آفتاب یزد نوشت: امیرمحبیان، استاد دانشگاه، موسس حزب نواندیشان، رئیس مرکز پژوهشی راهبردی آریا، مدیرعامل خبرگزاری آریا و مطمئنا تئوریسین اصولگرا است، با صبر و حوصله پاسخ می دهد و اهل تعامل و گفتگو و منطق است؛ البته برخلاف برخی از هممسلکان و همجناحیهایش(!) محبیان تحلیلهایش، تحلیلهایی از روی حب و بغض نیست، بیخود نیز از در توجیه، داستان سرایی نمیکند. اگر جایی، باید اصولگرایان را نقد کند ... آنها را به نقد هم میکشد؛ درست موقع گفتگو با آفتاب یزد.
البته به هر حال، خوی محافظهکاریاش دلیل خوبی است برای آنکه در پاسخ به برخی سوالات هم سینه سپر کرده و از جناح راست تمام قد دفاع کند. خلاصه اگر چه در اصولگراییاش شکی نیست اما در خردگرایی اش نیز همین طور؛ این روزها همجناحیهای وی روزهای عجیبی را سپری میکنند، روزهایی که از منع کنسرت در مشهد به تتلیتی شدن ختم شد. روزهایی که آن جبهه پر طمطراق جمنا، خاموش و ساکت در گوشهای آرمیده، روزهایی که باید آن را روزهای پسا شکست و سردرگمی جناح راست توصیف کرد.
مگر چه بر سر احزاب و شخصیتهای آنها آمده؟ آیا آنها واقعا به دوران افولگرایی رسیده اند که اینگونه از ناطق نوری بریده و دست به دامن امیر تتلو شدهاند؟ و یا حکمتی در پس این همه هیاهو نهفته است که ما از آن بی خبریم .
آیا پایان اصولگرایی سر رسیده؟ راستی کسی از جمناییها خبر ندارد؟ نکند اصولگرایان فقط جانماز آب میکشند و خود دنبال سهم خواهی از آقای حسن روحانی و کابینه آیندهاش هستند؟ محبیان پاسخ این سوالات را از نگاه خویش به ما میدهد.
جشن اخیر اصولگرایان و حضور کسانی چون تتلو حاشیههای زیادی داشته است. آن هم با علم به اینکه بسیاری میگویند حضور این فرد در دیدار معروفشان، یک ضربه به آرای رئیسی وارد کرد . این اصرار به حفظ تتلو، از واکنش اخیر رئیسی و دفاع از وی گرفته تا جشن اخیر اصولگرایان را ناشی از چه میدانید؟ چرا عدهای اصرار بر حفظ این رابطه دارند؛ چه سیاست یا هدفی پشت آن نهفته است؟
نخست این که این جشن اخیر اصولگرایان نبوده است بلکه جشن بخشی از یک رسانه بوده است؛ تعمیم این مسئله به کل اصولگرایان چیزی جز مغلطه نیست. دوم آن که این پدیده را ابتدا باید تعریف کرد تا بتوان تحلیل درستی ارائه داد. یک خواننده زیر زمینی که ظواهر و کردار خلاف عرفی داشته است؛ حسب ظاهر اعلام کرده است که تغییر روش و نگرش داده است؛ تا اینجای کار اشکالی ندارد و هر انسانی حق دارد در هر مقطعی از زندگی به اصلاح یا تغییر روش روی بیاورد؛ این اقدامی خجسته است.
سپس این فرد در هنگام انتخابات دیداری با یک روحانی اصولگرای کاندیدای ریاست جمهوری انجام داده است که بازتاب سیاسی داشت به ویژه آن که آن جناح معروف است که ارتباط زیادی با طیف هنری بخصوص اهل موسیقی خاصه موسیقی زیر زمینی نداشته است. این نشست چون به صورت اقدامی نمایشی تلقی شد توسط رقبا هم مورد بزرگنمایی و توسط رقیب و رفیق مورد نقد قرار گرفت. اکنون این فرد در محافلی توسط بعضی از جریانات اصولگرا مجددا مطرح شده است و این مورد را تحلیل میکنیم. نقد اول بر اصلاحطلبان است؛ آنها به گونهای نقد میکنند گویی افراد حق تغییر مسیر و اصلاح آن یا به عبارتی توبه را ندارند یا اگر هم حق دارند، این افراد فقط به دست اصلاحطلبان و در مسیر آنها حق توبه دارند و بس.
