آیا تاریخ در حال تکرار است؟ به نظر می رسد، هرگاه زمان آن رسید تا سیاستمداران، دِین خود را به مردم ادا کنند، اتفاقی مشابه رخ داده است؛ شانه خالیکردن آنها ( سیاسیون) از وظیفه خود.
محمدشمس در روزنامه قانون نوشت: آیا تاریخ در حال تکرار است؟ به نظر می رسد، هرگاه زمان آن رسید تا سیاستمداران، دِین خود را به مردم ادا کنند، اتفاقی مشابه رخ داده است؛ شانه خالیکردن آنها ( سیاسیون) از وظیفه خود.
بحرانآفرینیهای پی در پی گروههای به اصطلاح افراطی و نیز تحمیل جنگ توسط عراق در سالهای نخستین پس از انقلاب، ذهنیت مردم را بیشتر معطوف به حفظ تمامیت ارضی، تامین عادلانه نیازهای اساسی و بهطور کلی دفاع همه جانبه از کشور سوق داده بود. با وجود آنکه هنوز تنگناها و مشکلات گسترده ای در عرصههای مختلف فراروی ملت بود، ولی اینموارد فرصتی را برای سیاسیون فراهم آوردند تا کمتر مورد پرسش و مطالبه مردم قرار گیرند.
به این معنا که، با وجود تحقق نیافتن آرمانها و اهداف انقلاب اسلامي ۵۷، مردم توجیه شدند كه به زمامداران، بهدلیل شرایطی که ذکر شد، فرصت تنفس بدهند. ۲۰ سال گذشت و پس از خروج از وضعیت بحرانی، نوبت به وفا کردن سیاسیون به وعدههایی شد که معطل مانده بود. در این زمان گویی مردم در حال بیداری از خوابی هستند که قرص خوابش را سیاسیون فراهم آوردهاند.
بنابراين، بخشی از مدیران چپ که بعدها اصلاح طلبان نامیده شدند، احساسی در جامعه و مردم پدید آوردند مبنی براینکه جامعه نیازمند یک رشته اصلاحات اساسی در ساختار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خود است و در صورتیکه مردم به آنها رای دهند، مطالبات آنها را جامه عمل خواهند پوشاند. مردم نیز که بیش از هر زمانی، تشنه شنیدن چنین حرف ها و شعارهایی در وضعیت بسته کشور بودند، ريیس دولت اصلاحات را منجیای دانستند که قرار است حقوقشان را بدهد.
تشنگی سیاسی
شاید تشنگی بیش از حد مردم (که بعدها کار دستشان داد) و استفاده کردن از وضع پیش آمده توسط چپ ها، اصلاح طلبان را بر سر سفره ای نشاند که فکرش را نيز نمیکردند. همین پیروزی پیشبینی نشده، سبب نوعی شتابزدگی در تبیین شعارها و برنامههای اصلاحی شد که این تعجیل، نخستین چالش در حرکت بهسوی نوسازی ساختارهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی (بهعنوان برجسته ترین برنامه و شعار اصلاحات) بود.
عدم تفسیر و تاویل صریح و ایضاح دقیق شعارها سبب شد تا اصلاحات به نوعی دچار بن بستی استراتژیک شود. واضح است تا زمانی که آن شعارهای کلی به یک برنامه عملی در موقعیت موجود تبدیل نشوند بنبستهای راهبردي این تئوریها نیز حل نخواهد شد. بهعلاوه و با گذشت زمان، مشخص شد بهدلیل نگاه ساختارگرايانه و نخبهسالارانه نظريهپردازان اصلاحات به قدرت، مردم کمتر در کانون توجه آنها قرار دارند و این در حالی بود که جامعه در مجلس ششم نیز به آنها اعتماد کرده بود.
اصلاح طلبان افزون بر اینکه جواب اعتماد چندباره مردم را ندادند، بسيار زود ابتکار عمل را به جناح مقابل واگذار کردند و سیاست « حفظ وضع موجود » را با این هدف که موقعیت آنها در ساختار قدرت متزلزل نشود، پیش گرفتند.
کابینه دوم اصلاحات
با نزدیک شدن به اتمام کار دولت هفتم و انتخابات ریاستجمهوری هشتم، در حالی که مردم بیش از هر زمانی خاکستری بودند و هنوز شک داشتند که باز هم باید از اصلاح طلبان حمایت کنند یا نه، ایجاد موج های انتخاباتی از جمله موج همیشگیِ « معتدل و تندرو » در فضای سیاسی آن دوران سبب چرخش اکثریت جامعه با رای سلبی به اصلاح طلبان شد.
گویی در این زمان، مردم با وجود نارضایتی از وضعیت موجود، فرصتی دیگر به سیاستمداران دادند تا حقوقشان را استیفا کنند. اما ريیس دولت اصلاحات با انتخاب کابینه جدید، آب پاکی را روی دست مردم ریخت؛ کابینهای معرفی شد که نشانهای از عملی کردن مطالبات معطل مانده مردم نداشت و این اتفاق نيز رخ داد.
برخی اصلاح طلبان نیز با چنگ زدن به ریسمان دموکراسی و توجیهات خاص، که اصلاحات مسیری پرفراز و نشیب است، از پذیرش عدم کارآمدی خویش شانه خالی کردند. نگارنده معتقد است، رييس دولت اصلاحات میان تعهد به حاکمیت و مردم، تعهد به حاکمیت را برگزید. همچنین، انباشت نارضایتی جامعه بهدلیل عملکرد ضعیف اصلاح طلبان در مسائل مختلف ( که در جای خود قابل بحث است) سبب شد تا کمتر کسی تفاوتی میان پیش و پس از دوران اصلاحات در شرایط جامعه احساس کند که نتیجه اش ظهور احمدی نژادیسم بود.
