سلبریتی ها ما را «قورت» می دهند؟!
سلبریتی ها همیشه بوده و هستند. زمانی که در تاریخ غوطه ور می شویم رد پای محبوبان زمانه برایمان روشن می شود. آنان را میان خدم و حشم و زیبایی های روزشان می بینیم.
شما چه چیزی از سارا برنارد دیده اید؟ آیا میان فرانسویان درصد بالایی هنر نمایی او را در «ملکه الیزابت» به تماشا نشسته اند؟ از آلفونس موکا چه؟ آیا او در موزه خاک می خورد؟ کدام یک در کتاب تاریخ رخ نمایی می کند؟ کتاب شهرتش در حد یک اسم کمرنگ شده است؟
سلبریتی ها همراه با اندیشمندان رشد و نمو کرده اند. در تمام ادوار با هم زندگی کرده اند و از قضا زندگانی شان هم مسالمت آمیز بوده است، تا روزی که پای رسانه باز می شود. زمانی نیچه در مقام فیلسوف حامی واگنر بود تا روزی که میانشان شکرآب شد. فیلسوف عاصی، مرد نت ها را پس زد و او را متهم به همان چیزهایی کرد که امروز اندیشمندان به سلبریتی ها می بندند، با این حال نگاهی به اطرافمان بیندازیم. شما نیچه را بیشتر می شناسید یا واگنر؟ می توان اما با قاطعیت گفت روزگار نیچه واگنر مشهورتر بود.
حال امروز در چه وضعیتی به سر می بریم؟ پیش از شروع بهتر است از یک ویدیو بگوییم:
آنچه بیژن عبدالکریمی از آن سخن می گوید درد ایران نیست، درد جهان است، دردی که در آن ما به عنوان مصرف کنندگان فرهنگ، پس از پاک کردن هاله قدسی هنر، سلبریتی ها را بزرگ و بزرگ تر کردیم. دردی که برای مثال صفحه مجازی بازیگر دست چندم سینما که هیچ تئوری در باب بازیگری ندارد و حتی تحصیلاتش در حد و حدود کارگردان زحمتکش یک پارک است، محل حضور میلیونی مردمان می شوند.
کافی است لذت های دست نیافتنی خانم یا آقای بازیگر را ببینیم تا ما نیز در لذت مجازی غوطه ور شویم. ما فرض می گیریم او دارد، پس من هم دارم. او هرچه کند، گویی من کرده ام. او زیبایی اش را با من سهیم شده است. ما خود را به او شبیه می سازیم. رفتارش را تکثیر می کنیم. هاله قدسی جعلی اش را پاک می کنیم و افسردگی می گیریم.
ست استیونز داوید وویتس که نامش بی شک سخت از بهنوش بختیاری است، در مقاله ای در روزنامه نیویورک تایمز شرح می دهد چگونه پرت شدن ما به دنیای پرزرق و برق سلبریتی ها در اینستاگرام ما را مچاله می کند. ما را از خود بی خود می کند. ما را افسرده می کند. او می گوید وقتی در شبکه های اجتماعی می چرخیم می بینیم همه در حال خوش گذرانی و تفریح و خرید هستند و ما درگیر بیماری و خستگی و کاریم.
او پیشنهاد می کند در گوگل بچرخیم؛ چون اگر شما در گوگل واژه «سلبریتی» را جست و جو کنید صد در صد با حجمی از مطالب علیه حوریوشان هیچ کاره مواجه خواهیدشد.
این هیچ کاره های پردرآمد از پیش از انقلاب پایشان به زندگی ما باز شد، روزگاری که تلویزیون ملی یا مجلاتی چون جوانان و سپید و سیاه، پاپاراتزی وار به زندگی محبوبان جامعه پا می نهادند. از آن درباره شیوه زندگی شان می پرسیدند و هنرور جذاب آن روز می گفت برای مثال چه می پوشد، چه می خورد و چه می نوشد. آخرین سفر خارجی اش چه بوده و اینکه چگونه هیکلش را نی انبانی نگاه داشته است.
پس از انقلاب به واسطه رویدادهای مردمی نقش سلبریتی ها کم شد. آنان نقشی در انقلاب نداشتند؛ البته منهای برخی ورزشکاران. اما باز قهرمانان آن روز کسانی دیگر بودند، متفکرانی که بر سر مفاهیم کلان و انقلاب جدال می کردند. آنان بدون آنکه به یکدیگر فحاشی کنند با سلاح کلام می جنگیدند و می نوشتند. آنان هنوز حضور دارند. با آنکه از مرگشان سال ها می گذرد ویترین کتابفروشی ها آنان را زنده نگه داشته است.
در سوی دیگر قهرمانان جنگی بودند که کمتر حرف می زدند و عمل می کردند. زندگی شان نیز آن روز شبیه به زندگی همه بود. هدف داشتند و گویی در آن تغییری وجود نداشت. آنان خود مردم بودند؛ چون زادگاهشان آن بود. به نظر می رسید سال های اولیه انقلاب تلاقی همزیستی اندیشه و توده بود تااینکه باز پای تلویزیون به زندگی مان باز شد. تلویزیون خود را در موقعیتی خطیر یافته بود که می بایست از دل هیچ برنامه تولید کند و مروجان این هیچی کسانی نبودند جز سلبریتی ها. اوج ماجرا در دهه نود رقم می خورد.
برای تبلیغ هر چرندی، پای یک سلبریتی باز می شود تا از محصول بهبه و چهچه بگوید. خود را مروج محصول ملی بپندارد؛ در حالی که در صفحات مجازی خانه اش به اجناس لوکس اروپایی مزین است. آنان برای همه چیز ما تجویز می کنند. آنان درباره لباس پوشیدنمان نظر می دهند. به ما می گویند چه بپوشیم و چه بخوریم. چگونه زندگی کنیم. در مواجهه با اندیشه چه رویکردی داشته باشیم.
اگر بانو در صفحه اینستاگرام کنار پنجره، به شکل ضدنور، در برابر شمعدونی مامان بزرگ پسند بنشیند و از شروع کلاس های زبان انگلیسی اش بگوید، ما نیز سراسیمه هجوم می بریم به کلاس هایی که حتی نیازهای اولیه یک کلاس را هم برآورده نمی کنند.
فارغ از اینکه بانو یا سرکار آقای به واسطه حضور در یک پروژه کلاس زبانش را کان لم یکن ملغی می فرمایند ما اما هنوز اسیر چیزی هستیم که نیازی بدان نداشتیم. بانو یا آقا همواره خوش بر و رو و رعنا در برنامه های تلویزیونی ظاهر می شود و درباره سفر ماه رمضان می گوید، بدون آنکه درکی از آن داشته باشد.
سلبریتی ها در حال قورت دادن ما هستند. آنان بدون داشتن آگاهی پیشینی درباره همه چیز حرف می زنند. آنان کتاب می خوانند؛ اما چه کتابی؟ آیا دیده اید یک سلبریتی در این روزها «زایش تراژدی» نیچه را که به تازگی منتشر شده است خوانده باشد؛ کمااینکه کتاب در مدح سلبریتی زمانه است؟ این الهکان بی چیزی این روزها در دورهمی ها و خندوانه ها ما را شاد می کنند از آنچه آنان هستند و ما نیستیم. ما را از آنچه آگاه نیستند آگاه می کنند و ما چون آن پیرمرد خرسوار داستان مولانا، خر برفت و خر برفت و خر برفت وار دست می زنیم و می خندیم.
این عاقبت جامعه ای است که نیازی به اندیشیدن برای خود متصور نیست. انحطاط پیشتر با تسلط فرهنگی تلویزیون ما آغازیده است. ما قربانیان سلبریتی هایی هستیم که در بزنگاه تیره روزی ما مبدل به ساکنان سرزمین دیگری می شوند. دایره المعارف هایی که با فرتوتی شان فراموششان می کنیم؛ چون ظالم هستیم. صد سال بعد بیژن عبدالکریمی را ورق می زنیم برای مرثیه اش می گرییم؛ ولی ما او را تف کردیم تا سلبریتی ها ما را قورت دهند.
نظر کاربران
به خاطر بی عقلیه
همشون که بی سواد نیستن به شخصه صفحه استاد پرستویی و اقای قاسم خانی رو دنبال میکردم, اینکه یه عده شخصیت مستقل ندارن و منتظرن دیگران براشون برنامه ریزی کنن تقصیر سلبریتی نیس از کبمود شخصیت ادماست
زایش تراژدی به تازگی منتشر شده؟؟!! این کتاب رو 7 سال پیش خوندم
نه قورت نمیدن یعنی غلط میکنن قورت بدن
ایران مگ سلبیریتی هم داره
:
لطفا اینا رو به همه تعمیم ندید همه از این به ظاهر هنرمندا خوششون نمیاد فقط تابعین مد و بی هویت ها و خود کم بین ها که دقیقا شبیه خودشون هستن ازشون پیروی میکنن ما که تره هم براشون خرد نمی کنیم
جمله آخرش چه خوب بود