اما بخش دوم نقد بر اصولگرایان است و آن این که نمیتوان این دیدار را در حین رقابتهای انتخاباتی انجام داد و شبهه بهرهگیری انتخاباتی بر آن را وارد ندانست اما حالا فرض کنیم اصولگرایان خواستهاند از این" توبه" بهرهگیری انتخاباتی کنند؛ اشکال چیست؟ اشکال اینجاست که تعارضی میان این رفتار با ماهیت یا حداقل رفتارهای اصولگرایان تاکنون برقرار است که نمیتوان آن را نادیده گرفت.
اولا این دیدار را یک چهره روحانی با مسئولیت تولیت یک جایگاه مقدس انجام داده است؛ آن هم در شهری که امام جمعه آن در رابطه با موسیقی و اجرای کنسرت موسیقی، اخیرا مواضعی متفاوت اتخاذ کرده است؛ ثانیا آن امام جمعه محترم و متشرع با این روحانی کاندیدای برگزار کننده دیدار نسبت فامیل و خویشاوندی نزدیک دارد. ثالثا فرد توبه کننده از خواندن و اجرای موسیقی یا ظواهر خلاف عرف توبه نکرده است که توجیهی بر این تغییر رفتار باشد. این تعارضها را راحت نمیتوان در ذهن مردم حل نمود.
حامیان مطرح کردن فرد مذکور در میان اصولگرایان معتقدند که هدف آنها کار انسانی است که فرآیند بازگشت را مثل یک الگو مطرح میکند. اینان اصلاحطلبان را متهم میکنند که با توبه برخوردی سیاسی دارند. در همین قسمت چند سوال مطرح است؛ نخست از اصلاحطلبان و آن این که اگر خواننده مذکور از آقای روحانی حمایت کرده بود همین رفتار را با او میکردند؟ سوابق نشان میدهد که پاسخ منفی است.
اما سوال از حامیان اصلی و برگزارکنندگان نشست با خواننده مذکور آنست که اگر هدف حمایت از توبه وی بوده؛ چرا در حین رقابتهای انتخاباتی، این نشست بازتاب یافته است؟کار خداپسندانه نیازی به جنجال و نمایش ندارد؛ ضمنا برای دوری از شبهه، این امکان بودکه در زمان دیگری این نشست را برقرار کرد؛ حالا فرض کنیم قصد کمی بهره برداری هم داشته اند؛ سوال این است که آیا دید امام جمعه محترم در باب موسیقی تغییر یافته یا خواننده مذکور هدایت یافته و فعل مسئلهدار را کنار گذاشته است؟ ظاهرا هیچکدام. پس چه تغییری رخ داده است و چگونه میتوان شبهه کار انتخاباتی، آن هم در حوزه معارض با شرع یا حداقل با عرف متشرعین یا اصولگرایان یا طیف مذکور را توجیه کرد؟
اکنون فرض کنیم در گرماگرم انتخابات، کار محاسبه نشدهای صورت گرفته است و حتی در میان اصولگرایان پرسش برانگیز شده است. چرا این طیف، راحت مسئله را تبیین نمیکنند و بگویند تغییر رویکرد افراد را کاری خداپسندانه دانسته و مثبت میدانیم ولی بهره گیری انتخاباتی درست نبوده است. این کار راحتتر است تا آن که نظیر آن فردی که در ترمینال به زمین خورد، برای جلوگیری از آبروریزی، تا خانه سینه خیز رفت؛. این کار را همچنان ادامه دهند؛گویی در حال الگو سازی برای جوانان اصولگرا هستند. به باور من؛ ارزش اصولگرایی به استحکام عقیدتی اصولگرایان و صداقت سیاسی و برقرار کردن تناسب میان سیاست و دین است. اصولگرایان اگر در بازیهای ماکیاولیستی سیاسی بیفتند؛ همه چیز را باخته اند و اگر هم انتخابات را میبردند بیگمان در دراز مدت باخته بودند؛چون پیروزی ما در پیروزی دین و ارزشهای الهی و انسانی آن است.ما حق نداریم ارزشهای دینی را قربانی کسب قدرت کنیم. به عبارت خلاصه، اگر ما در چارچوب ارزشهای الهی در میدان سیاست و هر میدانی حرکت کنیم ؛ چنانچه ظاهرا هم ببازیم، پیروزیم و اگر باورها و ارزشهای دین را دست افزار قدرت کنیم، حتی اگر قدرت را هم به
دست آوریم، شکست خوردهایم. این تعریف من از اصولگرایی است. حرکت پاک توسط انسانهای پاک در مسیر الهی در خدمت مردم.
