزار تومان براي خريد اسباب و اثاث در سنپترزبورگ كم دارم. دستور بفرماييد خزانه اين پول را به من عطا بفرمايند، اقدام به خواستگاري خواهم كرد تا ببينم الكساندردوم موافقت ميفرمايند و دختر رضايت خواهد داد يا نه؟»
ناصرالدين شاه گفت: « خاك بر سر من كه چند سال است ما را میدوشي و خجالت نميكشي. تزار الكساندر دو دختر داشت كه هر دو را شوهر داده است. نكنه ميخواهي عمه يا خاله او را خواستگاري كني؟»
شباهتهاي تاريخي زيادي از اين جنس موجود است. افرادي بودند كه ساليان سال، خود را در مناصب فريز و وبال تصميمات خام و ناپخته خويش، را بر مردم تحميل ميكردند. مثلاً بزرگمهر، 40 سال وزير خسرو انوشيروان و پسر او هرمز بود. خواجه نظامالملك 30 سال صدراعظم آلب ارسلان و ملكشاه سلجوقي بود. يا همه ميدانيم كه ميرزايوسفخان مستوفي الممالك 40 سال يا صدراعظم يا وزير استيناف (ماليات) بود و پس از آن مجدداً وزير اعظم ناصرالدين شاه شد و از اميركبير تا امينالسلطان علي اصغر خان را- كه صدراعظمهاي ناصرالدين شاه بودند- ديد و براي همه هم توطئه ميكرد! خوشبختانه در اين دولت همه پيرمردان از 38 سال پيش تاكنون همچنان بر سر كار هستند.
آقاي تركان- كه من يكبار حدود دوسه ساعتي در دوراني كه در بخش استراتژيك مجمع تشخيص مصلحت نظام حضور داشتند با ايشان ملاقات كردم - اكنون مجدداً رئیس هیئت مدیره شستا شدند كه 180 شركت تحت نظرشان است! آقاي مهندس نعمتزاده هم مجدداً مشاور عالي وزارت نفت شدند. خيلي خوشم آمد كه دولت آقاي روحاني به مشابهات تاريخي توجه خاصي دارند. روزي مانند داراب ميرزا، جواب نگرفته وعده ايرباس و بوئينگ را ميدهند.
راستي حال كه فاينانسورهايي كه بايد براي خريد هواپيما فايناس ميدادند، خلف وعده كردند چقدر خوب است به «دايناسورها» مراجعه كنيد و از آنان درخواست كنيم به جاي فاينانسورها كمكي در حق ما مردم نجيب زبان بسته بكنند و قارقاركهاي ما را كارسازي فرمايند.
دوم: يادي از مشاغل بيشمار اتابك!
محمد حسن اعتمادالسلطنه مترجم مخصوص و تحصيلكرده فرنگ، آشنا به زبانهاي فرانسوي و عربي و كمي انگليسي و روسي، رئيس دارالطباعه ناصرالدين شاه كه چه در ايران چه در فرنگستان هميشه همراه و مترجم ناصرالدين شاه بود، پيوسته غبطه ميخورد علي اصغر خان پسر ابراهيم خان آبدارشي ملقب به امينالسلطان- كه بعد از مرگ او لقبش به پسرش رسيد- چرا بايد داراي ۴۴ شغل نان و آبدار باشد؟ و در ۲۸ سالگي وزير اعظم ايران و در ۳۴ سالگي صدراعظم ايران شود؟
آري علي اصغر خان كه فقط خط خوشي داشت و سواد مكتبي، از جواني زيرسايه پدر و لابد با ژن مخصوص او داراي مشاغل متعدد شد. ابتدا صاحب جمع مالي امور دواب و قاطرهاي سلطنتي شد كه از محل خريد جو و كاه و عليق اسب و قاطر و خرهاي دربار، درآمد هنگفتي به جيب ميزد! بعد متصدي شترخانه شد. بعد اسبها و «سرطويله» مبارك را به او دادند، بعد باغباني باغات دربار به او محول شد. بعد متصدي سفرهخانه مباركه شد. بعد امور ضرابخانه را با شركت حاج محمد حسن امين الضرب عهدهدار و مقاطعه كار شد.
معروف بود كه آنها سكههاي طلا را پس از ضرب شدن با سوهان ميساييدند، گردش را جمع ميكردند و شمش طلا ميزدند و كلي منفعت ميبردند! مدتي آجر خانه و فخارخانه را در اجاره و مقاطعه گرفت و مدتي امور آشپزخانه دربار همايون و خريد گوشت و برنج و روغن و بنشن با او بود. امتيازات فراواني از قبله عالم دريافت ميكرد و به خارجيها ميفروخت.
وقتي از ۱۳۰۰ ه. ق وزير اعظم شد، مشاغل دولتي، امتيازات حفر معادن، پستهاي واليگري و حكمراني ايالات و ولايات را ميفروخت و با اين روش، هر كس كار و مشكلي داشت حل ميكرد. اعتمادالسلطنه مشاغل او را در ۲۸ سالگي برشمرده است و اظهار حيرت كرده كه اين جوان كه شبها در قيطريه پاركي در شمال شهر تهران داشته، همه جور آدمي را گرد ميآورده و در حوض آب ميانداخته و مجالس بزم او در تهران زبانزد مردم بوده، چطور به اين همه مال و مكنت رسيده است. وقتي با شاه به سفر سوم فرنگستان رفت، در دربار ملكه ويكتوريا، جاي آن وزيران سالخورده، ناصرالدين شاه خجالت كشيده بگويد او وزير اعظم يعني نخستوزير ايران است و فقط به ملكه ويكتوريا گفته: او امينالسلطان است.
