گودبای پارتی پوشک؛ ظهور پارتیهای نمایشی برای کودکان
زرد و قهوه ای دو رنگ اصلی هستند که تم مهمانی را تشکیل می دهند، اما چون برای رساندن منظور کافی نبوده اند، از ایموجی «پی پی» هم استفاده شده و زیر آن نوشته اند «اولین پی پی بدون کمک!»
البته چنین کودکی احتمالا در بزرگ سالی به غیر از جشن خداحافظی با پوشکش، از جشن های خلاقانه دیگری نیز عکس های یادگاری دارد که می تواند با افتخار برای بقیه تعریف کند. مثلا جشن «پایان شیردهی» که در آن، کودک باید با منبع تغذیه ای که به مادرش متصل بوده خداحافظی کند؛ این جشن هم حسابی طرفدار پیدا کرده و آیکون های خودش را دارد که گاهی به شکل کیک هم طراحی می شود و رو به روی جمع کثیری از مهمانان قرار می گیرد. هر چند این پرسش مطرح میشود که چطور می توان حیا را کنار گذاشت و آقایان و خانم های دوست و آشنا را به چنین جشنی دعوت کرد.
در این جشن ها، تنها کودک و فرهنگ نیست که قربانی می شود، برگزارکنندگان این مراسم خودشان نخستین قربانی جامعه ای هستند که به قول تورستاین وبلن به «مصرف تظاهری» یا «مصرف نمایشی» مبتلا شده، یا به قول اروینگ گافمن به دنبال معرفی خود در زندگی روزمره هستند؛ افرادی که صرفا خودشان را رد زندگی روزمره ای که از قضا با آن بیگانه نیز شده اند، به نمایش در می آورند و هر روز دست به خلق عادت واره های جدیدی می زنند که مرگ زندگی واقعی را به همراه خواهدداشت.
جشن سیسمونی پرنسس با میز آرایش و سایر مخلفات
«به نام خدایی که هستی از او یافتیم؛ سلام؛ مامان بزرگ و بابابزرگم یه عالمه وسایل خوشگل برام خریدن. دوست داشتم همشونو نشونتون بدم و جشن بگیرم. ممنون که اومدین به دیدن اتاق من. منم دو ماه دیگه میام به دنیای بزرگ شما.»
این را از طرف جنینی که هنوز متولد نشده روی کاغذی نوشته اند و به عنوان کارت تشکر نوزاد به مهمان ها می دهند. کاغذهای صورتی رنگی به شکل پای نوزاد روی پله های ورودی خانه چسبانده شده که خبر از جشن سیسمونی می دهد. روی در و دیوار نیز فلش هایی کشیده شده و روی آن نوشته اند: «به طرف جشن سیمسونی پرنسس». البته بعید نیست برای پرنسس های واقعی نیز چنین نمایش هایی به راه بیندازند، اما این پرنسس های ایرانی ظاهرا با پرنسس های واقعی خیلی فرق دارند.
اگر قدیم ها چهار دست لباس و یک کالسکه یا تخت نوزاد کل لوازم نمایشی سیسمونی را تشکیل می داد، حالا همه چیز به ابزار نمایش تبدیل شده است، حتی پمپرزهایی که قرار است مورد استعمال چند ساعته برای نوزاد قرار بگیرد به شکل های مختلف تزیین می شود و در معرض نمایش عمومی قرار می گیرد.
یکی از مادرهای امروزی که وبلاگ نویسی هم می کند، عکس های مراسم سیسمونی نوزاد هنوز متولد نشده اش را روی وبلاگش قرار داده و خطاب به جنینش نوشته: «برکت زندگی ام! عسلم! گرچه هنوز لوسترت نیومده بود، ولی همین که میز آرایشت رسید، دیگه بساط جشن سیسمونی تو به پا کردیم...» قطعا مخاطب این پیام آدم های بزرگ سالی هستند که احتمالا در مراسم سیسمونی نیز دعوت شده اند، نه نوزادی که هنوز متولد نشده و نمی داند میز آرایش به چه کاری می آید. سیسمونی تازه ابتدای کار است؛ پای نوزاد که به میان می آید، بهانه ها برای تفریح های نمایشی نیز به اوج می رسد. بارداری نخستین بهانه است، اما بهانه های بسیار زیادی برای نمایش وجود دارد.