بسیاری این دیدار را باعث شروع فصل نوینی از اصولگرایی عنوان میکنند؟ این موضوع اختلافات زیادی هم در بین اصولگرایان به وجود آورده است؟
بستگی دارد فصل نوین را چگونه تعریف نماییم. آیا منظور اینست که اصولگرایی از این به بعد به حامی موسیقی زیر زمینی تبدیل میشود؟ طبعا این مطلب جدی نخواهد بود. ارزشهای اصولگرایی با ارزشهای دینی باید سنجیده و انطباق یابد. اگر منظور آن است که اصولگرایان به سمت اپورتونیسم و فرصت طلبی رفته و با فروش دین میکوشند پست و مقام و قدرت بخرند، من این منش را با آن اصولگرایی که در ذهن دارم منطبق نمیدانم. هر کس چنین کند از منظر من و حتما اصولگرایان، قابل پذیرش نیست. اصولگرایی یعنی ایستادن بر روی پرنیسپها و اصولی که برگرفته از دین است؛ اصولی که بر این باوریم که دنیا و آخرت خلق را آباد میکند و حیات طیبه را به ارمغان خواهد آورد.
چه قدر حذف و از دست دادن چهرههای موثری چون ناطق نوری و روی آوری به افرادی غیر سیاسی و بعضا عجیب را میتوان به عنوان افولگرایی جریان اصولگرا تعبیر کرد؟
اصولگرایی متکی به اشخاص نیست. در اصولگرایی همچنان که از نامش پیداست ؛ افراد و جریانات با اصول سنجش میشوند نه بالعکس. طبعا افراد محترمی که در اصولگرایی مطرح بوده یا هستند؛ جایگاه ارزشمندی دارند ولی جای اصول را نمیگیرند. جایگاه سیاستمداران را ما در برقراری تناسب با ارزشها و اصول تعریف میکنیم. هر چند طبیعتا بزرگی افراد باعث ارتقای حرکت و کوچکی آنها باعث کندی حرکت میشود اما بزرگی و کوچکی را با نام افراد تعریف نمیکنیم بلکه با بزرگی همت و اراده آنها در فهم ارزشهای دینی و انسانی و تلاش بی وقفه و خردمندانه در تحقق یابی ارزشها شناسایی میکنیم.
آیا میپذیرید که اکنون جریان تندرو به تصمیم گیرنده و لیدر جریان اصولگرا تبدیل شده است؟
ابتدا جریان تندرو را تعریف کنیم. منظور ما از افراد تندرو؛ افراد با طرز عمل و نگرش انقلابی نیست. منظور ما از تندروان، آرمانگرایانی که میتوانند روح یک جامعه تلقی شده و به جوامع حرکت ببخشند؛ نیست. منظور من افرادی است که خرد را در رفتارهای اجتماعی و سیاسی به کار نگرفته و از بصیرت و دوراندیشی که صفت مومنان است؛ به دورند. کسانی هستند که اخلاق حسنه را در رفتار در نظر نمیگیرند و برای پیشبرد ارزشهای دینی از درایت و صبر و آرامش لازم برخوردار نیستند. اگر این تعریف را مورد توافق قرار دهیم؛ تندروان تندخو محور اصولگرایی نیستند، البته منکر نمیشوم که تندروان فعالترند و ماهیت آنها هم تغییر یافته و قدرت به دغدغه اصلی آنها مبدل شده است. لذا معتقدم اینگونه تندروان در حال خروج از حیطه و مرزهای اصولگرایی اصیل هستند. ایراد اصلی من به اصولگرایان واقعی است که رفتاری منفعلانه پیش گرفته اند.
گفته میشود که قرار است آقای رئیسی تبدیل به رهبرجریان اصولگرا شود ، نکتهای که باهنر نیز نسبت به آن واکنش نشان داده است، سرنوشت رئیسی از این پس در جریان اصولگرا جای سوالات بسیاری دارد؛ آیا به این ترتیب، او میتواند نقش رهبری جناح راست را بازی کند؟
گفتم که افراد، شاخص اصولگرایی نیستند. من با این روش که افرادی پس از کاندیداتوری چه رای بیاورند و چه رای نیاورند؛ از رهبران اصولگرایان شناخته میشوند شدیدا مخالفم و آن را خلاف مرام اسلام میدانم. هرکس به اسلام و ارزشهای دینی نزدیکتر و در این مسیر صادق تر و پاک بازتر، طبعا اصولگراتر است. زمانی که امام خمینی(ره) فرمود: رهبر ما آن طفل ۱۳ سالهای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم ما بزرگتر است، با نارنجک، خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید، منظورش این بود که جانفشانی در راه هدف مقدس، افراد را پیشتاز و مقدس میکند؛ البته برای هدایت اصولگرایی علاوه بر پاکی عمل و اراده آهنین؛ بصیرت برخاسته از خرد و صدق باطن و امداد الهی هم لازم است. اگر کسانی در چنین جایگاهی نباشند و تهذیب نکرده باشند؛ در صورت قرار گرفتن در این جایگاه، هم خود را نابود میکنند و هم به جریان صدمه میزنند.
چرا اصولگرایان هیچ گاه نتوانستند یک فرد را به عنوان رهبرخود - حتی نمادین - برگزینند، این موضوع ناشی از فقدان چهرهای مقبول در میان اصولگرایان نیست؟
ساز وکار تصمیمگیری اصولگرایان باید از فردگرایی به جمعگرایی برود. اگر این اتفاق رخ دهد؛ این یک جهش کیفی خواهد بود. درحالحاضر هیچ فردی دارای شاخصه لازم برای کسب مقبولیت همه اصولگرایان نیست. این را نقص اصولگرایان نمیدانم بلکه نشانه بلوغ است که با فرمان عمل نمیکنند بلکه شاخصههای مطلوبشان را برای پذیرش افراد فرار و قرار میدهند. البته باید شاخصها را همسو کرد و به سازوکاری مقبول رسید. قهرا اصولگرایان به سمت گزینش راهکار مفید در حرکتند ولی سرعت بسیار کم است.
این روزها دیگر خبری از جمنا به گوش نمیرسد. جمنا چرا موفق نبود و فکر میکنید از این پس، این جبهه باید چه تغییراتی در ساختار خود ایجاد کند؟
پدیده جمنا را پیش از این تحلیل اجمالی کرده ام و نیازی به تکرار نیست . به گمان من جمنا یک پروژه بود و نسبتا به اهدافش رسید، هر چند در نتیجه گیری نهایی موفق نبود. جمنا را نباید هدف تلقی کرد. جمنا یک تجربه بود. باید نقاط ضعفش را کنار گذاشت و نقاط قوتش را به نردبانی برای رسیدن به راهکارهای موثرتر تبدیل کرد. تجربه اتکا به نظرخواهی از بدنه در جمنا با درک نقایصش تجربه خوبی بود؛ همان گونه که بارها پیشنهاد داده و تاکید کردهام؛ ما باید به سوی مجلس عالی اصولگرایان یا کنگره ملی اصولگرایان برویم که دبیرخانه و دفتر سیاسی آن همیشه و نه فقط در هنگام انتخابات فعال باشد؛ ضمن آن که به مثابه چتری بر سر تمام اصولگرایان با هر گرایشی شمرده شود.
