معصومه اصغری در روزنامه شرق نوشت: زني به همراه زنان و دختران دیگری دورم حلقه زده بودند و بهعنوان میهمان جدید پذیرایی گرمی کردند و صحبتی بینمان گل انداخت.
دختران لبخندهای ملیحی داشتند و عقبتر نشسته بودند و ظواهر و طلاهایی که به سر و گوش و گردن تعداد دیگری از آنان بود، حکایت از تازهعروسبودنشان داشت. زنی که کنارم بود، با مهربانی دستی به شانهام زد و گفت چرا ازدواج نکردهای؟ گفتم، پیش نیامده و اینکه در تهران شرایط با اینجا متفاوت است و ما باید کار کنیم. وقتی گفتم ٣٥ سالم است، چشمانش گردتر شد و «واقعا» را کشیدهتر گفت و ادامه داد: «من یک سال از تو کوچکترم و سه دختر دارم». برای اینکه فضا را تغییر دهم، گفتم: «لذت سه دخترداشتن برای من همیشه آرزو بوده؛ چون مادر خودم هم سه دختر دارد».
تلاشم برای توقف این بحث در اتاقی که جدا از مردان بود، موفق نبود و یکی دیگر از زنان درحالیکه لب از قلیان محلی و جالبی که در بغل گرفته بود، برمیداشت، رو به من کرد و گفت: «حالا بگو به من میخورد چند سالم باشد؟» گفتم: «٣٧، ٣٨، زیر ٤٠ هستید». گوشه لبش را کج کرد و دوباره پکی به قلیان زد و گفت: «دقیقا ٤٠ سالم است». زن داستانی غمانگیز و کوتاه را گفت و سکوت اتاق را گرفت: «٢٠ ساله که بیوهام! ٢٠ سالم نشده بود که به مردی ٩٢ساله عقدم کردند و یک سال بعد مُرد!». زن خوشخنده و خوشرویی بود که در مقابل آن همه زن فامیلش برایم از این درد میگفت و بعد میخندید.
گفتم چرا دوباره ازدواج نکردی؟ و به جای او پیرزنی که اشتراکی از قلیان استفاده میکرد، «نمیشه» کشداری را گفت و فهمیدم که مادر آن زن است. از میان زنانی که در اتاق بودند و من را به چشم موردی عجیب نگاه میکردند، زنی خوشخنده و زیبا، وقتی سنم را گفتم، جلوتر آمد و کنارم نشست و گفت: «من شش تا دختر دارم، شوهرم پسر میخواهد؛ ولی میدونی؛ من از تو کوچکترم و دوباره خندید». تلاشم برای داشتن واکنش طبیعی سخت بود؛ مخصوصا وقتی قبول شرایط را در بین آن زنان و دختران اینقدر درونی میدیدم.
یکی از زنان از ابتدای ورودم به این خانه بزرگ و عیالوار همراهم بود و میتوانست خوب فارسی صحبت کند. گوشواره سنگین و آویز سر و گردن آنچنانی نداشت و صورت اصلاحنشدهاش احتمال ازدواجنکردنش را میداد. میگفت: اگر دختران در همان سنین کم ازدواج نکنند و درس هم نخوانند، همینطور باید تنها بمانند. «نمیشه» و «نشد»هایی که در پاسخ به سؤالهای مکرر من برای تغییر در این شرایط میگفت، عین یک قفل به دهانم مینشست و نمیتوانستم ادامه بدهم. از او پرسیدم حتی از سنی به بعد که دیگر ازدواجکردن هم احتمال ندارد، باز هم نمیتوانی برای خودت و حتی اصلاح صورت خودت تصمیم بگیری و او باز هم «نمیشود»ی را در جواب مقابلم میگذاشت.
از میان دخترانی که در اتاق اختصاصی خانمها بودند، یکی در حال سوزندوزی بود که بعدا گفتند قرار است بعد ماه رمضان عروسی کند و دو نفر دیگر جزء شش دختر همان زن بودند که از من کوچکتر بود و قول آنها را هم به مردان خانوادهای دیگر داده بودند. از آن زن پرسیدم که وقتی خودت اینقدر زود ازدواج کردی و میدانی چقدر زندگی سخت میگذرد، چرا نمیگذاری دخترانت درس بخوانند و هر وقت خودشان خواستند، ازدواج کنند؟ جوابش برایم کوتاه و سرکوبکننده بود، گفت: «خودشان هم میخواهند». بعد ادامه داد: «دختران اینجا میدانند اگر الان ازدواج نکنند، از همهچیز محروم میشوند».
بعد از شام که در جمعی صمیمیتر نشستیم و دختران بگووبخندی به راه انداخته بودند، این رضایت یا شاید اجبار درونیشده در حرفها و برنامههای زندگیشان بهخوبی دیده میشد. آنها در شرایط تا حد زیادی گریزناپذیر هستند که شاید به این زودیها اجبار و تحکم درونی آن را درک نکنند و بعدها که درک کنند، مثل مادرشان، روی حق طبیعیشان برای زندگی چشم میپوشند.
روایت زیستهام را میچسبانم به آمار اخیری که از ازدواج دختران خراسانرضوی، بهعنوان رتبه اول ازدواج کودکان در کشور اعلام کردهاند. نمیشود گفت آن زنان و دختران در سیستانوبلوچستان که چهرههای مهربان و میهماننوازشان از جلوی چشمانم دور نمیشود، زنانی خوشبخت نبودند و رضایتشان از زندگیشان کم بوده است. نمیتوان گفت که این زنان از زنانی که همین حالا در ادارات دولتی و خصوصی پایتخت باید کارهای بیرون و خانه و همسر و بچه و... را با هم انجام دهند و در این شلوغی و آلودگی، مرتب و زیبا و سالم هم بمانند، شرایط و امکانات و رضایت بیشتر یا کمتری دارند؛ اما این را میتوان گفت که آنها در این شرایطشان انتخابی ندارند.
شرایط سخت در انتخابهای مهم زندگی ازجمله ازدواج در سنین پایین در همه نقاط دنیا و همه شهرهای ایران خودمان وجود دارد؛ اما در برخی از شهرها این انتخاب با سد و مانع بزرگ عرف اجتماعی مواجه است. عرفی که (براساس آمار رسمی به ترتیب) در برخی از استانها مانند سیستانوبلوچستان، خوزستان، خراسان جنوبی، آذربایجان شرقی و غربی، فارس، زنجان، همدان، مازندران و در نهایت در تهران بیشتر از استانهای دیگر است.
کامیل احمدی، انسانشناس و پژوهشگر، چندی قبل در نشست «آسیبشناسی ازدواج کودکان» اعلام کرد که طبق آمارهای رسمی خراسان رضوی رتبه نخست ازدواج کودکان در کشور را دارد. او اعلام کرده است که ١٣,٧ درصد ازدواجهای مناطق شهری و ١٩.٦ درصد ازدواجهای مناطق روستایی در کمتر از ١٨سالگی انجام میشود.
براساس آمار سازمان ثبت احوال کشور در سال ٩٣ در مجموع کل استانها (آمار تفکیکی استانها روی سایت نیست) ٤٠هزارو ٤٠٤ کودک کمتر از ١٥ سال ازدواج کردهاند. این عدد در سال ٩٤ به ٣٧هزارو ١١٧ کودک و در ٩ماهه سال ٩٥ (آخرین آمار موجود) به ٢٩هزارو ٧١٠ کودک رسیده است. این آمار مربوط به کودکان زیر ١٥ سال است و اگر گروه سنی ١٥ تا ١٩سالهها را هم در این بررسی محاسبه کنیم، رقمی بسیار بیشتر به دست میآید. بر این اساس در سال ٩٣ بیش از ٢١٤هزار دختربچه بهعنوان زوجه در آمار سازمان ثبت احوال ثبت شدهاند. این عدد در سال ٩٤ به ١٩٦هزار و ٥٩٢ دختربچه و در ٩ماهه سال ٩٥ هم به ١٥١هزارو ٦٤١ دختربچه رسیده است.
در گزارشی میدانی بین دخترانی که به دلیل ازدواج از ادامه تحصیل بازماندهاند، بیشترین دلیل برای ازدواج دختران تمایل آنها به مستقلشدن و خروج آنها از خانه پدری و آزادی بیشتر اعلام شده است. دلیلی که خیلی زود در زندگی زناشویی به اختلاف و سرکشی دختران جوان از مطالبات همسر و در نهایت طلاق منجر میشود. چه اگر این دلیل جزء مهمترین دلایل نبود، این دختران باید بهعنوان موجوداتی مطیع و سربهزیر مطیع اوامر همسر میبودند و منجر به آماری تکاندهنده از طلاق در سنین پایین نمیشدند. آمار سازمان ثبت احوال نشان میدهد که تعداد طلاقهای سال ٩٣ که سن زوجه کمتر از ١٥ سال بوده است هزارو ٢٦٧ مورد و تعداد طلاقهایی که سن زوجه در گروه سنی ١٥ تا ١٩ سال است، ١٨هزار و ٥١٠ مورد بوده است. این آمار در سال ٩٤ در دختران کمتر از ١٥ سال هزارو ٢٤٩ مورد و در گروه سنی ١٥ تا ١٩ سال ١٨هزار و ١٩٥ مورد طلاق بوده است. همچنین تعداد طلاقهای ٩ماهه سال ٩٥ که سن زوجه کمتر از ١٥ سال بوده، ٨٧١ مورد و تعداد دختران طلاقگرفته در گروه سنی ١٥ تا ١٩ سال این دوره زمانی هم ١٣هزار و ٧٣٣ مورد بوده است.
