آیا جوانان اصولگرا با جوانان اصلاحطلب ساختار ذهنی متفاوتی دارند؟
بدون شک این تئوری بهصورت کلی درست نیست که «جوانان اصولگرا با جوانان اصلاحطلب ساختار ذهنی متفاوتی دارند، یکی بنیادگرا و دیگری ساختارگرا هستند.» اما در عین حال میتوان نمونهها و نشانههایی را به دست داد و براساس آنها گفت که این تئوری تا حد زیادی درست است و میتوان موارد نقض را استثنا به حساب آورد، هرچند موارد آن زیاد هم باشد.
اصلاحطلبان تشکیلاتیترند؛ چرا؟
در این گزاره کمتر میتوان تردید کرد که طیف اصلاحطلب در جمهوری اسلامی تشکیلاتیتر از طیف اصولگرا عمل میکند و این حتما دلایلی دارد به نظر این قلم موارد زیر را میتوان از جمله این دلایل آن برشمرد:
1. وقتی جریان موسوم به اصلاحطلبی در ایران شکل گرفت، آنان خواه ناخواه بهعنوان بخشی از جامعه که رابطه مستحکمی با حکومت نداشتند، شناخته میشدند و این موضوع ضمن آنکه مزیتهایی برای آنان داشت، موجد خطرات مهمی نیز بود. نقطه ثقل شکلگیری این جریان به اوایل دهه 1370 برمیگردد که در آن دوران روزنامههایی نظیر سلام، جهان اسلام و نشریاتی نظیر بیان، کیان و زنان منتشر میشدند و دیدگاه منتقدانه و بعضا بسیار تندی را نسبت به «دوران پس از امام» و «دولت هاشمی رفسنجانی» داشتند.
۲. طیف اصلاحطلبی در دهه ۱۳۷۰ اگرچه سری فربه داشت، اما از بدنهای نحیف رنج میبرد. همه میدانیم که این بدنه نحیف شکست سنگینی در انتخابات مجلس سوم شورای اسلامی را به اصلاحطلبان تحمیل و در چند انتخابات بعدی تکرار کرد. بر این اساس اصلاحطلبان که نمیتوانستند در کوتاهمدت کاهش وزن بدنه را حلوفصل کنند، به ساماندهی رأس روی آورده و نتیجه آن یک کار تشکیلاتی نسبتا منسجم بود که آموزش و تشکیل حلقههای مختلف تصمیمگیری و شکلدهی سیاسی به حوزههای تخصصی ـ راهاندازی تشکلهایی نظیر کانون وکلا و خانه کشاورز ـ بخشی از این موضوع به حساب میآید.
۳. تکیه گروه اصلاحطلبان بیش از اصولگرایان به دانشگاه و آموزههای دانشگاهی است، درحالیکه اصولگرایان بیش از دانشگاه به مساجد و بسیج و هیئتهای مذهبی توجه دارند. آموزههای بالنسبه منسجمتر دانشگاه نسبت به آنچه در مراکز تعلیماتی اصولگرایان آموخته میشود، خود به خود طیف اصلاحطلب را تشکیلاتیتر از رقیب خود میسازد. این در حالی است که الیگارش حزبی ناشی از تعالیم دانشگاه در عین حال در جامعه ایرانی که در آن «فردیت شهروند» بیش از جنبه اجتماعی آن جلوه و جلا دارد، در جای خود یک نقطه ضعف هم به حساب میآید، ولی شاید به دلایلی که برشمردیم، اصلاحطلبان را گریزی از آن نباشد.
جوانان اصولگرا تئوریکترند؛ چرا؟
البته نمیتوان بهطور کلی بر این گزاره صحه گذاشت، چه در بخشی از طیف اصلاحطلبان حتی بیش از طیف اصولگرا بنیههای نظری و تئوریک مدنظر قرار داشته و برای آن در حوزه نشر کتاب و فصلنامههای تخصصی توجه ویژهای صورت میگیرد. اما در عین حال با توجه به سرگذشت اصلاحطلبان طی حدود سه دهه اخیر میتوان گفت درکل اصولگرایان بیش از اصلاحطلبان به مبانی نظری و تئوریک توجه دارند و در این حوزه از شخصیتهای وزینتری برخوردارند. وقتی ما رهبرانی نظیر خاتمی، کروبی، میرحسین موسوی و محمدرضا عارف را با شخصیتهای نظیر آیتالله یزدی، آیتالله مصباح، مرحوم آیتالله مهدوی کنی و آیتالله موحدی کرمانی مقایسه میکنیم، اصولگراها را تئوریکتر میبینیم.
