شاید بتوان گفت که نادر گلچین به همراه غلامحسین بنان و عبدالوهاب شهیدی در زمره خوانندگانی بودند که نوای آوازشان بیش از بقیه خوانندگان ایرانی با فضای روشنفکری و فرهنگی هنری دوران مدرن همخوانی داشت. او گرچه صدای آنچنان وسیع و پرقدرتی نداشت اما از لطافت زیادی برخوردار بود.
روزنامه اعتماد: شاید بتوان گفت که نادر گلچین به همراه غلامحسین بنان و عبدالوهاب شهیدی در زمره خوانندگانی بودند که نوای آوازشان بیش از بقیه خوانندگان ایرانی با فضای روشنفکری و فرهنگی هنری دوران مدرن همخوانی داشت. او گرچه صدای آنچنان وسیع و پرقدرتی نداشت اما از لطافت زیادی برخوردار بود.
نادر گلچین به جای استفاده از تحریرهای متنوع و مداوم در كارهای آوازیاش بیشتر از ویبره و غلتها استفاده میكرد و بیش از تكنیكهایپیچیده آوازی بر ارایه درست و واضح از شعر متمركز بود. اما به هرحال شیوه بیانی و نحوه خوانش وی خاص خودش بود؛ شیوهای سهل و ممتنع با تمركز بر نوآوری. اهالی فرهنگ و هنر و عموم جامعه ایران هنوز خاطرات خوشی از بسیاری از آثار وی دارند كارهایی چون كوچه باغ (ساخته حسن یوسف زمانی)، من دیگه بچه نمیشم (ساخته عماد رام)، نوای كاروان (ساخته عباس خوشدل)، بوی بهار (ساخته عماد رام)، گریز (با شعری از ابتهاج و آهنگی از فریدون شهبازیان) و قصه شهرعشق (ساخته هادی آزرم و با تنظیم اسماعیل واثقی).
شما در سال ١٣١٥ در رشت به دنیا آمدید برای نخستینبار علاقهمندی شما به هنر آوازخوانی از چه زمانی آغاز شد و نخستین خوانندگانی كه مورد توجه شما قرار گرفتند، چه كسانی بودند؟
من از حدود ١٢ سالگی به هنرآواز، علاقه خاصی پیدا كردم. در آن زمان، تازه چند سالی بود كه رادیو تاسیس شده بود و من درهمان عوالم كودكی، به صورت طبیعی، شنونده رادیو بودم و به خصوص به نوای خوانندگان مطرح آن دوران مانند: تاج، ادیبخوانساری، دردشتی، ملوك ضرابی، قمر و بسیاری دیگر به دقت گوش میدادم اما بیش از همه تحت تاثیر ٢ خواننده مرد آن زمان بودم؛ یكی شادروان استاد بنان و دیگری مرحوم منوچهر همایونپور كه حركات خاصی در صدا و تحریرهایش وجود داشت كه برایم جذابیت داشت و كارِعملهایی هم كه میخواند، مطابق میل و ذایقهام بود.
از میان خوانندگان زن آن زمان هم به خصوص از صدای قمر و روحانگیز خیلی خوشم میآمد. حتما اطلاع دارید كه در آن زمان برنامههای رادیو به صورت زنده اجرا میشدند و مسلما دارای عیب و نقصهایی نیز بودند. به عنوان مثال برخی خوانندگان مطرح آن زمان، افرادی عامی بودند كه آنچنان سوادی نداشتند و در نتیجه به لحاظ فهم شعری، ضعیف بودند به همین دلیل عدهای از استادان مسلم آن زمان مانند مرحوم صبا، مرتضی محجوبی، موسی و جواد معروفی با آنها تمرین میكردند.
به هر حال استعداد خوانندگی من از سن ١٢ سالگی شكوفا شد و از آن زمان من به دقت به برنامههای رادیو گوش میدادم و مدتی بعد كه فهم و دانایی من در این زمینه بیشتر شد، علاوه بر گوش دادن به برنامههای موسیقی رادیو از صفحات گرامافون نیز استفاده میكردم. البته ما در آن زمان در خانهمان گرامافون نداشتیم و اصولا این دستگاه، یك وسیله مخصوص اشراف محسوب میشد. اما من در بسیاری از مواقع به خانه برخی دوستانم میرفتم و به صفحات ٤٥ دور و٣٢ دور آن زمان با صدای خوانندگان مختلف گوش میدادم و حتی بعضی اوقات از آنها دستگاههای گرامافونشان را قرض میكردم تا با دقت بیشتری به آن صفحات گوش دهم.