حسن روحانی و تَکرار تاریخ
اگر کمی دقت کنیم، گویی زمان به عقب برگشته و اتفاقات مشابهی در حال رخ دادن است. حسن روحانی، دو بار با رای سلبی مردم و ایجاد موج «معتدل و تندرو» بر سرکار آمده است. با وجود نارضایتی، مردم از لیست امید در مجلس دهم حمایت کرده و وزن اصلاح طلبان را در مجلس بالا برده اند در صورتیکه هنوز تاثیری در زندگی شان احساس نکرده اند.
روحانی در حالی کابینه دوم خود را تشکیل داده که حتی طرفداران پروپاقرص وی انتظارش را نداشته و صدای اکثریت رای دهندگانش درآمده است. با این وجود، همچنان این سوال باقیاست که چرا هر وقت موعد عملکردن سیاستمداران به قولها و وعدههای خود به جامعه فرا میرسد، آنها رفتار متفاوتی را به منصه ظهور میگذارند؟ مردم چه جایگاهی نزد آنها داشته و وزن مردم نسبت به حاکمیت چقدر است؟
چرا سیاسیونی مانند ريیس دولت اصلاحات و حسن روحانی و اتاق فکر آنان با به راه انداختن بازی نخ نما شده «معتدل و تندرو» و وعده هایی که بعدها مشخص میشود توخالی بوده اند، مطالبات جامعه را معلق باقی میگذارند؟
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
جناب محمد شمس عزیز جریان اصلاحات و اصلاح طلبی یعنی با حفظ ساختار های کلی موجود اقدام به بهتر سازی جامعه و تمامیت ارضی بنماییم مدیرانی که نمی توانند با این آرمان حرکت کنند صرف نظر از اصلاح طلبی از نظر عملکرد مدیریتی بایستی ارزیابی شوند. با این وجود عدم توفیق در حل مشکلات اقتصادی مردم در دوره پس از جنگ به دلیل ورشکستگی کشور بوده است که آثار آن تا به امروز هم باقی است به طوریکه به دلیل نداشتن الفبای لازم پیشرفت اقتصادی کشور تبدیل به بازار بزرگ مصرف شد که عمده ی آن میبایستی از خارج کشور تهیه میشد در این حال پدیده ای به نام احمدی نژاد ظهور کرد که به اعتقاد بنده بزرگترین خدمت را با تصمیماتش به کشورهایی کرد که از بازار ایران سود میبردند پس از دوره ایشان مردم به درستی تهدید فروپاشی اقتصادی را درک کرده و به امید اعتدال در رفتار های کلی نظام به آقای روحانی رای دادند
لکن مشکلات اقتصادی مردم ناشی از اصلاح طلبی یا اصول گرایی نیست بلکه ناشی از ورشکستگی کشور است که میراث مدیریت و اداره اشتباه منابع و سرمایه کشور است
متاسفانه حافظه تاریخی و سیاسی جامعه به شدت کوتاه مدت است و پس از یکدوره چند ساله آرامش و زندگی بدون تهدید به جای تاکید بر منوال قبلی و ادامه همان راه با شیب معقول سعی در مطالبه حقوق حقه خود از طریق انتخاب افراد با شعار های تند رو برای مدیریت خود مینماید که این مساله نیز ریشه در فرهنگ دارد
نظر کاربران
جناب محمد شمس عزیز جریان اصلاحات و اصلاح طلبی یعنی با حفظ ساختار های کلی موجود اقدام به بهتر سازی جامعه و تمامیت ارضی بنماییم مدیرانی که نمی توانند با این آرمان حرکت کنند صرف نظر از اصلاح طلبی از نظر عملکرد مدیریتی بایستی ارزیابی شوند. با این وجود عدم توفیق در حل مشکلات اقتصادی مردم در دوره پس از جنگ به دلیل ورشکستگی کشور بوده است که آثار آن تا به امروز هم باقی است به طوریکه به دلیل نداشتن الفبای لازم پیشرفت اقتصادی کشور تبدیل به بازار بزرگ مصرف شد که عمده ی آن میبایستی از خارج کشور تهیه میشد در این حال پدیده ای به نام احمدی نژاد ظهور کرد که به اعتقاد بنده بزرگترین خدمت را با تصمیماتش به کشورهایی کرد که از بازار ایران سود میبردند پس از دوره ایشان مردم به درستی تهدید فروپاشی اقتصادی را درک کرده و به امید اعتدال در رفتار های کلی نظام به آقای روحانی رای دادند
لکن مشکلات اقتصادی مردم ناشی از اصلاح طلبی یا اصول گرایی نیست بلکه ناشی از ورشکستگی کشور است که میراث مدیریت و اداره اشتباه منابع و سرمایه کشور است
متاسفانه حافظه تاریخی و سیاسی جامعه به شدت کوتاه مدت است و پس از یکدوره چند ساله آرامش و زندگی بدون تهدید به جای تاکید بر منوال قبلی و ادامه همان راه با شیب معقول سعی در مطالبه حقوق حقه خود از طریق انتخاب افراد با شعار های تند رو برای مدیریت خود مینماید که این مساله نیز ریشه در فرهنگ دارد