روزنامه شهروند: احمد ساعتچیان را بیشتر بهعنوان بازیگر میشناسیم، او سالهاست که در تئاتر با بزرگان این حوزه همکاری داشته است. نامهایی چون علی رفیعی و حمید سمندریان کارگردانهای بزرگی هستند که ساعتچیان افتخار بازیگری در آثار آنان را داشته است.
از میان نسل جوانتر کارگردانها هم با کسانی همچون کیومرث مرادی، محمد یعقوبی، علیرضا کوشک جلالی و... کار کرده است. در میان آثاری که او در آنها همکاری کرده اما یک نام هست که با دیگر نامها جنسی متفاوت دارد؛ او دو اثر با شهاب حسینی به روی صحنه برده که یکی «ملاقات» نام داشت و سال٩١ در فرهنگسرای نیاوران اجرا شد و دیگری نمایش اعتراف است که این روزها خیلی نامش را میشنویم.
ساعتچیان در این دو نمایش بهعنوان مشاور و دستیار شهاب حسینی با وی همکاری داشته و بهنظر میرسد نقشش برای این ستاره سینما به مثابه دوست تئاتری ریشهداری است که همواره در مورد پیچوخمهای کارگردانی و اجرای یک نمایش به شهاب حسینی مشاوره داده و کمک کرده است. اگر اعتراف را دیده باشید متوجه میشوید اثر به واسطه حجم زمانی و تعداد بازیگران آنقدر سنگین هست که قطعا شهاب حسینی با به عهده گرفتن نقش اصلی آن احتمالا تمرکز خیلی کمی برای کارگردانی نمایشش داشته باشد.
بنابراین بهنظر میرسد ساعتچیان در «اعتراف» کارگردان در سایهای است که بهعنوان چشمی قابل اعتماد برای شهاب حسینی همهچیز را از بیرون زیرنظر دارد و اجرا را تراز کرده است. بنابراین استثنائا جایگاه ساعتچیان در این نمایش بسیار اهمیت پیدا میکند و او تنها دستیار کارگردان نیست. درواقع گفتوگو با او به نوعی گفتوگو با کارگردان است. گفتوگوی پیشرو حاصل گپی است با احمد ساعتچیان درباره نمایش اعتراف:
آنچه بهعنوان «بازنویسی متن» در این اثر رخ میدهد شامل چه پروسهای است و چگونه از متن سریال ساختهشده توسط میرمن به نمایشنامه رسیدید؟
برد میرمن کارگردان سینماست و چند اثر دیگر نیز در این سالها تولید کرده، اما اعتراف جزو نخستین سریالهای اینترنتی بود که در فضای مجازی پخش شد و او آن فیلم را سناریونویسی و کارگردانی کرده است. هر قسمت هم حدود ٦ تا ٧ دقیقه است و مجموع اثر تقریبا یک ساعت میشود.
اما بههرحال سینما و تلویزیون مولفه و شناسههای خودشان را دارند و برای برگرداندن این داستان به فرم نمایشی محدودیتها و امکانات متفاوتی وجود دارد. سال ٩١-٩٠ بود که این کار را به آقای حسینی پیشنهاد دادم. آن موقع شرایط اصلا فراهم نبود تا اتفاقی که مدنظر ما بود بیفتد و بعد هم نمایش ملاقات را در سالن نیاوران اجرا کردیم. اما در تمام این مدت همیشه دغدغه اجرای اعتراف را داشتیم. زمانی که شرایط اجرا فراهم شد، برای برگردان برخی دیالوگها به زبان فارسی، نیاز به یکسری تغییرات بود، ضمن اینکه خود آقای حسینی تصمیم گرفت بخشهایی را به متن، متناسب با صحنهها و برای پرداخت به شخصیتها اضافه کند.
آیا در روند اجرا هم تغییرات یا تکاملی رخ میدهد؟ مثلا بعد از ٢٥ اجرا به این نتیجه برسیم که بخش کوچکی از دیالوگ یک بازیگر را حذف یا اضافه کنید یا تغییری در میزانسن بدهید...
اگر بهصورت کلی و در مورد تئاتر بپرسید، من تجربیات مختلفی دارم و پس از ٢٠سال تجربه در بیش از ٤٠ نمایش به این نتیجه رسیدم که ما قبل از اجراها تمرین میکنیم تا به کلیات و جزییاتی در مورد متن برسیم و آن را روی صحنه ببریم، تا جایی که بعد از آخرین روز تمرین که زمان آن هرچقدر طول کشیده، اجرای هر شب با شب قبل تقریبا بدون تفاوت باشد، مثل یک فیلم که هر شب نمایش داده میشود.