شبه نیازی به نام جشن تعیین جنسیت
پدر و مادر جوانی رو به روی دوربین با هیجان بسیار بالا، چاقویی به دست گرفته اند تا کیک را برش بزنند. بقیه شمارش معکوس را انجام می دهند تا به یک می رسند و کیک برش می خورد؛ خامه داخل کیک آبی است و این یعنی جنین داخل شکم مادر، پسر است. پدر نوزاد که گویی اصلا خبر نداشته، چنان به وجود آمده که مانند کودکان خردسال جیغ می زند، بالا و پایین می پرد و فریاد می زند: «من پسر دارم!»
این ویدیو اخیرا در شبکه های اجتماعی زیاد دست به دست شده است. جشنی که این پدر و مادر گرفته اند، «جشن تعیین جنسیت» است؛ یکی از جشن هایی که اخیرا مد شده و خانواده های بسیاری آن را در کنار جشن بارداری برگزار می کنند. یعنی یک جشن بارداری می گیرند و با کیکی که تصویر سونوگرافی جنین روی آن حک شده، تمامی اقوام و خویشان را از بچه دار شدن خود آگاه می کنند و بعد جشن دیگری می گیرند و در آن جنسیت نوزادشان را به همه اعلام می کنند.
در این بین جشن های دیگری هم برگزار می شود، مثل «جشن ویارونه» که مادر برای اولین بار به خاطر بارداری هوس می کند مثلا ترشی بخورد و مهمان ها هم با انبوهی از خوراکی های تُرش قدم رنجه می کنند و دور هم این هوس مادرانه را جشن می گیرند.
برگزارکنندگان در همه این جشن ها به دنبال برآورده کردن «شبه نیازی» هستند که آن را نیاز اولیه خود تلقی می کنند. گی دوبور در کتاب جامعه نمایش به نوعی همین مسئله را بیان می کند؛ از نظر او چنین «نمایش دادن هایی» در حقیقت «انسان را از انسان دور می کند». فردی که دائم به دنبال نمایش است، از زندگی واقعی دور می شود. او سعی می کند حتی از جنسیت کودک خود به عنوان ابزاری برای نمایش استفاده کند و فراموش می کند که در زندگی واقعی جنسیت کودکش را می دانسته؛ صرفا تلاش می کند جلوی دوربین نمایشش را اجرا کند. این بیگانگی با زندگی واقعی، حضور فعال در زندگی را از فرد می رباید. البته این ها همگی معضلاتی هستند که پیش از تولد نوزاد در قالب جشن های رنگارنگ به نمایش در می آیند. جشن های اصلی مربوط به دوران «پس از تولد» یا پساتولد است.
وقتی نخستین دندان، ابزار فخرفروشی و تظاهر می شود
«کودکی دکمه بازگشت ندارد، پس کودکی کودکانمان را به یادماندنی کنیم.» این جمله را بزرگ بالای وب سایت نوشته اند، ولی اینکه از نظر آن ها چطور دوران کودکی به یادماندنی می شود، جالب توجه است. در این وب سایت سفارش انواع و اقسام کیک پذیرفته می شود.
جامعه ای که مصرفی شده، به راحتی اسیر این فرایندهای اقناعی می شود و خودش را تسلیم صاحبان سرمایه می کند. پدرها و مادرها در این جامعه به قول تورستاین وبلن به دنبال «مصرف تظاهری» هستند. در حقیقت آن ها کیک ۱۰۰ هزار تومانی دو کیلویی را نه برای رفع نیاز، بلکه برای «تظاهر» و «نمایش» خریداری می کنند.
تولد عادت واره ها و آغاز بردگی
تصویر کودکی دو ساله به عنوان عکس پروفایل انتخاب شده، در بیوگرافی آن تاریخ تولید مابین دو آیکون کودکان قرار داده شده؛ متولد اول شهریور 1394 است. زیر آننیز توضیح داده شده که این صفحه را «مامی» یعنی مادر این کودک اداره می کند.
حدود ۱۸ هزار نفر این صفحه اینستاگرامی را دنبال می کنند. حدودا ۷۰۰ عکس از این کودک دو ساله به اشتراک گذاشته شده؛ یعنی مادر به قدری فعال بوده که تقریبا هر روز دست کم یک عکس با یک لباس نو یا یک جشن تازه به اشتراک گذشته و تا جای ممکن عطش سیری ناپذیر مخاطب برای دیدن این تصاویر نمایشی را سیراب کرده است.
برخی از عکس ها، تصویر سه نفره پدر، مادر و فرزند است که هر سه تی شرت و لباس سر هم با یک برند مشخص به تن کرده اند؛ برخی دیگر هم مربوط به سفرهای خارجی آن هاست. واضح است که این صفحه کاملا با هدف نمایش و تظاهر طراحی شده است. کسی که این صفحه را اداره می کند، معتقد است چیزهایی که نمایش می دهد «سلیقه» پدرها و مادرهای امروزی است. اما واقعیت این نیست. او در حقیقت خودش جزو کسانی است که ذائقه پدرها و مادرها را در این زمینه شکل می دهد.
پیر بوردیو با مفهوم «عادت واره ها» دقیقا به همین جریان اشاره می کند. در حالی که خیلی از افراد ادعا می کنند «ذائقه یا سلیقه، دلیل نمی خواهد»، بوردیو معتقد است این طور نیست. از نظر او چیزی که فرد به عنوان انتخاب شخصی خودش تلقی می کند، در حقیقت عادت یا عادت واره ای است که گروهی مشخص برای او دیکته کرده اند. در این مورد خاص، آن گروه مشخص، گروه پدرها و مادرها هستند که این روزها جشن های مختلف را به عنوان قاعده به بقیه اعضای گروه تحمیل می کنند.
سلیقه اولیه براساس موقعیت اجتماعی پدرها و مادرهایی که این جشن ها را برگزار می کنند، خلق می شود و بقیه با هر شرایط اجتماعی ای که باشند، صرفا به خاطر پدر یا مادر بودن این سلیقه را دنبال می کنند. یعنی فرد حتی اگر تمایلی نداشته باشد، وقتی در گروه پدرها و مادرها قرار گرفت، ناچار است برای کودک خود صفحه ای در اینستاگرام راه بیندازد و با جشن های گوناگون صفحه را اشباع کند. اگر این فرد تسلیم این سلیقه ها شد، قدم به دنیای جدید از «بردگی» گذاشته است.
آینده مضحک دردناک
می گویند استاندال، نویسنده فرانسوی، در تمام مدت عمر خود از بیماری سیفیلیسی رنج می برد که از یک دختر جوان گرفته بود. او دائما به همه می گفت: «عادلانه تر بود هر کسی صرفا تاوان حماقت های خودش را بپردازد.» این که استاندال در زمینه بیماری خودش چقدر حق داشته، بحثی جداست، اما حرفی که او زده، در جریان پارتی هایی که خانواده ها برای کودکانشان می گیرند، کاملا صدق می کند. دور از ذهن نیست که در آینده نزدیک جوانان زیادی وقتی آلبوم دوران کودکی شان را مرور می کنند، با خودشان بگویند: «عادلانه تر بود هر کسی صرفا به خاطر اعمال خودش مضحکه دیگران شود.»
نظر کاربران
همه اینها نشان دهنده فرهنگ پایین جامعه است چرا در کشورهای خارجی این جور جشن ها ی مزخرفی وجود ندارد آنها به دلیل فرهنگ بالای جامعه شان فقط به فکر این هستند که کشورشان روز به روز از اینی که هست هم پیشرفته تر و مردمانش مرفه تر شود آنها از همان دوران جنینی به فرزندشان فرهنگ می آموزند و ما چشم و هم چشمی را به فرزند خود می آموزیم و می خواهیم چشم همدیگر را کور کنیم، متاسفم برای همچین جامعه ای که دارم درون آن زندگی میکنم.مردم ایران تو رو به خدا یه کم فقط یه کم از این خارجی ها فرهنگ درست زندگی کردن را بیاموزیم ، مگه ما دهه شصتی ها که در دوران جنگ به دنیا آمدیم الان مثلا خیلی عقده ای شدیم الان ما بدون هیچ امکاناتی پزشک و مهندس شدیم و در زندگی هم خیلی موفق شدیم بدون نیاز به اینجور جشن ها ، تفریحات ما فقط تو کوچه بازی کردن با بچه ها بوده، الان بچه را هزار کلاس آموزشی هم می نویسند اما به جایی نمیرسد ما بدون هیچ امکاناتی پزشک و مهندس و معمار و .... شدیم. به قول یک روانشناس انسان از کمبود هایش پله پیشرفت و ترقی را میپیماید تا به اوج برسد و اختراعی میکند.
