۶۰۰۲۵۶
۲۰ نظر
۵۰۱۵
۲۰ نظر
۵۰۱۵
پ

خانه ابوالفضل ۱۱ ساله، يک روز بعد از خاكسپاری

هديه كيميايي در روزنامه اعتماد نوشت: اينجا ننه صغري بيشتر از همه غصه‌دار است. مادربزرگ ابوالفضل ١١ ساله كه هفته پيش علي جوان هم محله‌اي شان نوه‌اش را دزديد و به خانه‌شان برد و به قتل رساند. ابوالفضل از بچگي در آغوش ننه صغري بزرگ شد.

هديه كيميايي در روزنامه اعتماد نوشت: اينجا ننه صغري بيشتر از همه غصه‌دار است. مادربزرگ ابوالفضل ١١ ساله كه هفته پيش علي جوان هم محله‌اي شان نوه‌اش را دزديد و به خانه‌شان برد و به قتل رساند. ابوالفضل از بچگي در آغوش ننه صغري بزرگ شد.
عصرها كه مي‌شد ابوالفضل دست مادربزرگ را مي‌گرفت و با هم به پارك نزديك خانه مي‌رفتند. روزهاي جشن و مولودي هيات‌هاي محل را دور مي‌زدند و شيريني و شربت مي‌خوردند و به خانه برمي‌گشتند. عصر روزي كه ابوالفضل را گم كردند هم عيد غدير بود و مسجدهاي محله پر از شربت و شيريني. مادربزرگ مي‌گويد: «ساعت ٧ شب بود. دست من را گرفت و با هم رفتيم پارك. عاشق اين بود كه توي هيات بايستند و مداحي كند.
مسجد و حسينيه‌ها را كه دور زديم. به من گفت تو برو خانه من هم مي‌آيم. رفتم خانه ديدم ساعت ٨ شد و نيامد. به دلم شور افتاد. رفتم مكتب زينب نزديك خانه‌مان سراغش را گرفتم گفتند اصلا ابوالفضل امشب اينجا نيامده. آنها هم نگران شدند. به پدرش زنگ زدم و با جوان‌هاي محل گشتيم تا پيدايش كنيم. اما نبود. امروز شد فردا و فردا شد پس فردا. بعدش يك روز از توي موبايل خواندند كه ابوالفضل را كشته‌اند.»
خانه ابوالفضل در يكي از كوچه‌هاي خيابان زربافان است. گوشه‌گوشه خيابان پر از حجله‌هايي است كه ميانش عكس ابوالفضل است. داخل خيابان پر از مغازه‌هاي سوپري است كه آدم‌هايش همه از ماجراي قتل پسربچه ١١ ساله‌اي مي‌گويند كه با ٥٠ ضربه چاقو به سر و صورت و بدنش هفته پيش كشته شد. بچه‌هاي داخل كوچه مي‌دانند كه قرار نيست ديگر ابوالفضل را ببينند. هر كدام براي خودشان تصويري از كشته شدن ابوالفضل دارند كه از مادر و پدر يا اهالي محل شنيده‌اند. مريم ٨‌ساله تا اسم ابوالفضل را مي‌شنود، مي‌گويد: «اينجا هر روز با هم بازي مي‌كرديم. بابام گفت ابوالفضل را چاقو زده‌اند. ما هر روز مي‌رفتيم پارك با هم بازي مي‌كرديم. وقتي گفتند كشته شده من برايش يك سيني پر از گل و شمع درست كردم و به ننه‌اش دادم.» همسايه‌هايي كه ديروز در مراسم تشييع ابوالفضل نبوده‌اند حالا يكي يكي به خانه‌اش مي‌آيند و ابراز همدردي مي‌كنند.