اما درخصوص علت اینکه جوانان اصولگرا بیش از جوانان اصلاحطلب به کار تئوریک اهمیت میدهند، دلایل زیر را میتوان دخیل دانست:
1. اصولگرایی اساسا براساس دفاع از یکسری مبانی و اصول شگل گرفته است و از اینرو اصولگرایان بیش از اشخاص، از فضاهای تئوریک تاثیر میگیرند و روی مخالفتهای اصلاحطلبان با ارزشها بیش از هر چیز دیگری حساسیت نشان میدهند. موارد متعددی از این واکنشها را میتوان در دوره هشت ساله دوم خرداد فهرست کرد.
2. اصولگراها کمتر از اصلاحطلبان دغدغه بدنه اجتماعی داشتهاند. آنان خود را همواره برخوردار از یک «بدنه موثر و دارای سازمان» دانستهاند و در بسیج اجتماعی، خود را چابکتر و موثرتر از اصلاحطلبان دیدهاند. از اینرو نیاز به سازمان در بین اصولگرایان جای خود را به تئوریکتر کردن بدنه اجتماعی داده است.
3. اصولگرایان اساسا به سازمانها به چشم مجتمعهای قابل نفوذ نگریسته و تشکل سیاسی را در نقطه مقابل حکومت دیدهاند و از اینرو به نسبت اصلاحطلبان اساسا به حزب بدبینی بیشتری دارند. تشکل سیاسی در بخشی از اصولگراها اساسا جایگاهی ندارد و از اینرو در بخشهایی از تشکلهای اصولگراها این سوال مطرح میشود که آیا باید به صورت «ارشاد کلی» در انتخابات شرکت کرد یا با «کاندیدای خاص» وارد رقابت شد.
در خاتمه باید گفت بله، اصلاحطلبان بیش از اصولگرایان به سازمان و تشکیلات توجه دارند، اما در عین حال نمره سازمانطلبی در اصولگرایان هم آنقدر منفی نیست که یکسره در مقابل تشکلخواهی قرار گیرند. اصولگرایان بیش از اصلاحطلبان به مباحث تئوریک و پایهای توجه دارند و اینرو ثباتقدم در اصولگرایان بیش از اصلاحطلبان است. اما در عین حال نمیتوان گفت اصلاحطلبان یکسره میانهای با مباحث تئوریک ندارند.
نظر کاربران
من قبلا اصلاح طلب بودم ولی الان اصول گرام
به قبلا فک میکنم میبننم هیچ دلیل نداشت که چرا اصلاح طلب ب.ئم فقط بخاطر اینکه خیلی خوش لباس باشن ؟ اصلاح طلبی سرانجامی جز روشن فکری کاذب , کم کردن خود باوری و وابستگی به کشور نداره
نمونش روحانی :)
عالی
اقای نویسنده دستت درد نکنه. ولی نباید سر خودرت رو بخاطر یه مشت اصولگرای بی منطق در می آوردی
پاسخ ها
بی منطق تویی که فقط ادایی
اتفاقا من تا دیدم اصلاح طلبا بی منطق بودن
به نظر من کسی که اصلاح طلب باشه نمیتونه به فردی اصولگرا تبدیل بشه . مگه اینکه اشتباه فکر میکرده که اصلاح طلب بوده.
هر حزبی که بیشتر به مردمو کشور کمک کنه من طرفدار اونم
فعلا که هر همه برای بدست گرفتن قدرت دارن ملتو له میکنن و عوام فریبی میکنن
همشون حرف مفت میزنن سر مردمو گرم کنن آقازاده هاشون برن عشق و حال کنن