درواقع نگاه شخصی خود من الان اینگونه است که دوست دارم نمایش هر شب دقیقا مثل شب قبل تکرار شود. اما میتوان چیزهایی را که به بار نمایشی کار اضافه میکند، نه صرفا بهخاطر زیباییشناسی، بلکه برای درک مخاطب نسبت به مفهوم، به کار اضافه یا کم کرد.
یکی از توجیهات اجرای یک اثر هنری، خصوصا در زمینه تئاتر، ارتباط آن با شرایط محیطی اثر به لحاظ اجتماعی یا سیاسی است. نمایش اعتراف چه نسبتی با شرایط امروز ما دارد؟
من و آقای حسینی در مورد خیلی از مسائل کار با هم صحبت میکنیم و گاه ممکن است در مورد یکسری موارد هم اختلافنظر داشته باشیم، چون اگر طرفین همواره باهم موافق باشند، به نظرم خلق اثر صورت نمیگیرد. وجود اختلافها منجر به انتقال دانش و تجربه میشود که شاکله اثر نهایی را شکل میدهد. در اثر قبلی به نام ملاقات (مهمان ناخوانده) اریک امانوئل اشمیت که با آقای حسینی کار کردیم، تجربه خوبی رقم خورد. بنابراین وقتی این سریال را دیدم، فکر کردم خوشش میآید و آن را به او نشان دادم.
آقای حسینی هم علاقه نشان داد. من همیشه فکر میکردم اعتراف برای یک اجرای صحنهای بسیار مناسب است. اما آنچه بهعنوان دغدغه میگویید بهنظرم یک وجهی نیست، من خودم فکر میکنم اگر هر اثری در خودش اعتراضی داشته باشد و برای آن، مانیفست و شعاری ندهد و صرفا آن را بیان کند، کارش را انجام داده است. اعتراف نمایشی اعتراضی نیست اما به نظرم هر کسی با پسزمینه زندگی خود و تجربیاتش با نمایش ارتباط برقرار میکند.
در طول این شبها که تماشاگران را موقع خروج از سالن میبینیم احساس میکنم هیچکس گنگ و گیج از تئاتر خارج نمیشود. اثر با داستانی ساده مسائلش را مطرح میکند، هر چند ممکن است عدهای آن را از جهاتی تکراری بدانند که من اینطور فکر نمیکنم، اما معتقدم ما موفق شدهایم به مخاطب این فرصت را بدهیم در برابر مسألهای که روی صحنه برایش مطرح شده فکر کند و وقتی از در سالن بیرون میرود تازه نمایش برایش شروع شود.
برخی معتقدند واقعگرایی موجود در اجرا کمی کهنه بهنظر میرسد! مثلا صحنههای شلیک که با منفجرشدن چاشنی همراه است به نظر خیلی سینمایی است و برای صحنه تئاتر بیش از حد واقعگراست...
من اصلا نمیخواهم لزوما روی نمایش اعتراف تمرکز کنم و میخواهم ایرادات و انتقادات را در شکلی کلیتری بررسی کنم. در سطح کلان به این اشاره کنم که چقدر «تئاتر مستر» داریم؟ چقدر توانستهایم تاریخ نمایش خود را حفظ کنیم؟ و با عکس و سند آن را ارایه دهیم و بگوییم کاری قدیمی، جدید یا مدرن است؟
چقدر ما توانستهایم گونههای مختلف کلاسیک نمایش را به شکل درست اجرا کنیم که الان بتوانیم مدرنش را اجرا کنیم؟ نمیتوان بهخاطر چند انفجار چاشنی که با ایده رئالیزهکردن موقعیتها رخ داده آن را کهنه دانست، ضمن اینکه همین ایده خود یک عنصر نمایشی است. اگر من بهعنوان بیننده در نمایشی این اتفاق را ببینم صرفا آن را یک عنصر میدانم، حالا ممکن است همین اتفاق به شکلهای مختلف مثل بردن نور یا افکت صوتی ایجاد شود.