اين روزها در كشور خودمان هم الحمدلله ميبينيم اين سنت زيبا تجديد شده و سراغ هر كس ميرويم، از ۱۲-۱۰ تا ۵۰-۴۰ تا شغل دارد! من ماندهام مات و مبهوت، شبانهروز ۲۴ ساعت است، از ۱۶ ساعت بعدي هشت ساعت هم بگذاريد روي آن هشت ساعت قبلي و فكر كنيم اين فرد ابوالمشاغل منزل نميرود، با خانم و بچهها حشر و نشر ندارد، دوش نميگيرد، ناهار و شام نميخورد، فاميل و آشنا را نميبيند، آخر چطور ميتواند ۱۵-۱۰شغل داشته باشد؟
ديديد آقاي مهندس نعمتزاده، دست آخر هوشمندي به خرج داد و پست سنگين وزارت را رها كرد و راحت رفت شد مشاور ارشد وزير نفت كه هم داخل صحنه باشد هم بتواند به شركتهاي متعددش برسد!
شخصي را اخيراً بازداشت كردند. ديديم هم مديرعامل يك شركت گردشگري است، هم معاون يك اتاق باعظمت تجارت و... است، هم هلدينگ ۲۰ميليارد توماني دارد، هم عضو هيئت مديره ۱۲-۱۰ شركت است. ميخواستم عناوين شغلهايش را يادداشت كنم، سرم گيج رفت! از همه اين عناوين هم حقوق ميگيرد. موضوع حقوقهاي نجومي هم كه رفت و به تاريخ پيوست.
ميگفتند: امينالسلطان كاخي در سال ۱۳۰۸ ه. ق ساخت و ۵۰۰ هزار تومان آن زمان، خرجش كرد و تمام اسباب و اثاثش را از اروپا آورد. نوشتهاند كه به عنوان اموال اعليحضرت، روسها در طول مرز از آن عوارض و ماليات نگرفتهاند. پيانو، گلدان، كاغذ ديواري، ميز ناهارخوري ۴۰ نفري، ميز بيليارد، انواع لامپها، آينهها (همين محل كنوني سفارت روسيه)، ولي اين قصر اتابك با آن پاركش به او وفا نكرد.
۱۰۰ تا مالك پيدا كرد و آخرش يكي از تجار زرتشتي بابت بدهي مالياتي، آن را به دولت داد كه دمتي شوستر امريكايي، مدتي ژاندارمهاي سوئدي و مدتي سايرین در آنجا به سر بردند و آخرش هم نصيب سفارت شوروي شد. ميخواهم بگويم اينقدر جوش نزنيد، مقام و مال بقا و وفا ندارد! هر كس كلاهش پشم دارد بالاي ۲۰ ميليون تومان حقوق ميگيرد. عضو چند شركت خصوصي هم ميشود كه كسريهايش را از آنجا جبران كند.
در زمان رضاشاه، شاهزاده فوزيه مصري را كه به كشورآوردند، قرار شد ملكه ايران و زن وليعهد شود. مجلس شوراي ملي او را داراي اصليت ايراني دانست. بعد كه قهر كرد رفت مصر و ديگر نيامد، گفت: من مصري هستم! احمد شفيق مصري كه شوهر اشرف پهلوي شد هم ميگفت: من ايراني شدهام! و البته دروغ ميگفت. مجلس شوراي ملي اجازه نداد او وزير هواپيمايي ايران شود.
(آن زمان اصلاً طياره زيادي نداشتيم) بعد وقتي رفت مصر دوباره گفت: من ايراني نيستم و مصري هستم! روزنامههاي ايراني نوشتند: اين آدمها ذوحياتين هستند. در ايران ايراني و در مصر مصري هستند. لقب فضل بن سهل وزير مأمون ذوالرياستين بود زيرا به تمام امور رسيدگي ميكرد. حالا برادر يكي از بزرگان را بازداشت كردهاند، مشاغلش را در جرايد مينويسند و مشخص شده كه روي برادران ساير رؤساي جمهور را سفيد كرده است! دولتي كه براي بازگرداندن امنيت اخلاقي، رواني و اقتصادي به جامعه بر سركار آمده بود، اينك خود به يكي از نمادهاي سوءاستفاده از موقعيت شغلي تبديل شده است. دراين باره باز هم خواهم نوشت.
نظر کاربران
معتضد جان تو که خودت از نوادگان قاجاری! در ضمن با این خوش رقصیات توتلویزیون بودی حالا میخوای روزنامه هم بزنی ! آره والله با بودن این همه تاریخدان با تجربه و تحصیلکرده اگه به من هم یه همچین تریبونهایی می رسید شاید از تو بدتر می نوشتم!
حالا اگر قبول هم کنن که اشتباه کردن آدم کمتر میسوزه بدبختی اونجاست که کم نمیاره این دولت
پاسخ ها
میگن تو جهنم یه عقرباییهست که آدم از ترس اونا به مار قاشیه پناه میبره حضرت آقا شما همون عقربه اید
کنارگودنشستید میگه لنگش کن
اگه امسال شما سرکادبودید که بعید نبود ماباید جلبک میخوردیم
نه که الان داری هی پشت سر هم مرغ وماهی میخوری خخ
دقیقا کپی برابر اصل حکومت قاجار میباشد
هرچه بگندد نمکش میزنند وای به روزی که بگندد نمک