نکته حائز اهمیت و نگرانکننده این است که این آمار به نسبت دورههای زمانی گذشته رو به کاهش نیست و روند افزایشی خود را در هر دو گروه ازدواج و طلاق حفظ کرده است. به ترتیبی که تعداد ازدواج ثبتشده (بسیاری از این ازدواجها یا ثبت نمیشوند یا با تأخیر ثبت میشوند) دختران کمتر از ١٥ سال در سال ٨٥ یعنی بیش از یک دهه قبل که جریان نسلی را تغییر میدهد، ٣٣هزار و ٣٨٣ مورد بوده است. تعداد دختران ازدواجکرده در گروه سنی ١٥ تا ١٩ سال، در سال ٨٥ هم بیش از ٢٨٤هزار مورد بوده است.
در همین حال تعداد طلاقی که از دختران کمتر از ١٥ سال، در سال ٨٥ به ثبت رسیده است ٦٣٨ مورد و تعداد طلاقهای گروه سنی ١٥ تا ١٩ سال در همین سال هم ١٢هزار و ٩٩٨ مورد بوده است. این روند افزایشی نشان میدهد که تغییرات اجتماعی و تمایل به حضور زنان در جامعه و بهادادن به این حضور، اثر چندانی در اجبار به ازدواج زودهنگام دختران یا كاهش تمایل به ازدواج زودهنگام با دلایل مختلف نداشته است.
واقعیت این است که این دختران که خیلی زود تبدیل به زن خانواده، همسر یا حتی زنی مطلقه و بیوه میشوند، پس از ازدواج بسیاری از حمایتهای خانواده خود را دیگر ندارند و مدتهاست که این زنان بهعنوان یکی از گروههای پرآسیب اجتماعی مورد بررسی و حمایت هستند. در آخرین سرشماری کشور که در سال ٩٥ صورت گرفته است، از گزینههای «زن، اظهارنشده وضع زناشویی»، «زن بیهمسر بر اثر طلاق»، «زن بیهمسر بر اثر فوت» و «زن دارای همسر» استفاده کرده و نکته قابلتوجه دیگر این است که در سرشماری رسمی کشورمان دختران ١٠ سال و بالاتر را در یک گروه کامل بیش از ٣٢ میلیونی قرار دادهاند.
به عبارتی از نگاه آمار خشک مرکز آمار ایران هم زن با همه مشخصات کاربردی آن از ١٠ سال به بعد تعریف میشود. براساس آمار سرشماری سال ٩٥ در این سال بیش از دو میلیون و ٧٧٦هزار دختر ١٠ تا ١٤ سال داشتهایم که ٣٧هزار و ٤٤٨ نفر از این تعداد در سال ٩٥ بهعنوان «حداقل یکبار ازدواجکرده» ثبت شدهاند. از این تعداد ٣٦هزار و ٤٢٢ مورد در هنگام سرشماری سال ٩٥ همسر داشتهاند، ٢٢٦ مورد بدون همسر به دلیل فوت همسر، ٥٩٨ مورد بدون همسر به دلیل طلاق و ٢٠٢ مورد بدون همسر به دلایل اظهارنشده بودهاند.
براساس ماده ١٠٤١ قانون مدنی عقد نکاح دختر قبل از رسیدن به ١٣ سال تمام شمسی و پسر قبل از رسیدن به ١٥ سال تمام شمسی منوط به اذن ولی به شرط مصلحت با تشخیص دادگاه صالحه است اما سؤال اینجاست که از آمار فوق ارائه شده در چند دهه اخیر تا همین امروز چه تعداد از این ازدواجهای کودکان دختر و پسر با رعایت این قاعده و اذن یا حتی به صورت قانونی و ثبتشده صورت میگیرد؟ و مگر غیر از این است که بسیاری از این کودکان پس از ازدواج تا سالها بعد ازدواجشان ثبت محضری ندارد؟ و خوب است سازمان ثبت احوال جدای از ١٠ روز مهلت ثبت رویداد حیاتی بالاخره زمانی را هم برای ثبت این رویداد مهم در زندگی افراد بگذارد تا مشخص شود چه تعداد از کودکان در کودکی وارد زندگی جدی بزرگسالی میشوند؟
نبود چنین آمارهای واضحی از وجود چنین پدیده نگرانکنندهاي است که جامعه را یکباره با موج نگرانکنندهای از کودکبیوهها، خشونتهای خانگی و همسرآزاری، فرار از خانه و ظهور زنان بدون سرپرست و بدسرپرست و زنان کارتنخواب از شهرستانهای مختلف در شهرهای بزرگ، خودسوزی و خودکشی و انحرافات اجتماعی و در نهایت افزایش قابل توجه طلاق مواجه میکند.