خانه در طبقه زيرزمين يك آپارتمان سه‌طبقه در ابتداي كوچه‌اي بن‌بست است. عمه‌هاي ابوالفضل دركنار مادربزرگ گوشه‌اي از خانه نشسته‌اند و در سكوت منتظر مهمان‌ها هستند. همسايه‌ها از راه مي‌رسند و همگي با هم دعا مي‌كنند و از خدا براي‌شان صبر مي‌خواهند. خانه يك آشپزخانه اپن كوچك و يك اتاق دارد. غير از عكس‌هاي ابوالفضل كه روي اپن آشپزخانه است هيچ تابلويي روي ديوارها نيست. ابوالفضل در اين خانه، بزرگ شد. عمه كوچك ابوالفضل كه زني ٣٠ ساله است مي‌گويد: «هنوز يك سالش نشده بود كه مادر و پدرش از هم جدا شدند.
مادرش به خانه پدري‌اش رفت اما ابوالفضل در اين خانه ماند. هر هفته وقتي دلتنگ مادرش مي‌شد با او تماس مي‌گرفت و پيشش مي‌رفت. ديروز مادرش بعد از سال‌ها به اين خانه آمد و به ماموران آگاهي گفت كه منتظر روشن شدن تكليف قاتل پسرش است. او قصاص مي‌خواهد. » عكس ابوالفضل را روي اپن آشپزخانه ميان روبان‌هاي مشكي‌رنگ گذاشته‌اند و عكس بزرگي از او را با كت و شلوار و كراوات روي بنر چاپ كرده‌اند و به ديوار آشپزخانه چسبانده‌اند.
مادربزرگ لاغر و كوچك اندام با موهاي سفيد تا چشمش به اين بنر مي‌افتد اشكش سرازير مي‌شود. مي‌گويد: «دوتايي با هم رفته بوديم مشهد. دست من را گرفت و گفت مي‌خواهم ببرمت زيارت. رفتيم عكاسي با هم عكس بگيريم.
كت و شلوار مشكي‌اش را پوشيد و به من گفت ننه برو كنار واستا. حالا كه اينقدر خوش‌‌تيپ شدم مي‌خوام يه عكس تكي بگيرم.» مادربزرگ با دست‌هاي استخواني اشك‌هاي صورتش را پاك مي‌كند و مي‌گويد: «من اين بچه را با خون‌دل بزرگ كردم. حقم نبود اين جوري او را ببرند و بكشند و خبرش را برايم بياورند. اصلا بچه من گم نمي‌شد. عصرهاي پنجشنبه هميشه با هم مي‌رفتيم جمكران. من را مي‌برد دعاهايم را مي‌خواندم، زيارتم را مي‌كردم و برمي‌گشتيم خانه. يك بار تو صحن جمكران گمش كردم. اسمش را گفتم توي بلندگو بخوانند اما پيدايش نشد. خدام‌ها گشتند و او را گوشه صحن پيدا كردند كه خوابش برده بود.
من مي‌دانستم ابوالفضل گم نشده قله قاف هم بود مي‌گشت و خانه را پيدا مي‌كرد. با هم رفته بوديم كربلا راه‌مان را گم كرديم اينقدر از مسافرها آدرس را پرسيد تا بالاخره كاروان‌مان را پيدا كرديم.» مادربزرگ ديروز مادر علي (قاتل ابوالفضل) را در محل ديده. مي‌گويد: «سركوچه ايستاده بودم مادرش را ديدم. گفتم تو مي‌دانستي پسرت بچه من را كشته. گفت نمي‌دانستم. سرش را انداخت پايين و رفت.» عمه بزرگ‌تر ابوالفضل به آشپزخانه مي‌رود تا ناهار ظهر را آماده كند.
سيب‌زميني‌ها را كه داخل روغن مي‌ريزد، مي‌گويد: «ابوالفضل عاشق سيب زميني سرخ‌كرده بود. وقتي مي‌آمد خانه ما مي‌گفتم سيب زميني نداريم مي‌رفت توي يخچال و شيشه سس را مي‌آورد و مي‌گفت سس هم داريد چه برسد به سيب زميني» عمه ناگهان دست‌هايش را به سينه‌اش مي‌گذارد و روي زمين آشپزخانه مي‌نشيند. صداي پدر ابوالفضل از بيرون خانه مي‌آيد. از پزشكي قانوني آمده. پدر ابوالفضل همين كه كفش‌هايش را بيرون مي‌آورد و وارد خانه مي‌شود بي‌آنكه به چهره مهمان‌ها نگاه كند گوشه ديوار زردرنگ و نمور خانه مي‌نشيند و سرش را ميان دست‌هايش مي‌گيرد و آرام شروع مي‌كند به گريه كردن.
بغضش شكسته و ناله‌هايش تمامي ندارد. آرام‌تر كه مي‌شود مي‌گويد: « ديروز رفتم دادسرا. بازپرس من را با علي و برادرش روبه رو كرد. از علي پرسيد شما با اين آقا مشكلي داشتي؟ علي گفت اين آقا هيچ بدي به من و خانواده‌ام نكرده. پرسيدم پس چرا بچه من را كشتي؟» علي به بازپرس پرونده گفته وقتي بچه بوده در پارك نزديك خانه به او تعرض شده. اين عقده در او مانده و حالا ابوالفضل را كشته تا كسي به ابوالفضل تعرض نكند. جواد (پدر ابوالفضل) از هزينه يك ميليوني مي‌گويد كه پزشكي قانوني براي آزمايش دي‌ان‌اي از او مي‌خواهد و ندارد. مي‌گويد: «عكسي كه از بچه به من نشان دادند چيزي از صورتش معلوم نبود. من از ماه گرفتگي روي كمرش او را شناختم.
چه كسي مي‌داند شايد او ابوالفضل نباشد. شايد يك روزي ابوالفضل برگردد.» ناگهان ياد ضربه‌هاي چاقو روي دست‌ها و صورت پسرش مي‌افتد. دست به موهاي مشكي و پيشاني آفتاب سوخته‌اش مي‌كشد و مي‌گويد: «زخم‌هاي عميقي كه روي دست‌هايش بود نشان مي‌دهد تا آخرين لحظه نگذاشته او را بكشد. با دست جلوي صورتش را گرفته تا از حمله‌ها جلوگيري كند» پدر، اتاق خواب و رختخوابي كه شب آخر ابوالفضل روي آن خوابيد را تماشا مي‌كند. مي‌گويد: «آخرين باري كه ابوالفضل را ديدم همين جا بود.
صبح زود ديرم شده بود و مي‌خواستم بروم مغازه. دنبال كليدم مي‌گشتم. گفتم ابوالفضل؛ بابا كليدم را نديدي؟ از خواب پريد و آمد توي هال. چشم‌هايش را ماليد و گفت نه بابا، دست من نيست.» نزديك عصر است. از بيرون خانه صداي نوحه مي‌آيد. تمام خيابان زربافان را سياه و سبزپوش كرده‌اند. شمايل‌هاي امام حسين را روي بنرهاي بزرگ رنگ چاپ كرده‌اند و جوان‌هاي محل يكي‌يكي داربست‌ها را بالا مي‌برند تا اين بنرها را مقابل شيشه مغازه‌ها بچسبانند؛ انگار كه محله زربافان شبيه به تكيه‌اي بزرگ شده باشد.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • سنا

    چقدر غم انگیز بود.پسرک قصه ما بی مادر بزرگ شد و تا لحظه آخر مقاومت کرد.خدایا قلبم درد گرفت.

    پاسخ ها

    • بدون نام

      ای دوستان و آنهایی که میرن خونه نه نه صغری و هی دردش را زنده میکنند، همدردی و انسان بودن بد نیست هاآ الان این پیرزن تمام دنیا را رو سرش خراب کردن یه کم اونو درک کنید،

  • سپهر

    سلام بقدری ازین خبر متاثرشدم نمیدونم چی بگم فقط خدا بهشون صبر وتحمل بده

  • بدون نام

    ان شاالله خدا به خانواده اش صبر بده و امثال اون گرگ صفتان از زمین پاک شن اما باید به فکر چاره بود این یه هشدار بزرگ برا جامعه ماست ؛و خیلی ها مسئول هستن !؟
    پدر و مادر های عزیز خواهشا به فرزند هامون بیاموزیم که به هر کسی اعتماد نکنن و از اون فرد پیروی نکن .
    ان شاالله دیگه شاهد و شنونده ی اینگونه اخبار نباشیم.

  • بدون نام

    می دونید این داستان ها شخصی است بجای این قصه ها و در گیری های عاطفی راه درستو یاد بچه های مردم بدید توو رسانه ها رادیو تلویزیون و سریال ها و نمایش و و فضای مجازی به بچه ها آموزش بدین "هرگز برای دیدن کبوتر و یا پرندگان توو خونه اینگونه اشخاص بچه باز و لواط کار نرین "این موضوع همیشه توو این مملکت از قدیم الایام بوده

  • ندا

    خیلی ناراحت شدم خدا به خانوادش صبر بده و روح ابوالفضل رو با ابوالفضل صحرای کربلا محشور کنه

  • علیرضا

    سلام ، اسم اصلی و درست خیابان، خیابان زربافیان میباشد، تصحیح بفرمائیدلطفا، ممنون

  • علیرضا

    میخواهم اگه امکانش هست، اعلامیه ابوالفضل رو بفرستم واسه اطلاع رسانی مراسم ختم ایشان ، تا هرکس تمایل داشت، تشریفات بیاورد

    پاسخ ها

    • بدون نام

      قبلش اطلاع رسانی به خانواده این پسر بچه بگویید اگرکمی مراقبت میکردن از پسرشون و بچه مدام ول کوچه و خیابون نبود شاید الان زنده بود لطفا منتشرکنید بااینکه میدونم منتشر نمیشه خواهشا بجای تسلیت و ابراز احساسات کمی چاره اندیشی کنیم که دلیل این اتفاق از ریشه چی بوده

  • علیرضا

    مراسم ختم ابوالفضل،امروز ساعت 17 الی 30؛ 18، در میدان رازی، میدان گمرک سابق، خیابان آیت الله ایروانی(رباط کریم سابق)، خیابان زربافیان، مسجد موسی بن جعفر (ع)، برگزارمیگردد.

  • بدون نام

    اشکم در اومد خدایا اینها انسان نیستن پدر بیچاره جنازه و صورت از بین رفته پسرش رو دیده چطور میتونه تحمل کنه چطور میتونه باز بشه همون آدم سابق

    پاسخ ها

    • بدون نام

      پدر بیچاره اصلا حواسش به پسرش نبوده اگه میبود الان اینطری نمیشد

  • بهار

    چقدر سخته چه کثافتهایی پیدا می‌شوند چطوری دلشون میاد اشکم بلند نمیاد برای این بچه وای امام حسین اینا کیند چطوری می‌توانند خدایا ما نمی‌دونم کجا چه خبره تو همه چیز رومیبینی چرا میزارید خدا جون به معصومیشون رحم کن این قانون دنبات نیست

  • AMIR 95

    تنم لرزید...خدایاااا بحق فاطمہ الزھرا بدترررررین بلا رو سر قاتلش بیار

  • بدون نام

    بچه ها باید آموزش مراقبتهای جنسی رو ببینند چیزی که در سند 2030 هم هست ولی متعصبانه باهاش برخورد میشه و نتیجه اش میشه امثال ابوالفضل، آتنا و هزاران کودک بیگناه

    پاسخ ها

    • بدون نام

      آفرین به شما دوست عزیز امان از بی فکری پدرومادرها و عدم آگاهی و بعد از وقوع اتفاق گریه و زاری و افسردگی

  • بدون نام

    چقدر تاسف برانگیز... چقدر درد اوره. زخم عمیق دستاش برای جلوگیری از حمله چاقو رو صورتش... بعدشم قاتل بعد از پنج شش سال زندگی بی دغدغه تو زندان دو دیقه ای بالا چوب دار جون میده... این چ قانون چرتیه ما داریم؟! مگه نه اینکه قران و اسلام گفته قصاص باید عینا انجام شود؟! اگر فقط ی قاتل رو ب عین عملش مجازات کنن هیچکس از وحشت اینجوری ی طفل ده ساله رو وحشیانه نابود نمیکنه. خدا زمین رو از شر این ادمهای کثیف پاک کنه

  • مهناز

    راحت شده طفل بینوا یه عمر بدون مادر بزرگ‌ شده خیلی غریب و بی کس کشته شده مقصر مادر و پدرش بودن که قبل یک سالگیش از هم جدا شدن و این بچه معصوم رو حمایت نکردن وقتی بچه داری دیگه باید با همه سختی ها بسازی و طلاق نگیری چون بچه به خواست خودش به دنیا نمیاد

  • نيلو

    توروبه خدا ،شما رو به هرچيزي اعتقاد دارين قسمتون ميدم مواظب فرزندانتون باشين..پدرومادرا،اونايي ك بچه اطرافتون دارين توروبخدا مواظبشون باشين

  • بدون نام

    خدا لعنت شون کنه

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج