سقوط آمریکا و کره شمالی به سمت جنگ
در جریان بحران موشکی کوبا، "نیکیتا خروشچف" به جانافکندی هشدار داد که زیاد با گره جنگ بازی نکند، زیرا ممکن است ناگهان گره آنقدر کور شود که دیگر کسی قدرت باز کردنش را نداشته باشد.
فرارو: در جریان بحران موشکی کوبا، "نیکیتا خروشچف" به جانافکندی هشدار داد که زیاد با گره جنگ بازی نکند، زیرا ممکن است ناگهان گره آنقدر کور شود که دیگر کسی قدرت باز کردنش را نداشته باشد.
در اوج بحران موشکی کوبا، "نیکیتا خروشچف" از کندی خواست که زیاد با گره جنگ بازی نکند: "زیرا هر چه طرفین نخها را محکمتر بکشند، گره کورتر خواهد شد. درنهایت زمانی میرسد که حتی کسانی که گره را ایجاد کردند، قادر به باز کردن آن نخواهند بود. بنابراین راهی جز بریدن گره نمیماند و دیگر وظیفه من نیست که معنای این موضوع را برایت توضیح دهم." چطور ممکن است که رهبران کشورها به این شکل و سر مسئله به این مهمی کنترل خود را از دست دهند؟
اغلب هنگام صحبت درباره درگیریهای سیاسی از زبان منفعل استفاده میکنیم. بهگونهای از "افزایش بحرانها" یا "احتمال وقوع جنگ" حرف میزنیم که گویی این اشتباهات از سر بیاطلاعی انسانها است، نه به دلیل عواقب تصمیمات رهبران. بااینحال، زمانی که رهبرانی مانند خروشچف و کندی را در رأس این درگیریها میبینیم که از این نوع زبان استفاده میکنند، احساس ناامنی میکنیم. چطور ممکن است که رهبران کشورهای درگیر حس کنند کنترل بحرانی که ایجاد کردهاند را در دست ندارند؟ این موضوع درباره احتمال "از کنترل خارج شدن" بحران میان آمریکا و کره شمالی چه میگوید؟
از برخی جوانب، نیازی نیست نگران وقوع جنگ (یا حداقل جنگ هستهای) میانکره شمالی و آمریکا باشیم. سلاحهای هستهای بهشدت خطرناکاند، اما بهایی که برای استفاده از آنها در هر شرایطی پرداخته میشود بسیار کم و ناچیز است. دقیقاً به دلیل قدرت تخریب بالای سلاحهای هستهای، هرگونه خطر و تهدیدی در استفاده از آنها ذاتاً برایمان باورپذیر نیست. مثلاً کره شمالی چه آغازگر حمله هستهای باشد چه پاسخ دهنده، درهرصورت محکوم به نابودی است. حال اگر آمریکا بهطور کامل نابود نشود، بازهم ضرر و زیان غیرقابل جبرانی را متحمل خواهد شد. وقتی از این منظر به نزاع میان آنها نگاه میکنیم، به نظر میرسد که لازم نیست نگران قلدریهای کیم جونگ اون و ترامپ باشیم؛ بههیچوجه منطقی نیست که دو کشور وارد جنگ شوند.
اما مشکل اینجاست که دولتها میتوانند آنقدر بحران را افزایش دهند تا به جنگ برسد؛ این خطر بسیار جدی است زیرا ممکن است رهبران دو کشور کنترل مسائلی که به جنگ میانجامد را از دست دهند. بااینکه تهدیدات و قلدریها در این سطح که شاهدش هستیم میتواند عواقب جبرانناپذیری برای دو کشور داشته باشد، اما منافع قابلتوجهی هم برای دو طرف وجود دارد که بر تمام مسائل دیگر رجحان مییابد.
از این منظر، بحران شبیه به بازی "شاهین- قمری" است. در این بازی دو راننده به سمت هم در یک امتداد با سرعت زیاد حرکت میکنند. یکی از آنها باید از مسیر خارج شود در غیر این صورت هر دو جان خود را از دست میدهند. در اینجا خطر واضح است: اگر رانندگان نتوانند بهموقع تغییر مسیر دهند، با هم برخورد کرده و نهتنها ماشینهایشان خراب میشود، بلکه احتمال دارد خودشان نیز بمیرند. اما باوجوداین خطرات، وسوسه و تمایل برای ماندن در بازی بسیار آشکار است. هر دو میگویند شاید طرف مقابل قبل از من تغییر مسیر دهد. این منطق خطرناک اساس تصمیمگیری آمریکا در بحران موشکی کوبا بود که در آن اتحاد جماهیر شوری "تغییر مسیر" داد.
از این دیدگاه، بالا گرفتن بحران میانکره شمالی و آمریکا را نمیتوان مقدمهای بر آغاز جنگ دانست؛ بلکه یک بازی روانی است که در هر مرحله از آن دو طرف سعی دارند دیگری را متقاعد به تغییر مسیر کنند. یکی از روشها این است که بهطرف مقابل نشان دهند که حتی امکان تغییر مسیر را هم ندارد. مثلاً کیم، ترامپ را در مصاحبهای رسمی "خرفت" خطاب میکند. این کار تنها یک مقابلهبهمثل نیست. این کار سبب میشود که دیگر نتواند بدون خشمگین کرده تندروهای کشورش در مقابل آمریکا سر تعظیم فرود آورد.
به همین صورت، احتمالاً ترامپ نیز میخواهد با رویکرد تند خود در مقابل جامعه داخلی ظاهری سرسخت و محکم به خود بگیرد تا افراد بیشتری از موضع ستیزهجویانه در قبال کره شمالی حمایت کنند. خطر بروز مصیبتها و ضررهای داخلی احتمال کنارهگیری و انحراف طرفین را کمتر میکند، درنتیجه مصمماند که طرف مقابلشان در این کار پیشقدم شود. با ادامه این روند، تاوان و هزینهی کوتاه آمدن در برابر دیگری بیشتر میشود. درنتیجه زمانی که منتظرند تا دیگری تغییر مسیر دهد، باهم برخورد میکنند.
بااینکه این رویکرد شدیداً نگران کننده است، اما در آن تصور شده که رهبران کشورها کنترل روند تصمیمگیری را در دست دارند و میتوانند در لحظاتی نهایی تغییر مسیر دهند. اما بازهم از دیدگاه آنها بهترین استراتژی سوق دادن بحران به لبه پرتگاه جنگ است تا از این طریق حریف بترسد و وادار به عقبنشینی شود. "توماس شلینگ" دانشمند علوم سیاسی و برنده جایزه نوبل این فرآیند را "لبه پرتگاه" مینامد. این موقعیت را تصور کنید: شما و دوستتان در یک قایق پارو میزنید تا در امتداد تالاب حرکت کنید. ناگهان دوستتان از پارو زدن دست میکشد و از شما میخواهد بهتنهایی قایق را پیش ببرید. و هشدار میدهد در صورت مخالفت شما، فوراً قایق را واژگون خواهد کرد. درست همانند خطر حملات هستهای متقابل، این تهدید نیز غیرقابلباور است. اما اگر دوستتان سنگ به دست بگیرد و شروع به سوراخ کردن قایق کند (تا شما راضی به انجام خواستهاش شوید)، تهدید برایتان قابلباور میشود. در اینجا حرفها و کلمات نیستند که شما را متقاعد میکنند، بلکه درک احتمال واژگون شدن قایق است که شما را متقاعد میکند.
منطق "لبه پرتگاه" هماکنون نیز در حال اجراست: میبینیم که بمبافکنهای آمریکا در نزدیکی کره شمالی پرواز میکنند و کره شمالی تهدید به شلیک و سرنگون کردن آنها میکند. شاید بهصورت کاملاً اتفاقی، یک هواپیمای آمریکایی و حاملِ کلاهک هستهای سقوط کند. شاید یک فرمانده متعصب از کره شمالی دستور حمله به هواپیماهای آمریکا یا نیروهای آمریکا در "منطقه غیرنظامی کره" (DMZ) را دهد. اگر چنین حوادثی در فضای تهدیدهای فزاینده رخ دهد، آمریکا و کره شمالی آنها را بهعنوان تصادف تفسیر نمیکنند. بلکه بهعنوان اولین شلیکهای یک جنگ واقعی تفسیر خواهند شد و دو کشور بهسرعت شروع به استقرار نیروهای هستهای خود خواهند کرد. بنابراین بدون اینکه دو طرف بخواهند، به گودال جنگ سقوط میکنند.
در حقیقت، ممکن است خطر بزرگتری وجود داشته باشد. در موقعیتهایی که در بالا به تصویر کشیده شد، فرض شده که هر دو آنتاگونیست افرادی منطقی هستند. البته این احتمال وجود دارد که هم ترامپ و هم کیم از عواقب و پیامدهای این جنگ کاملاً ناآگاه باشند.
هر دوی آنها از غرور و تعصب مردانهای برخوردارند که نهتنها حاضر به تسلیم نمیشوند، بلکه حتی اجازه نمیدهند دیگری با آبرومندی و حفظ اعتبار کنار رود و مصالحه کند. این موضوع بسیار خطرناک است: کندی به خروشچف اجازه داد بدون تحقیر کنار برود و این کلید پایانِ بحران موشکی کوبا بود. این بسیار ناخوشایند است، زیرا اگر افراد بیشتر از حفظ جان به فکر حفظ وجهه خود باشند، ممکن است هرگز تصمیم به "تغییر مسیر" نگیرند. در چنین شرایطی، بحران تنها به یکجا ختم میشود: جنگ.
نظر کاربران
بس ک امریکا ب دیگر کشورها زور گفته،فک نمیکرد ک کره شمالی جوابی سر بالا بش بده،بنابراین در محاسباتش دچار اشتباه شده،و الان بخاطر غرورش نمیخواد کوتا بیاد و سعی داره کره شمالی رو تسلیم خود کنه ک کره شمالی هم قضیه رو سفت گرفته و زیر بار زور نمی ره حالا ک ب شدت دچار تنش شده اند بعد از این همه هیاهو کره اگر تسلیم خوستهای امریکا شود باید تفنگ خود را ب امریکا تحویل دهد ینی دیگ حرفی برای گفتن نداشته باشد و هر فشاری رو تحمل کند کره میداند اگر تسلیم شود زجر کش میشود بنابرین کره چیزی برای از دس دادن ندارد و چ بهتر ک مقابل زور گو ب ایستد ک شاید امریکا مسئله رو جوری دیگر حل کند ک بعید است آمریکا بخاطر ابر قدرت بودنش و حقیر نشدنش و ترامپ لجوج،کوتاه بیاید در نتیجه احتما جنگ هست،،امیدوارم ک هیچ جنگی رخ ندهد ک خانمان سوز است و عواقب بدی دارد و دودش در چشم دیگر کشورها خواهد رفت و مردم بیگناه زیادی کشته خواهند شد بخاطر لجبازی کردن دو نفر
کره شمالی چه شروع کننده جنگ هسته ای باش چه نباش تو جنگ با آمریکا نابود می شود چون کشور کوچکی هست .
هیچبعیدنیستجنگبشهچونرهبرهردوکشورکلهپوکهستن