شما در زمره خوانندگانی بودید كه بر خلاف رویه بیشتر خوانندگان خطه گیلان (مانند آقای عاشورپور، پوررضا و مسعودی) كمتر به خواندن آوازها و قطعات محلی گیلانی تمایل نشان دادید. علت این قضیه چه بود؟
ببینید آن زمانی كه من تازه فعالیتم را در زمینه آوازخوانی شروع كرده بودم، در میان خوانندگان خطه گیلان آقای عاشورپور بسیار مطرح بودند و ایشان درحرفه خود فردی متبحر محسوب میشدند و از كارهای خود صفحاتی هم پر كرده بودند. بنابراین هنگامی كه ملاحظه كردم كه ایشان در سبك هنری ویژه خود، چنین آثار ارزشمندی را اجرا كردهاند، دیگر لازم نبود كه افرادی چون من بیایند و از شیوه آوازخوانی او پیروی و تقلید كنند.
البته آقای عاشورپور در درجه اول دارای تحصیلاتی در زمینه آریاخوانی و آوازهای اپرایی بود و در كنسرواتوار مسكو نیز دورههایی گذرانده بود و میشود گفت كه وی گرچه اشعار گیلكی میخواند، اما نحوه و فرم اجراییاش گیلكی نبود. در عین حال یكی از مسائلی كه از همان زمان به آن توجه داشتم، این بود كه بیشتر ملودیها و قطعاتی كه به نام ملودیهای گیلكی ساخته میشدند، در اصل متعلق به گیلان نبودند بلكه فقط ترانههای آنها به گویش گیلكی سروده میشدند.
بهعنوان مثال ملودی معروفی كه روی آن ترانه: «ساز و نقاره جمعه بازار» سروده شد در اصل اسپانیایی و متعلق به دوران جنگ جهانی دوم بود كه ترانه آن را نیز مرحوم جهانگیر سرتیپپور سرود. در ضمن سرتیپپور مدتی هم شهردار رشت شد. به هر حال من در آن زمان نسبت به اجرای قطعات موسوم به گیلكی تمایل زیادی نداشتم و همین امر باعث شده بود كه مسوولان وقت رادیو كمی از من دلگیر شوند. آنها به من میگفتند كه تو نسبت به شهر وخطه خودت خیلی بیاعتنا هستی. مثلا من قطعهای خواندم به نام «كنار رودخانه» كه اصل ملودی آن متعلق به آذربایجان شوروی بود و با آنكه ترانهاش گیلكی بود، آن را به صورتی اجرا میكردم كه به فرم تركی آن آهنگ، ضربهای وارد نشود.
زمانی كه در رشت اقامت داشتید، بیشتر در كجا آوازهایتان را تمرین میكردید؟
بیشتر در باغ محتشم رشت (پارك شهر فعلی) تمرین میكردم. این پارك واقعا یكی از زیباترین پاركهای جهان است كه خیلی به آن علاقه دارم. در آن زمان من با یكی دیگر از خوانندگان جوان آن روزگار، در دو سوی مختلف این پارك تمرین میكردیم؛ مثلا من گوشهای در دستگاه همایون میخواندم و او با گوشهای دیگر در این دستگاه، جواب مرا میداد؛ به عنوان مثال اگر من در گوشه چكاوك آوازی میخواندم، او با گوشه بیداد به من جواب میداد.
ظاهرا نخستین بازی شما در نمایشی به نام «بارگاه هارونالرشید» بود. در این نمایش چه نقشی را برعهده داشتید؟
بله، البته نام دیگر این نمایش، «خوابهای طلایی پینهدوز» بود و داستان كلیاش روایت پینهدوزی است كه خواب میبیند به دربار هارونالرشید راه پیدا كرده است. من در این نمایش نقش ابراهیم موصلی را داشتم. در قسمتی از این نمایش هارونالرشید به من (موصلی) میگوید: «ابراهیم میخواهیم آواز عجمیات را كه خوشایند برمكی است، بشنویم و من هم با گفتن یك سمعا و طاعتا آوازی را در دستگاه همایون اجرا میكردم با این شعر: «اگر تو چنگ بگیری و نغمه برآری به رقص زهره سوی بزم ما، فرود آری/ ز كار كشور و آینده جهان كم گو شراب ده كه عجب آتشی است هوشیاری» و... كه پس از آن دوباره تعظیمی میكردم و مینشستم.
به هرحال همچنانكه اشاره كردید، بازی من در این نقش كه در واقع یك اپرت آوازی بود، سرآغاز ورود من به عرصه تئاتر محسوب میشد. پس از آن شاید در حدود ٢٠ نمایش، بازی كردم. تئاترها در شهرستانها بیش از ١٠ شب بر صحنه نبودند و از میان كارهایی كه بازی كردهام، میتوانم به كارهایی چون «خسیس» مولیر، «در راه شیطان»، آثاری از چخوف و كارهای دیگری كه متاسفانه به خاطرم نماندهاند، اشاره كنم. برخی نمایشها نیز برگرفته از نمایشنامههای برخی از هنرمندان خطه گیلان مانند آقای نوزاد بود. در مناسبتهای مذهبی ویژه هم مانند شبهای ماه رمضان و شهادت حضرت علی(ع)، نمایشهای مذهبی چون ضربت خوردن امام علی(ع) را نمایش میدادند.
