۶۱۰۹۵۹
۱۲ نظر
۵۰۰۱
۱۲ نظر
۵۰۰۱
پ

گم‌ شدن دو مهندس راه در جاده زندگی

عروس و داماد جوانی که هر دو فارغ‌التحصیل رشته مهندسی راه و ساختمان بودند در رؤیاهایشان زندگی مشترک را چون جاده‌ای باصفا و دل‌انگیز تصور می‌کردند وخیلی زود کاشانه‌ای از عشق ساختند. اما این بنای سست بنیاد که در مسیـــــــــــری پر سنگلاخ پا گرفته بود پس از ۴ ماه در هجوم طوفان طلاق قرار گرفت.

روزنامه ایران: عروس و داماد جوانی که هر دو فارغ‌التحصیل رشته مهندسی راه و ساختمان بودند در رؤیاهایشان زندگی مشترک را چون جاده‌ای باصفا و دل‌انگیز تصور می‌کردند وخیلی زود کاشانه‌ای از عشق ساختند. اما این بنای سست بنیاد که در مسیـــــــــــری پر سنگلاخ پا گرفته بود پس از ۴ ماه در هجوم طوفان طلاق قرار گرفت.
مهندس «احمد» که نزدیک ظهر به مجتمع قضایی ونک پا می‌گذاشت، مردی ۳۴ ساله بود که برای پرداخت مهریه ۳۳۳ سکه‌ای همسرش احضار شده بود. همسرش «هستی» نیز که مدرک تحصیلی مهندسی راه و ساختمان داشت با تقدیم دادخواستی به دادگاه اصرار داشت مهریه‌اش را دریافت کند.
وقتی احمد وارد شعبه ۲۶۱ دادگاه خانواده شد، قاضی «محمود سعادت» در حال بررسی پرونده زن و شوهر بود. او دقایقی بعد به مهندس جوان گفت: «چه شده که علیه همدیگر پرونده تشکیل داده‌اید؟»
مرد جوان پاسخ داد:«دو سال پیش با هم ازدواج کرده‌ایم، اما چهار ماه از زندگی مشترکمان نگذشته بود که فهمیدم اشتباه بزرگی کرده‌ام؟»
قاضی: «چه اشتباهی؟»

احمد جواب داد: «بدون شناخت از روحیات و اخلاقش با هم ازدواج کرده‌ایم. باور نمی‌کنید، اما همسرم با اینکه تحصیلکرده است کارهای عجیب و غریبی می‌کند. مثلاً با آنکه می‌داند که من به نظم و نظافت حساس هستم، شکرها را روی زمین می‌پاشد. اگر چیزی از یخــــــــــــــــــــچال بر دارد، در آن را نمی‌بندد تا من عصبی شوم. کولر را بدون آب روشن می‌کند تا بسوزد و من به زحمت بیفتم. یک بار هم گوشت چرخ کرده را به سقف اتاق چسبانده بود. اگر من ظرف‌ها را نشویم از ظرف‌های یکبار مصرف استفاده می‌کند و...»

قاضی که باشنیدن این حرف‌ها به خنده افتاده بود به مرد جوان گفت:«عجب! یعنی شما کاری نکردید که دلخور شده باشد؟»
مهندس که انگار گوش شنوایی پیدا کرده، آهی کشید و ادامه داد:«تازه لیسانس گرفته بودم که خانواده‌ام اصرار کردند ازدواج کنم. کارت معافیت خدمت داشتم و دنبال کار بودم. خواهر و مادرم چند دختر را پیشنهاد کردند که در میان آنها هستی را پسندیدم. او هم رشته‌ام بود و تصور کردم شرایط کاری‌ام را درک می‌کند. دختر با حیا و متینی به نظر می‌آمد و از همه مهم‌تر مشکلی با ادامه تحصیلم نداشت. البته ما فقط در حضور خانواده‌ها همدیگر را می‌دیدیم وتا اینکه همه شرایطم را به او گفتم و با مهریه 333 سکه‌ای عقد کردیم. با نظر خانواده‌ها قرار شد من فوق لیسانسم را بگیرم و هستی هم تحصیلاتش را به پایان برساند.
در این مدت هم هر دو خانواده برای تهیه جهیزیه او و خرید خانه آماده شوند. در این دو سال در یک شهرستان دور تحصیل می‌کردم و حداکثر ماهی یکبار همدیگر را می‌دیدیم. تا اینکه زندگی مشترک‌مان را شروع کردیم و یک هفته بعد با شخصیت واقعی همسرم آشنا شدم.
جناب قاضی او زنی لجباز است و به احساسات دیگران کوچکترین اهمیتی نمی‌دهد. حتی نمی‌تواند مادر و خواهرم را دو ساعت تحمل کند و خیلی زود با آنها جروبحث می‌کند. با هر گونه رفت و آمد فامیلی مشکل دارد و در خانه هم دست به سیاه و سفید نمی‌زند. تا می‌آمدم اعتراض کنم می‌گفت من مهندس هستم و نباید کلفت خانه تو باشم.
من هم آدم آرامی هستم و ترجیح می‌دادم کارهای خانه را خودم انجام دهم و با همسرم دعوا نکنم. تا اینکه یک روز بالاخره با هم بحث کردیم و او اعتراف کرد که اصلاً مرا دوست ندارد و من با همسر ایده‌آلش فاصله زیادی دارم. فردای آن روز وقتی ازمحل کارم به خانه برگشتم دیدم جهیزیه‌اش را جمع کرده و رفته. تا اینکه با وساطت خانواده‌ها به خانه برگشت، اما آنقدر اذیتم کرد که تهدید به طلاق کردم. دو سه هفته بعد احضاریه دادگاه به دستم رسید. فهمیدم که مهریه‌اش را درخواست کرده. جالب است همین که مطمئن شد احضاریه را گرفته‌ام به خانه پدرش رفت و دیگر نیامد. من هم تصمیم گرفتم مهریه‌اش را بدهم تا ببینم دیگر چه بهانه‌ای دارد؟»
قاضی سعادت پرسید؛ «حالا توان پرداخت مهریه همسرت را داری؟»
مرد جوان جواب داد:«اگر قسطی باشد می‌توانم بپردازم. حقوقم چندان زیاد نیست، اما می‌توانم ماهی یکی دو سکه پرداخت کنم. می‌دانم این زندگی برای ما زندگی خوبی نخواهد شد. ولی من عقدنامه را امضا کرده‌ام و باید به تعهدم وفادار باشم.
خیال می‌کردم همه چیز با گفت‌و‌گو درست می‌شود، اما بعضی چیزها هست که پایه و اساسش ایراد دارد؛ مثل ازدواج ما که بدون تحقیق و شناخت کامل از هم انجام شد. بهتر بود بعد از پایان تحصیل و بدون عجله خانواده ازدواج می‌کردم. همسرم هم زن بدی نیست، اما چه می‌شود کرد که اخلاق و روحیات ما به هم نمی‌خورد...»