فارغ از اینکه سهم هر یک از استانها و قومیتها در این روند نگرانکننده برای کودکان چقدر است، باید به میزان تحصیلات و سواد در بین والدین که خود روزی قربانی این تصمیم زودهنگام بزرگترها بودهاند، اشاره کرد. بهعبارتی والدینی که دارای تحصیلات هستند و تبعات چنین اجباری را برای فرزندان خود میدانند، کمتر به این تصمیم گرایش دارند به نحوی که براساس آخرین آمار اعلامشده ٣٧,٥ درصد والدین این کودکان بیسواد، ٣٧.٥ درصد کمتر از سیکل، ٢٢ درصد کمتر از دیپلم و سه درصد بالاتر از دیپلم هستند. «سیدهفاطمه ذوالقدر» پاییز سال گذشته در حاشیه دیدار اعضای کمیسیون فرهنگی مجلس با آیتالله مکارمشیرازی، درباره ازدواج دختران در سنین پایین سؤال کرد و گفت: درحالحاضر طبق قانون ازدواج دختران از سن ۱۳ سال به بالا امکانپذیر است.
تبصرهای در قانون وجود دارد که با اذن ولی، امکان ازدواج دختران زیر ۱۳ سال هم وجود دارد؛ این در حالی است که ما ۴۲ هزار ازدواج زیر سن ۱۳ سال داریم و این مشکلات زیادی را ایجاد میکند.آیتالله مکارمشیرازی هم در پاسخ به استفتای عضو کمیسیون فرهنگی گفت: من از نظر فتوا این اجازه را نداده و نمیدهم. ممکن است در گذشته چنین چیزی جایز بوده؛ اما اکنون به خاطر مفاسدی که دارد تا زمانی که دختر به بلوغ عقلی نرسد و قدرت تصمیمگیری نداشته باشد، اجازه ازدواج ندارد و حکم باطلبودن چنین ازدواجی را میدهم. درباره اثرات منفی این پدیده پرآسیب چند روز قبل هم طیبه سیاوشی، عضو فراکسیون زنان مجلس، از وجود دو هزار کودک مطلقه در کشور، خبر داد و نسبت به سقطجنینهای مکرر برخی کودکان ابراز نگرانی کرد.
پیشتر هم مدیر بخش مطالعات زنان انجمن جامعهشناسی ایران گفته بود آمار ازدواج کودکان در سال ۹۵ نسبت به سال قبلتر ۱۰ هزار نفر بیشتر شده و به مراتب طلاق در سن ۱۰ تا ۱۸سالگی در کشور هم بیشتر شده است. نمایندگان مجلس شورای اسلامی مدتهاست در حال بررسی ابعاد طرحی هستند تا حداقل سن ازدواج دختران را از ۱۳ سال به ۱۵ سال برسانند تا پدیده «کودکهمسری» را به حداقل ممکن برسانند اما این موضوع در روند طولانی و فرسایشی بوروکراسی قرار گرفته و معلوم نیست تا زمان رسیدن به نتیجه چند نسل دیگر از دختران باید قربانی این تصمیم اشتباه والدین و شرایط اجتماعی جامعه شوند.
نظر کاربران
خیلی هم عالی .فساد کمتر میشه .الان این خانم 35 ساله که این گزارش رو تهیه کرده و مجرده به نظر شما نیازهای جنسی ش رو از مثلا 18 سالگی تا 35 سالگی یعنی 17 سال چطوری ارضا کرده ؟؟؟؟؟؟!!!!!!! و چه لذتی از زندگی برده؟؟؟؟!!!! همون رسم و آداب قدیم بهتر از ولنگاری این دوره و زمونه س.نظر شما چیه؟؟؟؟!!!!
کاربر ۱۰.۵۲ شما درست میگی ولی دیگه از ۱۸ سالگیم نه بهتره درس بخونن و از موقعیت های جامعه استفاده کنن چون این طوریم به خاطر سن کم و عاقل نشدن و بی تجربه بودن سریع طلاق میگیرن
فقر فرهنگی یعنی همین
اصلا برای ازدواج نمیشه سن تعیین کرد
هر وقت طرف دلش خواست نیاز داشت ازدواج کند .