ضمن اینکه حداقل در ٢٠سال اخیر نمایشی را به یاد نمیآورم که از چاشنی برای شلیک احتمالی در صحنهها استفاده کند یا استفاده از آن را دلیل بر سینماییبودن آن بدانند. اینها برچسبهایی هستند که پشتوانه علمی ندارند و نقد اثر با این رویکرد بیشتر حسی و غریزی است.
بهعنوان مثال اگر امروز نمایشی با سبک تئاتر گرتوفسکی اجرا شود من میتوانم به نمونهای اشاره کنم که ٢٠سال پیش در همان سبک اجرا شد و من نیز در آن حضور داشتم و در طی زمان به فراموشی سپرده شده است. اما چون مستند نشده و اصولا ما تجربه گروههای جوان را جدی نمیگیریم، آن اثری که امروز تولید میشود در سبک همه را دچار شگفتی میکند. من در برابر چنین اثری آن را قدیمی نمیدانم، بلکه معتقدم تجربیات قبلا شده است، ما چه چیزی به آن میتوانیم اضافه کنیم، که من میگویم نمیتوانیم، چون پایه ما ضعیف است و ریشه عمیقی نسبت به اینجور مسائل نداریم.
آقای سمندریان میگفتند ما باید تئاتر مستر داشته باشیم، یعنی مثلا اگر فرد خارجی به ایران آمد به او بگوییم ما شیوهای از تئاتر ایرانی داریم که آقای بیضایی کار میکند یا گونهای دیگر که متون آقای اکبر رادی است و فلان کارگردانها آن را کار میکنند یا مثلا کسی مثل دکتر علی رفیعی به شکل مخصوص خود کار میکند. زیبایی تئاتر ما میتواند همین متفاوتبودن سبکها باشد یا جریان دیگری هم تئاتر تجربی کار میکند، مثل وحید رهبانی...
عدهای معتقدند این نمایش گیشه را هدف گرفته و آقای حسینی با این نگاه اثر را اجرا کرده...
متاسفانه الان حمایتی از تئاتر وجود ندارد. اگر آقای حسینی میخواست این نمایش را اجرا کند، بودجهای به آن اختصاص مییافت؟ الان همه راهها به این ختم میشود که برای هر نمایشی اسپانسر و تهیهکنندهای آورد. این نگاه به گیشه تا حدی کیفیت اثر را هم مهم میکند، چون نمایش قطعا نیاز به درآمدزایی دارد. نمیتوان تئاتری را به صحنه برد که خرجش را درنیاورد و با تماشاگری اندک به این دلخوش باشی که آنها حداقل کارت را فهمیدهاند!
ما برای چه کسی نمایش اجرا میکنیم؟ دوست داریم آدمهایی که در کوچه و خیابان میبینیم به دیدن نمایش بیایند، این اتفاق ممکن است خیلی چیزها را در جامعه تغییر دهد و آن مخاطبان سراغ چیزهای دیگری هم بروند. اگر شهاب حسینی میخواست چنین کاری بکند، امکانات زیاد دیگری داشت که میتوانست به سمت تجاریبودن برود، در صورتی که به هیچعنوان این کار را نکرد و اصلا چنین دیدگاهی را ندارد. او هنرپیشهای است که سالهاست در حرفهاش زحمت کشیده و اعتباری کسب کرده است و در اصل اعتبار کشور ما است. اینقدر که میتوانیم به خاطرش فخر بفروشیم.
اجرای این نمایش برای او دغدغه است آن هم در کنار بازیگر بزرگ دیگری همچون استاد نصیریان که بیش از ٦٠سال است تجربه بازی دارد. من به این مسائل خیلی توجهی ندارم و فکر میکنم مسائل اینچنینی درونگروهی است. اگر مردم در کنار این کار علاوه بر اینکه نمایشی را میبینند و چیزی میآموزند، لذت هم ببرند به نظرم خیلی هم خوب است. بههرحال هم تیم کار و هم شهاب حسینی به دنبال خودنمایی نیستند.
قطعا خیلیها میآیند که شهاب را ببینند. همینطور که من هم دوست دارم بروم بازیگر مورد علاقهام را در صحنه ببینم. نکته اینجاست که ستاره فقط به جهت فروش، کار نساخته و کار باکیفیتی ارایه میدهد. شهاب همواره به خود نقد دارد و نگاهش از عرضه خود صرفا بهعنوان چهره، فاصله زیادی دارد.
ارسال نظر