معیشت در مثلث طلایی مرز ایران، عراق، ترکیه سخت است.
روزنامه ایران: جوانان دیزج هم مانند دیگرجوانان منطقه، مهمترین مشکلشان بیکاری است و نبود کار هم موجب شده جانشان را کف دستشان بگذارند و بزنند به کوه. تابستان و بهار از سمت کوههای «بز سینا»ی عراق بار سیگار، لیموترش و کفش میآورند و زمستانها هم کولبری میکنند یا قاچاقی از سمت ترکیه و کوههای «دالانپر» روسری میآورند. چند سالی هست مأموران مرزی اعلام کردهاند، هرکس را در مناطق مرزی ببینند شلیک میکنند. این نه یک هشدار که دستوری قطعی است. با این همه آنها بیمحابا بازهم به کوه و کمر میزنند.
محمد از بقیهشان بهتر فارسی حرف میزند و میشود سخنگوی گروه ۵ نفرهشان، البته فقط این نیست؛ او ۱۳ سال است که قاچاق میکند و به قول خودش باسابقهتر از بقیه است. آن طور که خودش میگوید تا حالا کلی آدم را برای قاچاق تعلیم داده. هرچند بقیه هم طی گفتوگویمان بارها تک جملاتی به حرفهای او اضافه میکنند. کردی و فارسی.
اما محمد چرا؟ چرا با این همه سختی و این همه خطر، بازهم قاچاق میکنید؟ واقعاً توی این منطقه کار دیگهای برای شما نیست؟
این منطقه، بزرگ و خوبه اما واقعاً کار نیست. مثلاً اگر کسی بخواد گاوداری و مرغدای بزنه، مجوز گرفتن به این راحتیها نیست. میگن اینجا نقطه صفر مرزیه و دورافتاده است. تنها کار، کارگری توی باغه که اون هم چند روز در ساله. الان دو ساله نرخ کارگری هم کم شده. ۲سال پیش روزی ۶۰ تومن میدادن، الان ۵۰ هم حاضر نیستن بدن.
تازه با این همه بیکاری خود خانوادهها کار رو بین خودشون تقسیم میکنن. ما باغ نداریم فقط یک تکه زمین داریم که خونه خودمونه. برای همین هیچ کار دیگهای نداریم. نه ما که دست کم ۴۰۰- ۳۰۰ جوان توی روستای ما همین وضعیت رو دارن.همه کارشون قاچاقه. روستاهای دیگه منطقه هم همین وضع رو دارن.»
محمد و دوستانش هر بار برای رسیدن به مرزعراق ۱۰ ساعت پیاده روی میکنند: «ما اصلاً نمیدونیم بارها چقدر فروش میره. ما فقط کرایه اسبمون رو میگیریم. اسبی ۴۰۰ تومن. ۸۰ کیلو به هر اسب بار میزنن. ما پنج تا هر کدوم سه تا اسب داشتیم. یعنی اگه سالم میرسیدیم، یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومن میموند.»
یعنی برای یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان جونتون رو به خطر انداختید؟
بله باورت میشه. راستش رو بخواهی با آن کمینی که ما توش افتادیم و تیرهایی که به طرفمون شلیک میشد، خدا وکیلی ۲۰ میلیون هم فایده نداشت. شانسی تیر نخوردیم و جون سالم به در بردیم. ما ۶- ۵ نفر بودیم اما چند تا کاروان دیگه هم بود که باهم میشدیم ۳۵ نفر. شنیدیم همه رو گرفتن؛ دست کم ۶-۵ سالی زندان میگیرن. ما شانس آوردیم فرار کردیم.
سه روز از وضعیت جهنمی که محمد و همراهانش پشت سر گذاشتهاند، میگذرد. تصور میکنی هرگز دوباره به آن کوهها باز نمیگردند. این بار حمیدرضا پاسخم را میدهد. ۲۸ ساله است. همان کسی که تجربه تنهایی قاچاق کردن را هم دارد. میگویند در منطقه کمتر کسی این کار را میکند چون خطرات را برای قاچاقچی چند برابر میکند.
با لهجه غلیظ کردی حرف میزند: «آدم وقتی توی کمین میافته، دو سه روز اول میگه، اصلاً این کار رو نمیخوام. همون موقع توی کمین میگی خدایا من رو نجات بده! اما بعد وقتی۲۰ روز گذشت و بیپول موندی و شرمنده زن و بچهات شدی، میگی اصلاً همون بهتر که برم و بمیرم. دوباره بلند میشی اسب میخری. حالا فکرنکنی اسبها روهم نقد میخریم، اون هم قسطی؛ تا خرخره میریم تو قرض. هر کی میره لب مرز باید فاتحهاش رو بخونه.
آدمی که یک بار توی کمین افتاده، خیلی میترسه حتی سنگهای اونجا رو هم گاهی مأمور میبینه. دستور تیر دارن هیچ رحمی در کار نیست. اگه توی کمین نیفتی، ۸ساعته با اسب میری و برمیگردی اما توی کمین بری دیگه عاقبتت معلوم نیست.»
حمیدرضا چرا تنها قاچاق میکنی؟ این طوری برات خطرناکتر نیست؟
آدم تنها توی کمین بیفته بهتر از اینه که با برادر و دوستاش توی کمین بیفته. میدونی دیگه خودت هستی و خودت. یعنی فقط نگران خودتی. روحیهام این طوری بهتر میشه. ما مجبوریم قاچاق کنیم ولی خدا شاهده قاچاق با این همه سختیش یک و ۵۰۰ در ماه هم نمیمونه برامون. فکر کن اگر چند ماه هم بری تازه ۶ میلیون دستت رو میگیره. یک بارهم تو کمین بری همه چیزت رو از دست میدی.
یکی دیگر از قاچاقچیها که تا به حال حرفی نزده با صدایی گرفته میگوید: «هیچکس ما رو درک نمیکنه. باید یک بار با ما بیایید تا واقعاً بفهمید چقدر به مرگ نزدیکیم اما مجبوریم. هیچ چارهای نداریم. خانواده و دوستان میگن نروید. من یک بار دیگه هم تو کمین افتادم. مجبور شدیم بریم توی خاک عراق. مأمورها تا ۲ کیلومتر توی خاک عراق دنبال مون بودن.
همین طور با گلوله دنبالمون میکردن. ما دست خالی، اونها با اسلحه. اصلاً بعضی اوقات فکر میکنم این صحنههایی که دیدم واقعی نیست، توی خواب بوده. اگه کار دیگهای داشتم، به نظرت میرفتم برای ماهی ۳۰۰ - ۲۰۰ هزار تومن جونم رو کف دستم بگیرم؟»
رو به هر ۵ نفرشان میپرسم: اگر شغلی با درآمد یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان در ماه داشته باشند بازهم سراغ قاچاق میروند؟
محمد اول از همه با خنده میگوید: «من کلاهم رو میاندازم هوا. والا به خدا اگه ماهی یک میلیون هم به من بدن، دیگه نمیرم. توی بهترین شرایط هم از قاچاق فقط ماهی یک و ۳۰۰ برام میمونه. به خدا ادعای ما زیاد نیست. کار باشه ما هیچکدوم دنبال قاچاق نمیریم.»
این بار صمد که تأمین مخارج ۶ نفر از اعضای خانوادهاش را به عهده دارد، پاسخم را میدهد. او ۳۰ ساله است: «همه دوستام میدونن. سه ماه جلوی خودم رو گرفتم و نرفتم، همین بهار. گفتم نمیرم اما باز مجبورشدم. ما که جای خودمون، نمیدونی اونهایی که توی خونه میمونن چی میکشن، میمیرن و زنده میشن تا ما برگردیم. بعد ازماجرای این بار، زنم و مادرم هر روز التماس میکنن نرو اما باز مجبورم برم.»
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
خدایی من درکشون میکنم هر روز باهاشون برخورد داشتم و دارم خیلی سختی میکشن یکیشون باجناقمونه خیلی سختی کشیدن
پاسخ ها
اورمیه
بنده خیلی از مناطق مرزی راجهت ماموریت رفتم ومیشناسم اقابان یک بار برای تفریح در زوز روشن بیایند دران مناطق بگردند وببینند وشرایط زندگی انها را هم مشاهدکنند بعد تصمیم بگیرندزنهای مسنی رادیدم که دور کمرشان چند بکس سیگار می بندند ودران روزها بارانی وبرفی چندین کیلومترتوی کوهها ودشتهای مرزی پیادهرو میکنندبرای گذرای زندگیشان که خیلی ازمردها دستخالی قادر به انجام این کارهانیستند .بس کمی رفعت اسلامی هم درمورد این هموطنان مرزنشین و با غیرت نشان دهید که انهاهم در زیراین پرچم ودراین کشور حق زندگی دارند. دوستان داریم ای هموطنان زحمتکش کرد......چندین بار جانم را در زمان جنگ نجات دادند مدیون هموطنان غیور کرد هستم....قنبری از اورمیه..
نظر کاربران
خدایی من درکشون میکنم هر روز باهاشون برخورد داشتم و دارم خیلی سختی میکشن یکیشون باجناقمونه خیلی سختی کشیدن
پاسخ ها
بنده خیلی از مناطق مرزی راجهت ماموریت رفتم ومیشناسم اقابان یک بار برای تفریح در زوز روشن بیایند دران مناطق بگردند وببینند وشرایط زندگی انها را هم مشاهدکنند بعد تصمیم بگیرندزنهای مسنی رادیدم که دور کمرشان چند بکس سیگار می بندند ودران روزها بارانی وبرفی چندین کیلومترتوی کوهها ودشتهای مرزی پیادهرو میکنندبرای گذرای زندگیشان که خیلی ازمردها دستخالی قادر به انجام این کارهانیستند .بس کمی رفعت اسلامی هم درمورد این هموطنان مرزنشین و با غیرت نشان دهید که انهاهم در زیراین پرچم ودراین کشور حق زندگی دارند. دوستان داریم ای هموطنان زحمتکش کرد......چندین بار جانم را در زمان جنگ نجات دادند مدیون هموطنان غیور کرد هستم....قنبری از اورمیه..