مردم ایران کمی به فکر بالا بردن سطح فرهنگ خود شوید این مسخره بازی ها و چشم و هم چشمی ها را دور بریزید.
پاسخ ها
عزيز دل - انقدر محدوديت تو كشور وجو داره كه مردم راه هاي ديگه اي براي سرگرمي پيدا كردن . تو فرهنگ ما اين چيزها وجو نداشت به عوضش جشنهاي قشنگتري داشتيم متل جشن مهرگان -جشن چارشنبه سوري -جشن تير ... اما صد حيف كه با سيستهاي غلط همه رو از بين بردن و حالا مردم دارن جايگزين پيدا مي كنن .
همه ی حرفاتو قبول دارم جز قسمت اول که میگی تو خارج همچین خبری نیست اتفاقا اینارو از خارجی ها یاد گرفتن چون فکر خودشون به این کارها نمیرسه
یه مشت لوس و ننر تولید می کنند که توهم دارند شاهزاده جایی هستند ! فردا که بر سر آب و خشکسالی و جمعیت زیاد و هر چیز دیگری جنگ و درگیری رخ داد این پخمه ها همون اول کاری زرتشون در میاد! واقعا کسی که مغز نداره یا از مغزش استفاده نمی کنه همینطوری بچه بزرگ می کنه...
جامعه منحــــــــــط
همه اینها ناشی از سبک مغزی است
پاسخ ها
این پرنس و پرنسس چیه افتاده تو دهنِ یه مشت تازه به دوران رسیده ؟خودشون شاه و ملکه کدوم دهات بودند که بچه شون قراره شاهزاده باشه؟ بعد یه مشت لوس و ننر رو ول می کنند تو جامعه ما باید تحملشون کنیم .اه اه اه
همه اینها ناشی از کم عقلی و سبک مغزی است
نشان دهنده فرهنگ پایین جامعه است
فقط میتونم بگم متاسفم برای همچین جامعه ای
کاشکی به جای اینجور جشن ها کمی فرهنگ به فرزند هامون یاد بدهیم
حالم بهم خورد
کاش دو واحد فرهنگ به کتاب درسی مدارس اضافه میشد
دردناکه . دیدن این همه سقوط اخلاقی در جامعه واقعا دردناکه
چه مزخرفاتی تو این کشور میشه دید
پاسخ ها
به هر حال این حیلی قشنگه که با هر بهونه ی کوچیکی سعی کنیم جشن بگیریم و خوشحال باشیم
جامعه ما افسرده شده و این جشن ها باعث میشه از افسرده ترین و عصبانی ترین کشور فاصله بگیریم
وقتی مسولین کاری برای تفریح و جشن و سرور مردم نمیکنن چرا خود مردم دست به کار نشن؟
جامعه از نفهمی و حماقت و بیکاری افسرده شده .از پولهای بادآورده از بی فرهنگی از بیشعوری افسرده شده .آدم کامنتهای ملت رو تو شبکه های اجتماعی می خونه وحشت میکنه .دوست داره از این جماعت زامبی سر بگذاره به کوه و بیابان
همه اینا نشان کمبود و بی فرهنگی و فخرفروشی
به هر حال این حیلی قشنگه که با هر بهونه ی کوچیکی سعی کنیم جشن بگیریم و خوشحال باشیم
جامعه ما افسرده شده و این جشن ها باعث میشه از افسرده ترین و عصبانی ترین کشور فاصله بگیریم
وقتی مسولین کاری برای تفریح و جشن و سرور مردم نمیکنن چرا خود مردم دست به کار نشن؟
پاسخ ها
یعنی برای هر بهونه ایی (معذرت میخام (باد شکم))بعد از این جشن بگیریم،این چیه حرفی همه کارا رو دولت بکنه
یه دوری تو پارک دم خونتون بزن ببینید چند تا خانواده با یه غذای سبک دارن خوش میگذرونن
اونی که گفته جامعه ایران افسرده ترین کشوره ......این همه کشور جنگ زده و فقیر که دچار قحطی اند و شکمهاشون از زور گرسنگی باد کرده افسرده نیستند و ایران که نصف مردمش پولهاشون رو گذاشتند تو بانک و سودهای بادآورده می گیرند افسرده اند؟ افسردگی این جماعت از بیکاری و بیعاریه .ازشون باید کار کشید
خیلی ممنون ،امیدواریم همه روزنامه نویسان به این بلایی که جامعه خوب و اصیل ایرانی رو داره به سمت نابودی میکشه توجه نشان بدهند
آقا يا خانم نويسنده اين مطلب شما خودت مروج اين فرهنگ هستي
تفریحات سالم داشته باشیم نه از اینجور جشن ها، مثلاً چرا دل بچه های پرورشگاه را شاد نمی کنیم تا از شادی آنها ما هم شاد شویم و احساس رضایت قلبی کنیم یا مثلاً دل بچه های کار را با یک روز برگزاری جشن و با هم بودن با آنها هم بچه ها شاد شوند و هم ما احساس رضایت کنیم
بیاید با خرج های به این سنگینی این شادی را با بچه های کار یا پرورشگاه سهیم شویم به جای اینکه چشم همدیگر را کور کنیم تا فالوئر های بیشتری جمع کنیم
مردم ما نمی دانند دیگر خود را چگونه ابراز کنند دچار توهم خودشیفتگی شده آمد متاسفم
چرا بعضی ها نمیتونن شادی مردمو ببینن حتمن باید همیشه تو عذا باشیم اگه مردم دنبال گریه و ضجه موره بودن اشکا نداشت؟؟؟؟
من جشموف دوست دارن و دلم میخواد بچم توی محیط شاد بزرگ بشه ولی با این دست مهمونی ها مخالفم چون از همون اول به بچه یاد میده خود نما باشه, ترجیح میدم فقط برای تولد بچه جشن عمومی بگیرم بقیه نهایت با ده تا مهمون و بدونه این تم های مسخره, فقط دور هم شاد باشیم, کیک هم خودم میپذم
جناب ناشناس،کجای این متن تشویق به گرفتن جشنهای مزخرف کرده؟برای کسی چون من که کاملاتازگی داشت،ویارونه!!!!جشن پی پی!!!هم خندم گرفت هم افسوس خوردم،طرفای ما ضرب المثلی داریم که میگه"مادرو ببین بعدخواستگاری دخترش برو"چنین والدینی آینه تمام نمای فرزندان خود هستندبه این فکر کنیدکه آینده کشوروقراره اینها بسازن،این والدین مایه شرمساری وخجلتند
جشن به هر بهونه ای خوب هست ولی عمدتا تو این جشنها اسراف زیاد رخ میده این واقعا مذموم هست
فقط میشه تاسف خورد و البته همه باید تلاش کنیم که روزی روزگاری به این حال و روز نیوفتیم و بقول نویسنده برده این سلیقه های مضحک و مسخره نشیم،یکی دوتا کلیپ این اواخر دیدم که بچه هایی که سنشون هنوز به مدرسه رفتنم نرسیده بود جلو دوربین داشتن رکیک ترین فحشارو میدادن،دقیقا یاد همین پدرو مادرهایی افتادم که به هربهونه جشن میگیرن،ایکاش یه دهم این هزینه هارو صرف تربیت بچه هاشون میکردن،متاسفانه بچه دار شدنم تو جامعه ما حکم چشم و هم چشمی پیدا کرده،زن و شوهرها وقتی میبینن فلان دوستشون داره بچه دار میشه اونام بچه دار میشن که مثلا بگن مام خیلی خوشبختیم اینم سند خوشبختیمون،خود این پدر و مادر هنوز بزرگ نشدن،پرازکمبود و عقده هستن بعد تازه میان بچه دار میشن،بعد بچه ای که زیر دست اینا بزرگ میشه میخواد بعداً آینده ساز مملکتش بشه،واقعا باید گریه کرد بحال چنین فرهنگی
وای بر سبک مغزی ..وای بر فرهنگ ضعیف ما ...را مینویسد و همچنان به جستجو برای یافتن بادکنک قهوه ای مناسب. جشن میگردد....
من بچم دوسالش شده نتونستم یه تولد ساده بگیرم واسش. اینا بچشون .. میان جشن میگیرن
عجبااااا
پاسخ ها
اخه بچه 2 ساله مگه تولد میفهمه بذار بعد که بزرگ شد تولد بگیر
جشن به هر بهانه اي خوب هست به شرطي كه همه راضي باشند! مشكل اينجاست، واقعا وقتي بچه بزرگتر بشه، از اينكه مضحكه شده، راضي خواهد بود؟
چند وقت پيش، يك دختر ١٦ ساله از پدر و مادرش به خاطر انتشار عكس هاي كودكي اش، توي يه وبلاگ، شكايت كرد و گفت به حريم خصوصي اش، تجاوز شده
الویت اصلی مملکت:طرح ملی و سراسری روان درمانی
همه ی اینها پدر و مادرهایی هستن تو دهه و طول زندگی خودشون عقده هایی داشتن و حالا دارن برا بچه هاشون تلافی میکنن ولی کاش میفهمیدن این راهش نیست
"چرا در کشورهای خارجی این جور جشن ها ی مزخرفی وجود ندارد "
این جشنای مسخره خیلیاشون از خارج شروع شده مثل همینگوبای پمپرز
مردم دنبال بهانه برای جشن و دورهمی می گیرند چون از درون افسرده و غمگینند .. حالا بگذریم که بعد از یه مدتی این جشنا حالت چشم و همچشمی و پز دادن پیدا می کنه و به جای شادی آفرینی باعث استرس و مشکلات میشه
فقط اینو میگم جامعه افسرده با این چیزا شاد نمیشه... هیچ وقت و هیچ کجای دنیا خودنمایی و چشم و همچشمی باعث شادی نشده بلکه بدتر عقده های روانی بیشتری همراه خودش میاره.. حالا خود دانید! طفلی کودک های معصوم که اسیر این بازی ها میشن!
پرنس و پرنسس های جامعه ما یک مشت بچه با اضافه وزن بالا و کم تحرک هستند که نهایت شاهکارشون گرفتن امتیاز بالا تو بازیهای تبلتشونه . با نمره های توصیفی خیلی خوب که مدارس غیر انتفاعی در اختیارشون میذاره دیپلم میگیرن و آخرذش هم دانشگاه علمی کاربردی
میشناسم طرفی رو پول قبض گازشو از باباش میگیره که خودش هزار تا بدبختی داره ولی جشن دندونیشو با تم دندون و کلی خرج گرفت تا به دخترداییاش ثابت کنه منم آره مثل شما خوشبختو پولدارم
پاسخ ها
حسادت ریشه خیلی از بدبختی خانواده هاست
فقط میتونم بگم باعث تاسفه
والا من تهرانم منطقه یک زندگی می کنم بخدا تا حالا هیچ کدوم از این جشن ها رو ندیدم نمیدونم کی همچین جشن هایی میگیره آخه کیک به شکل پی پی!!!؟؟ خب اگه هست نوش جونشون
ما از قدیم چیزی به نام آش دندونی داشتیم مامان خودش برای بچه برادرم درست کردن ولی باقی جشن ها شاید فقط بهانه ای باشه برای دورهمی و خوشگذرانی و هیچ معنی و مفهومی نداره
متاسفانه بچه ها فقط شدن وسیله برای فخر فروشی طرف خودش پدر یا مادر نمونه میدونه و مدام از مارک هایی حرف میزنه که برای بچه اش استفاده می کنه شامپوی فلان مارک کرم و نرم کننده و لوسیون فلان مارک لباس فلان مارک و غیره و همین پدر و مادر ها تو آپارتمان های کوچک شب نشینی هایی دارن با دوستان که اونها هم یه بچه مارک دار همراهشون هست و همگی در کنار هم تا ساعت 3 و 4 صبح قلیون میکشن و این بچه های مارک دار هم تا خود صبح کنار شون میلولن و توی اون دود دم نفس میکشن و این پدر مادر های مهربان حتی یک لحظه فکر نمی کنن بچه های مارک دارشون دارن سم وارد بدن شون می کنن اینه زندگی خانواده های جوانمون من با چشم خودم دیدم که میگم حتی بهشون گفتم ولی کو عقل و منطق، اینها فقط یاد گرفتن ظاهرشون رو شبیه آدم های پیشرفته درست کنن ولی عقل و منطق ربطی به لباس شیک نداره
جشن ختنه سوران همراه با کیکش ....فکر کن.........
اختلاف طبقاتی فقر فرهنگی و پوچی و بی هدفی در زندگی مفاهیمی است که از متن بالا میتوان به آن اندیشید
اتفاقا همین جشنا باعث افسردگی میشه یه خانواده ای که این چیزا رو میبینه دلش میخواد از این کارا برای بچه اش بکنه ولی توانایی مالی نداره هم شرمنده میشه و هم افسرده که نمیتونه اینجوری پول خرج کنه و بچه اش رو شاد کنه و...
وای بر ما