آثار بسیاری از آهنگسازان ایرانی را اعم از عماد رام، حسن یوسف زمانی، عباس خوشدل، محمد حیدری، علی اكبرپور، هادی آرزم و دیگران اجرا كردهاید. به لحاظ سلیقه شخصی به آثار كدام یك از آنها بیشتر علاقه دارید؟
ببینید! من اگر در این مملكت كارهای بودم و دستم برای خیلی از كارها گشوده بود، حتما دستور میدادم كه در تمامی سرسرای اماكن هنری، تندیسی از شادروان عماد رام ساخته شود. حالا شاید برخی این تعریف مرا غلوآمیز تلقی كنند ولی من معتقدم كه به قدری این فرد در كار خودش متبحر بود و با ذوق و شوق عمل میكرد كه قابل وصف نبود. او زمانی با یك فلوت كوچك از ساری به تهران میآید و در مدت بسیار كوتاهی با نت و اندكی هارمونی آشنا میشود كه باعث تعجب همگان از جمله استادش شادروان خادم میثاق میشود.
قوه خلاقه او را در بیشتر ساختههایش از جمله همین ترانه «بوی بهار» میتوانید ملاحظه كنید و شاید ندانید كه عماد رام این قطعه را در فاصله كوتاهی كه میان میدان بهارستان تا محل تلویزیون ثابت پاسال میپیمود آهنگسازی كرد. اجرای نخست این قطعه تنها به همراه فلوت خود عماد رام و تیمپانی احمد اعرابی ضبط شد و پس از آن به صورت اركستری تنظیم شد.
از میان نوازندگان مختلفی كه با آنها همكاری داشتید، با كدام یك راحتتر بودید؟
از میان نوازندگان سازهای مضرابی مانند تار میتوانم به اجراهای خوب و درخشان هوشنگ ظریف و فرهنگ شریف اشاره كنم. از میان نوازندگان ویولن نیز میتوانم به نوازندگی مرحومان حبیبالله بدیعی و پرویز یاحقی اشاره كنم و همچنین باید به منصور نریمان، نوازنده چیرهدست عود اشاره و در نهایت باید از استادی كامل شادروان فرامرز پایور یاد كرد.
در دوران پیش از انقلاب و در دهه ١٣٥٠ یك شركت صوتی به نام «اوج كاست» را تاسیس كردید كه برخی از كارهای خود و دیگر خوانندگان توسط این موسسه منتشر شد. آن كارها دقیقا چه آلبومهایی بودند؟
از جمله كارهایی كه توسط این شركت منتشر شد، میتوان به مرغ سحر (با صدای خودم و تنظیم استاد پایور)، گلبانگ شجریان و مجموعه آثاری از بنان، قوامی، گلپایگانی (مجموعه چهاربرنامه گلهای تازه)، محمودی خوانساری و خاطره پروانه اشاره كنم. موسسه اوج كاست در سال ١٣٥٤ تاسیس شد و دفتر آن در خیابان ملك بود. در آن زمان من یك آپارتمان سهطبقهای درخیابان ملك داشتم كه از طبقه اول آن به عنوان دفتر شركتم و از دو طبقه دیگر به عنوان محل سكونتمان استفاده میكردیم.
ظاهرا در سال ١٣٥٤ از اداره فرهنگ و هنر خارج شدید. این خروج شما به چه علت بود؟
خدمتتان عرض كنم كه من با اختیار خودم از این اداره بیرون نیامدم، بلكه مرا از اداره فرهنگ و هنر اخراج كردند و متاسفانه باید بگویم كه بسیاری از هنرمندان آن زمان اداره فرهنگ و هنر در اخراج من مستقیما سهیم بودند. آنها توماری علیه من امضا كردند و به آقای پهلبد دادند و به اصطلاح برای من پاپوش درست كردند. آنها گمان میكردند كه از طرف حكومت و شخص شاه به من زمین یا زمینهایی تعلق گرفته است در صورتی كه این امر، واقعیت نداشت و بر یك توهم استوار بود. به هرحال آنها علیه من اقدام كردند و با بدبین كردن ذهن وزیر فرهنگ و هنر وقت، باعث اخراج من از این وزارتخانه شدند.
در ضمن آقای حامد روحانی كه مدیركل امور هنری وزارت فرهنگ و هنر بود، به دلایل نامعلومی با من میانه خوبی نداشت و من در طول دوران فعالیتم در این اداره از جانب او بسیار مورد آزار و اذیت قرار گرفتم. آخرین اجرایی كه پیش از اخراجم از این اداره داشتم در تالار رودكی بود كه با همكاری هنرمندانی چون عماد رام، خاطره پروانه و شجریان با استاد پایور برنامهای داشتیم. در حال حاضر هم تنها درآمد ماهیانه من از طریق بهرهای است كه سالهاست بابت فروش موسسه اوج كاست دریافت میكنم و درآمد دیگری ندارم.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
نظر کاربران
روحشون شادیادشون جاویدان