به چه مردمان دست به اسلحهای تبديل شدهايم!
به چه مردمان دست به اسلحهای تبديل شدهايم!
کانال تلگرام هفت: در واکنش به حواشی سخنان جنجالی سعید روستایی، حسین معززینیا در فیسبوک خود نوشت:
سعيد روستايی در يك كارگاه آموزشی، وسط جمعيتی محدود بلند شده، ميكروفن به دست گرفته و خطاب به شهرام مكري چند جملهای دربارهي تجربياتش در فيلمسازي گفته. وسط حرفهايش اشارهای به اين نكته كرده كه او طبق توصيه و پيشنهاد مكری ترجيح داده كارش در سينما را با دستياری كارگردان آغاز نكند، بلكه رفته درس سينما خوانده، فيلم كوتاه ساخته و بعد آمده سراغ ساختن فيلم بلند. روستايي ميگويد: «دستياری كمک آنچنانی نميكند به اين كه آدم ديدگاه پيدا كند. نهايت كاری كه يك دستيار ميكند كمک به پيدا كردن چند بازيگر فرعی است يا خيابان بستن و خيلی كارهاي ديگر كه به نظر من كمكي نميكند به فيلمساز شدن.»
متعاقب انتشار این حرفها، انجمن صنفي دستياران كارگردان بيانيه صادر كرده عليه روستايي و وظايف يك دستيار كارگردان را به او متذکر شده. چند فيلمساز هم دست به قلم شدهاند و خطاب به روستايي نوشتهاند آقا پسر! یک حیاط و چهار تا عربده، مقادیری مواد مخدر به علاوه چند خواهر، به همراه یک مادر موادشناس باعث شده دچار توهم شوي فيلمساز مهمي شدهاي در حالي كه اصولاً كارگرداني بلد نيستي و لطف بازیگران و فیلمبردار و تدوینگر و مهرباني چند هيئت داوران شامل حالت شده كه قصهي لاغرت گرم شده! مهم نیست چه کسی خیابان را میبندد، اصل این است که چه کسی پلانهای تو را میبندد! فيلمساز ديگري هم در يادداشتي روستايي را متهم كرده به تلاش براي خودنمايي و اينكه تازهرسیدگان تلاش برای دیده شدن میکنند و میخواهند دیده شوند حتی با حرفهای گزاف و بیهوده!
مسئله اين نيست كه حق با كدام يك از طرفين اين مجادله است؛ اين يك بحث تئوريك است و ميشود نشست و سر فرصت بحث كرد دربارهي اين كه در شرايط امروز سينماي ايران، دستياري بيشتر كمك ميكند به فيلمساز شدن يا درس خواندن و فيلم كوتاه ساختن. اما نكته حيرتانگيز اين است كه تازه در چنين مقاطعی ميفهميم چه ميل مهارناپذيري در جامعهي امروز ايران وجود دارد براي دريدن همديگر. چه بغض فروخوردهای در وجود همه نهفته، حتي در جامعه مثلاً روشنفكريمان، چه حرص و خشم و غضبي برميانگيزد هر جايزهاي كه داده ميشود و چه خيل عظيمي تشنه به خون كسي ميشوند كه در طول سال جوايز مختلف را از جشنوارهها میگيرد و چه روزها و ساعات پرشماري را انتظار ميكشند كه فرصت مناسب پيدا كنند تا طرف را با خاک يكسان كنند و تك تك جوايزی را كه گرفته از حلقومش بيرون بكشند. به چه مردمان دست به اسلحهاي تبديل شدهايم ما. بشكه باروتيم و منتظر جرقه!
سعيد روستايی در يك كارگاه آموزشی، وسط جمعيتی محدود بلند شده، ميكروفن به دست گرفته و خطاب به شهرام مكري چند جملهای دربارهي تجربياتش در فيلمسازي گفته. وسط حرفهايش اشارهای به اين نكته كرده كه او طبق توصيه و پيشنهاد مكری ترجيح داده كارش در سينما را با دستياری كارگردان آغاز نكند، بلكه رفته درس سينما خوانده، فيلم كوتاه ساخته و بعد آمده سراغ ساختن فيلم بلند. روستايي ميگويد: «دستياری كمک آنچنانی نميكند به اين كه آدم ديدگاه پيدا كند. نهايت كاری كه يك دستيار ميكند كمک به پيدا كردن چند بازيگر فرعی است يا خيابان بستن و خيلی كارهاي ديگر كه به نظر من كمكي نميكند به فيلمساز شدن.»
متعاقب انتشار این حرفها، انجمن صنفي دستياران كارگردان بيانيه صادر كرده عليه روستايي و وظايف يك دستيار كارگردان را به او متذکر شده. چند فيلمساز هم دست به قلم شدهاند و خطاب به روستايي نوشتهاند آقا پسر! یک حیاط و چهار تا عربده، مقادیری مواد مخدر به علاوه چند خواهر، به همراه یک مادر موادشناس باعث شده دچار توهم شوي فيلمساز مهمي شدهاي در حالي كه اصولاً كارگرداني بلد نيستي و لطف بازیگران و فیلمبردار و تدوینگر و مهرباني چند هيئت داوران شامل حالت شده كه قصهي لاغرت گرم شده! مهم نیست چه کسی خیابان را میبندد، اصل این است که چه کسی پلانهای تو را میبندد! فيلمساز ديگري هم در يادداشتي روستايي را متهم كرده به تلاش براي خودنمايي و اينكه تازهرسیدگان تلاش برای دیده شدن میکنند و میخواهند دیده شوند حتی با حرفهای گزاف و بیهوده!
مسئله اين نيست كه حق با كدام يك از طرفين اين مجادله است؛ اين يك بحث تئوريك است و ميشود نشست و سر فرصت بحث كرد دربارهي اين كه در شرايط امروز سينماي ايران، دستياري بيشتر كمك ميكند به فيلمساز شدن يا درس خواندن و فيلم كوتاه ساختن. اما نكته حيرتانگيز اين است كه تازه در چنين مقاطعی ميفهميم چه ميل مهارناپذيري در جامعهي امروز ايران وجود دارد براي دريدن همديگر. چه بغض فروخوردهای در وجود همه نهفته، حتي در جامعه مثلاً روشنفكريمان، چه حرص و خشم و غضبي برميانگيزد هر جايزهاي كه داده ميشود و چه خيل عظيمي تشنه به خون كسي ميشوند كه در طول سال جوايز مختلف را از جشنوارهها میگيرد و چه روزها و ساعات پرشماري را انتظار ميكشند كه فرصت مناسب پيدا كنند تا طرف را با خاک يكسان كنند و تك تك جوايزی را كه گرفته از حلقومش بيرون بكشند. به چه مردمان دست به اسلحهاي تبديل شدهايم ما. بشكه باروتيم و منتظر جرقه!
پ
نظر کاربران
متاسفانه داریم به ملتی بی فرهنگ و و حشی تبدیل میشویم.
آفرین بسیار زیبا و واقع بینانه نوشتید