جریان اصلاحطلب به دلیل دیدارهای اخیرش با حسن روحانی متهم به سهم خواهی از دولت شده، درحالیکه شاهد دیدارهای مشابه نمایندگان دولت با فراکسیون ولایی هم بودهایم. آیا اساسا طرح سهمخواهی را میپذیرید و آیا میتوان آن را الزاما مثبت یا منفی شمرد؟
ابتدا ببینیم که منظور از اصلاحطلبان چه کسانی هستند؟ اگر منظور جریانات با محوریت مشارکتیها و سازمان مجاهدین انقلابیها هستند؛ معتقدم تاکنون هم بسیار از این خودداری کردهاند. آنها انتقال خود از فاز فنا به فاز بقا را بعد از ۸۸ یک دستاورد حیاتی میدانند و به آن خوش بودند؛ اکنون تقاضاهای آنها بیشتر شده است؛ به نظرم در دوره دوم ریاست جمهوری ،حسن روحانی با آنها مشکلات جدی خواهد داشت. اما اگر منظورمان از اصلاحطلبان شامل کارگزاران و حزب اعتدال و توسعه هم باشد، باید بگوییم آنها همه چیز را در دست دارند و دولت در چنگ آنهاست. در هر حال روشن است که نبرد کارگزاران که در خلا قدرت اصلاحطلبان تندرو بازی را قاپیدند با این طیف شدت گرفته و خواهد گرفت.
تا چه حد پیروزی روحانی را مدیون اصلاحطلبان میدانید؟
در نقش داشتن اصلاحطلبان نمیتوان تردید داشت. اما کارگزاران به راحتی به آنها سهم نخواهند داد.کارگزاران خود را مستاجر اصلاحطلبان نمیدانند بلکه دیگر اصلاحطلبی را برند مصادره شده میدانند.باید منتظر شویم ببینیم که اصلاحطلبان مشارکتی با کارگزارانی که موقعیت و قدرت و ثروت را سهم خود کرده اند؛چه خواهند کرد؟ نباید فراموش کرد که مشارکتیها و هسته تندرو مجاهدین انقلاب در سیاست حرفهای و نیز بی رحم هستند.
آیا میتوان چنین برداشت کرد، همان اختلافی که بین احمدی نژاد و اصولگرایان رخ داد و در آن، هریک خود را دلیل رای بالا و پیروزی در سال 84 و88 میدانند، در سرنوشت آینده حسن روحانی و اصلاحطلبان تکرار میشود؟ تفاوتها و شباهتهای رابطه بین احمدی نژاد و اصولگرایان در سالهای 84 تا 92 با رابطه روحانی و اصلاحطلبان در سالهای 92 تا 1400 چیست؟
این مقایسهها میتواند گمراه کننده باشد؛ اما در هر حال از قبل هم حدس میزدم که در دور دوم ریاست جمهوری روحانی؛ اصلاحطلبان به رقیب و منتقد او تبدیل خواهند شد. مشارکتیها خواهند کوشید دولت را از بعضی چهرههای اصولگرا تصفیه کنند، اگر نشد و سهم مناسب را نگرفتند فشار را بر روحانی روز به روز خواهند افزود. باید دید روحانی چه خواهد کرد؟ روحانی میداند مشارکتیها در صورت کوتاه آمدنش او را به پل پیروزی برای 1400 تبدیل خواهند کرد. اگر اصولگرایان با درایت عمل کنند؛ اصلاحطلبان، روحانی را به سوی آنها خواهند راند.
کابینه حسن روحانی را در چهار سال اول تا چه میزان فراجناحی تعبیر میکنید و آیا در انتخاب کابینه آینده هم باید با همین خط پیش رفت؟
کابینه روحانی و شخص او بیش از آن که با برندهای اصولگرایی یا اصلاحطلبی شناخته شود؛ تحت عنوان عمل گرایان شناخته میشود. کابینه روحانی مجموعهای متشکل از عمل گرایان دو جناح بود. بر این باورم که روحانی همین خط را ادامه خواهد داد. قصد بحث تئوریک بر روی دولت روحانی را ندارم ولی چالش اصلی او، با آرمانگرایان است؛ چه اصلاحطلب و چه اصولگرا! او با پراگماتیستهای دو طرف کار خواهد کرد؛ هرچند معتقدم عملگرایی اگر نتواند رابطه خود را با آرمانگرایی تعریف کند؛ گرفتار اپورتونیسم و فرصت طلبی و حتی مردم فریبی خواهد شد.
از سوی اصلاحطلبان گفته شده است که اخبار خوبی از کابینه دولت حسن روحانی به گوش نمیرسد، این یعنی کاهش وزرای اصلاحطلب و افزایش وزرای اصولگرا . فکر میکنید چرا روحانی دست به این کار زده است؟
هنوز قضاوت زود است. باید کابینه معرفی شود. اما اگر روحانی چنین کرد غیر طبیعی نیست؛ همه روسای جمهور اصلاحطلب در دور دوم ریاست جمهوری تمایلی به جلب نظر اصولگرایان داشتهاند.
پیش بینی شما از رابطه دولت و مجلس در دولت دوازدهم چیست؟
فراکسیون امید خواهد کوشید وزرا را به سه دسته تقسیم کند؛ به آنهایی که رای میدهد، دوم آنهایی که در مورد آنها پرسش دارد و سوم، آنهایی که رد خواهد کرد. فراکسیون امید خواهد کوشید خود را دست بسته در اختیار دولت نشان ندهد.در آینده هم چنین خواهد بود؛ با فراز و نشیبهایی درون خود فراکسیون در مورد روش مدیریت فراکسیون!
چه قدر معتقدید روحانی در برخی از وزرایش سهمیههای اشخاص خاص را حفظ میکند و یا وادار شود کابینهای تحمیلی را از سوی گروههایی که اساسا در پیروزی او نقشی داشتند معرفی کند؛ مثلا همه میدانند رحمانی فضلی گزینه لاریجانی است .
عملگرا بودن روحانی یعنی تلاش برای کسب نقطه اتکای بهینه، لذا فاکتورهای قدرت را لحاظ خواهد کرد اما در مورد افراد، احتمالا اقتضائات زمان درنظر گرفته خواهد شد.
تمایل روحانی در به کارگیری و استفاده از وزرای اصلاحطلب در آموزش عالی ...علوم و آموزش و پروش و وسواس او در این بخش ناشی از چیست؟ آیا او به دنبال یک سیاسی کاری در این اقدام و جلب نظر جوانان و دانشجویان است یا هدف خاصی را دنبال میکند؟
اصلاحطلبان خود تمایل به حضور در این نقاط حساس دارند تا سپاه تشکیلاتی خود را سامان دهند. نظام هم بسیار در این مورد حساس است ولی روحانی در این موارد سعی کرده به نحوی جلب نظر طرفین را به عمل آورد.گرایش روحانی بیشتر سیاسی دیپلماتیک و گرایش کارگزاران ،اقتصادی است. فرهنگ اولویت نخست را برای آنها ندارد.
واکنش حسن روحانی در قبال دستگیری برادرش را چه طور ارزیابی میکنید و چه قدر این موضوع میتواند به روحانی فشار وارد کند.
پاسخ به این سوال نیاز به زمان و بحث مفصل و مستقلی دارد.
نظرتان راجع به انتخاب شهردار تهران و نامی که امروز از نجفی برده میشود چیست ؟ فکر میکنید آینده شهر از این پس با مدیریت او چگونه خواهد بود؟ و حضور یک زن در میان هفت اسم منتخب شهردارتهران را چه طور ارزیابی میکنید؟
کارگزاران را عمدتا سازمان سیاسی تحت حمایت برج سازان و پیمانکاران ساختمانی میدانم که سرویس دادن به آنها را هم در زمره وظیفه طبیعی و طبقاتی خود میداند. تسخیر شهرداری برای آنها حیاتی است. آنها حدود ۲۰ سال است که شهرداری را از دست دادهاند؛ در این دوره مطالبات انباشته شده حامیانشان را باید به نحوی پاسخ بدهند. حتما راهی برای نفوذ در اختیار مشارکتیها نخواهند گذاشت. آنها معمولا در اینگونه موارد پیچیده عمل میکنند. باید دید مردم چه قدر از عملکرد آنها سود خواهند برد؟
البته آقای نجفی به عنوان یک شخصیت غیرجنجالی و متین شناخته شده اما بعضا بحث بیماری و تعارض با شدت کار در شهرداری یا عدم ارتباط حوزه علایق و شهرداری را مطرح میکنند. اگر کاندیدای نهایی آقای نجفی باشد حتما حمایتهای جنبی و مدیریتی دیده شده که نقش آقای کرباسچی را شدیدا برجسته میکند.
باید منتظر باشیم و نتیجه را ببینیم. در هر حال در مقایسه ، کارگزاران مدیران اجرایی مطرح تری را به نسبت اصلاحطلبان داشتهاند. امیدوارم مردم سود ببرند و شهرداری و مدیرانش اسیر بازیهای سیاسی نشوند.
ارسال نظر