جزئیات حادثه اتوبوس دانش آموزان هرمزگانی
رئیس پلیس راه کشور با تشریح جزئیاتی از حادثه واژگونی اتوبوس حامل دانش آموزان دختر در هرمزگان، تاکید کرد: سرعت اتوبوس در هنگام سانحه، بالاتر از سرعت مجاز نبوده است.
رئیس پلیس راه کشور ادامه داد: راننده با فاصله یک ساعت تا یک ساعت و نیم قبل پشت فرمان نشسته بود و قاعدتاً میبایست با آمادگی کامل رانندگی میکرده ولی در لحظه بروز حادثه به دلایل مختلف که هنوز برای ما هم مشخص نیست، توجه کافی به جلو نداشته است.
وی گفت: نگاه اولیه این است که ممکن است راننده خواب بوده و خودرو از کنترل خارج شده و با قرنیز پل برخورد کرده است.
حمیدی با بیان اینکه جاده مذکور جاده صاف و کفی است و نباید این اتفاق رخ میداد، افزود: متاسفانه کشیدگی اتوبوس که به بغل هم خوابیده بود بر حاشیه راه باعث شد شدت تلفات و جراحات افزایش یابد.
به گزارش تسنیم، به دنبال این سانحه که بامداد امروز در محور داراب به بندرعباس رخ داد، نوری، معاون عملیات سازمان اورژانس کشور اعلام کرده که متاسفانه دو نفر از مصدومان منتقل شده به بیمارستان داراب یکی از اندامهای خود را از دست دادند و ۲ نفر از دانش آموزان مصدوم، دچار قطع نخاع شده و ۵ نفر دیگر از مصدومان نیز هم اکنون در اتاق عمل تحت عمل جراحی هستند.
نظر کاربران
مملکت صاحب نداره اگر داشت وضعیت این نبود حرف دل همه مردم می زنم
تسلیت به خانوادهای داغدار.خدایا صبر وتحمل این مصیبت را نصیبشان کند انشا ا...روحشان شاد
اینهم بگذرد ودوباره ........
توایران طبیعیه چرا نظرهای مردم پخش نمیکنید همه دارن فوش میدن لابد
مقصر اصلی حادثه کسانی هستند که شب بچه ها را به اردو فرستادن .چرا دنبال مسایل فرعی هستین .???
پلیس راه هیچ کنترلی بر جاده ها نداره مخصوصا شبها وهمه چی رو گذاشته به عهده دوربینهای کنترل سرعت!! در جاده های کشور از ساعت ۱۱ شب تا نزدیک صبح در فاصله صد کیلومتر شما هیچ خودرو پلیسی که عملیاتی باشه نمیبینید ایا فکرنمیکنید یکی ازعلل امار بالای تلفات جاده ای ما این مسئله باشه؟
باید راننده را مجازات کرد که باعث این جنایت شده
واقعا شبه برانگیزه چرا هرسال برا نخبه ها اتفاق میافته
خدا گواهه من که پدر دختر باشم عمرا بزارم با این عرابه های مرگ سفر کنند.
خداوند به بازماندگان واقعا صبربده
خیلی متاسفم
وقتی جاده ها همگام با تعداد وکیفیت ماشینها تغییر نکنه همینه وبهتر نمیشه خدا به داد ما برسد
آخه روز رو ازتون گرفتن ,که این بچه ها رو شب فرستادید,,چقدر توی این مملکت باید از اینجور حوادثها رخ بده وبعد هم به باد فراموشی سپرده بشه,هنوز سربازای عزیز که تصادف کردن فراموشمون نشده
من خودم دانش اموز كه بودم يادمه اردو كه ميرفتيم بعضي از راننده ها متاسفانه بيشتر حواسشون به دخترهاي تو اتوبوس بود ، اميدوارم مساله بي توجهي راننده به جلو حواس پرتي ايشون به خاطر دختر خانم ها نباشه كه اگه باشه جنايت كرده
ضمن تسلیت به اولیا دانش اموزان. چندنخبه واینده ساز که سرمایه های کشورند بعلت اعتمادبه اتوبوس کهنه وغیراستاندارد وراننده های خماروخسته سربه نیست شدند متاسفم
خانه محدثه شب راه
راهی خانه محدثه در شهسوار میناب میشوم. روستایی دورافتاده که محدثه به همراه پدربزرگ و مادربزرگش زندگی میکنه. در این روستا تا نام خانوادگی شبراه را از بومیها میپرسم سری تکان میدهند و آهی میکشند: نرسیده به بنبست خاکی خونه محدثه است. به خانه سیمانی که پیرمردی سن و سالدار جلو درش نشسته است، با دست اشاره میکند که داخل شوم.
همینکه وارد میشوم چند زن سن و سالدار دور و برم را میگیرند و میگویند: شما از کجا آمدید: «شما دکترین؟ شما از محدثه خبر دارین. معلمین؟» عمههای محدثه از بندرعباس به شهسوار آمدهاند تا از حال و روز برادرزاده باخبر شوند.
یکیشان محکم دستهایم را میگیرد و داد میزند: «تو رو خدا کمکم کنید بد زخمی خوردیم. دست و پای برادرزادهام قطع شده. نه دست داره نه پا... چیکار کنیم. شما میتونید صحبت کنید که دست و پای برادرزادهام رو پیوند بزنند. به کی بگم من هیچکس رو نمیشناسم.»
همینطور تکرار میکند و گریه میکند بعضی از جملهها را نمیفهمم. با لهجه حرف میزند. آرامتر که میشود گوشه حیاط مینشیند و از حال و روز محدثه میگوید. برایم میگوید محدثه یک ساله بوده که مادرش به خاطر بیماری سرطان سینه جان میدهد و محدثه در کنار پدربزرگ و مادربزرگ 17 ساله میشود.
از روزهای سختی محدثه میگوید: «وقتی که بچه بود پدرش زن گرفت و زنش هم قبول نکرد محدثه رو بزرگ کند. محدثه توی همین روستا موند وخیلی سختی کشید. پدرم که مالی نداره با کمک من و بقیه عمههاش درس خوند، میخواستیم شوهرش بدیم اما موافقت نمیکرد، میگفت میخوام درس بخونم دکتر بشم، علوم تجربی میخواست بخونه.
ای کاش شوهرش داده بودیم، درس بدبختمون کرد. درس خوندنش هم کلی هزینه داشت. باباش راننده تاکسی هست اینجا که کار نیست. یک وقتهایی پول داشت خیلی وقتها هم نداشت. من پول میدادم خالههاش پول میدادن. بابام پول یارانه رو میگرفت تا محدثه درس بخونه.»
هنوز وضعیت مصدومیت محدثه روشن نشده است. یک دست و یک پایش قطع شده و پدرش به بیمارستان داراب رفته. پزشکان از او خواستهاند رضایت بدهد تا به دلیل جراحت شدید پای محدثه را هم قطع کنند اما هنوز رضایت نداده. سرنوشت دختری بدون دست و پا در روستایی دورافتاده چه خواهد شد؟ مسئولان حواسشان هست؟