قاضی از مهندس جوان خواست مدارک مربوط به ناتوانی‌اش در پرداخت کامل مهریه را به دادگاه ارائه کند. بعد به او گفت:«بهتر است دل همسرت را به دست بیاوری. بعضی‌ها اول عاشق می‌شوند و بعد ازدواج می‌کنند، بعضی‌ها هم بعد از ازدواج عاشق همسرشان می‌شوند. با این شخصیتی که از شما دیده‌ام فکر می‌کنم بتوانی کاری کنی که همسرت عاشقت شود.» مهندس جوان دستی به ته ریش خود کشید. لحظه‌ای به فکر فرو رفت و بعد از آن راهش را کشید و رفت.

پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • زاهدی بندل

    بیچاره مهندس همسری که مهندس انتخاب کرده بااین اوصاف بنزرمیرسه عقدایی شده به نوعی داره انتقام میگره شخصیتی بااین تحصیلات چیزدیگه ای نمیتونه باشه بااین اخلاقش هیچکس نمیتواندباش زندگی کندبهتره کنارمهندس بمونه

  • بدون نام

    نماینده ایتالیا تو پارلمان اروپا با بچه قنداقش میره سر کار و همه کار های زندگیشم کنار شوهرش انجام میده اونوقت ملت ما یه لیسانس زپرتی از دانشگاه آزاد میگیرم دیگه خدا بنده نیستن!

    پاسخ ها

    • سارا

      دقیقا
      همچین گفته من مهندسم انگار کسی نمیدونه وضع تحصیلات دانشگاهی تو کشور ما چه جوریه

  • بدون نام

    طلاق بهتره..چون این واقعا زن زندگی نیسته باید سر همچین زنی به سنگ بخوره

  • بدون نام

    باید ریشه یابی بشه

  • جنوبی

    انشاء الله دوباره مثل روز اول كه همديكرو ديدن دلاشون واسه همديكه بتپه و اون عشق اولیه رو مجددا باهم ودر کنار هم برای همیشه بنا کنند و شاد وخرم وقتی بیاد این روزهای غمگین بیفتند بلند بلند بخندن و .. لبخند به لب ( از روی رضایت ) زندگی را باهم بسازن.. انشالله

  • ضرغام

    انشاالله به امیدخدا

  • طوطی

    2 ماه تو خونه حبسش کن گوشیشو بگیر درم از پشت قفل کن وقتی میری بیرون از اقوام و خانواده وفامیل دورش کن
    اگه آدم نشد بیا من300 تا سکه مهرشو میدم

  • amir

    یادتونه یه نفر میگفت درس خوندن زنا از بدبختیاس همه میخندیدن که طرف مطجهره ایناست ؟

    اینم نتیجش ... من لیسانسم کلفتی خانه تورو نمیکینم ...

  • بدون نام

    نمیشه راجع ب زندگیشون قضاوت کرد. چون ممکنه اقا هم تو پرداخت نففه کوتاهی کرده باشه ک خانم کار خونه رو نپذیرفتن. ولی اون چیزی ک نو متن اومده ب اقا حق میدم چون زندگی بذ ادمهای تو مخی و از خود راضی واقعا سخته

  • بدون نام

    به مهندس جوان توصیه می کنم شر این زنو از سرش واکنه


    یه عقده ای واقعی است

  • بدون نام

    فقط اعدام

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج