روزنامه ایران با پدرومادر آتنا دختر ۷ساله پارس آبادی که بصورت وحشیانه ای به قتل رسید مصاحبه کرده است.
این مصاحبه را می خوانید:
از روز تولد آتنا کوچولو چیزی به خاطر دارید؟
13 سال پیش با مادر آتنا ازدواج کردم و تا 6 سال در حسرت بچه بودیم، البته برای درمان نزد هیچ دکتری نرفتیم، به خدا توکل کردیم تا اینکه آتنا به دنیا آمد.از تولد دخترم خیلی خوشحال شدیم، برایم جنسیت بچه مهم نبود، وقتی بچهام دختر شد، برای انتخاب اسم به قرآن مراجعه و آتنا را انتخاب کردیم، سه سال بعد دختر دومم به دنیا آمد و اسم او را آسنا گذاشتیم.
واکنش «آتنا »به «آسنا» چگونه بود؟
خیلی خوشحال بود، انگار عروسک به آتنا داده بودند، همیشه هم مراقبش بود، دستش را میگرفت و نمیگذاشت بیرون از خانه برود و مرتب به مادرش میگفت بیرون برای آسنا خطر دارد.
برای خودش خطر نداشت؟
آتنا دختر باهوش و زرنگی بود، خیلی از خودش مراقبت میکرد، در و همسایه همه او را دوست داشتند، هنوز هم باور نمیکنم گرگی در بین ما بود و او را نمیشناختیم.
از چه سالی دستفروشی میکنی؟
چون هیچ شغلی نداشتم، از 12 سال پیش فقط لباس کودک میفروختم که یعنی دستفروشی میکردم.
آتنا همیشه سر بساط دستفروشی شما میآمد؟
رابطه من و آتنا خیلی خوب بود، او هر روز پیشمن میآمد، ساعتها کنارم بود و بعد به خانه برمیگشت.
تصور نمیکنید محیط مردانهای مانند دستفروشی برای دختربچهتان مناسب نبود؟
او فقط کنار من میایستاد، با هیچکس هم کاری نداشت، با هم غذا میخوردیم، بستنی میخریدیم و همهجا با هم بودیم، جز در مسیر بازگشت به خانه!
مادر: آتنا فقط پیش پدرش نمیرفت، او در خانه اسباببازی و عروسک داشت، پارک و سرسرهبازی را از همهچیز بیشتر دوست داشت، مرتب به گردش میرفتیم، نزد پدرش هم میرفت.
علاقه به تلویزیون داشت؟خیلی، کارتون، فیلم و سریال را خیلی دوست داشت.
با هم به تماشای تلویزیون مینشستید؟
همیشه، حتی برنامههای خانواده تلویزیون را با هم نگاه میکردیم.
شما بهعنوان مادر به او خطرات بیرون از خانه را گوشزد کرده بودید؟
بله، مرتب و بارها تکرار میکردم، هشدار زیادی هم داده بودیم، پدرش هم تذکر میداد. او هم دختر باهوشی بود و نزد غریبهها نمیرفت.
تا حالا نگفته بود از کسی میترسد؟
اصلاً، خیلی جسور و باهوش بود، خیلی وقتها در تاریکی هم تنها بیرون میرفت اما هیچ نگرانیای نداشتیم.
پدر: خیلیها او را دوست داشتند و در محله آدمهای خوب زیادی هستند، بیشتر با دخترها همبازی بود، حتی اجازه نمیداد عمو یا داییاش او را در آغوش بگیرند یا با هم عکس یادگاری بیندازند، همه خطرات را میدانست.
شما روزنامه میخوانید؟
قبلاً میخواندم و به صفحات حوادث علاقه داشتم.
حوادث مشابه این اتفاق را ندیده بودید که مراقبت بیشتری داشته باشید؟
اصلاً، چنین حادثهای را ندیده و نخوانده بودم.
خانهتان تا محل دستفروشی چقدر فاصله دارد؟
200 متری میشود و اصلاً تصور نمیکردم در چنین فاصلهای دخترم ربوده شود و به قتل برسد!
از کی قاتل را میشناسی؟
او را در حد سلام و احوالپرسی میشناسم، خیلیها دوست نداشتند با اسماعیل رنگرز دوستی کنند.
چرا؟
نزولخور بود، بعدها فهمیدیم که از میوهفروشی زیر دفتر کارش که الان اسباببازیفروشی شده است، دزدی میکرده و بعد برای همان میوهفروشی دردسر ایجاد کرده بود.
اما میگوید دخترت در محل کارش آب میخورد!
پس باید رابطه خوبی با هم میداشتید؟دروغ میگوید! دخترم در بیرون از خانه اصلاً علاقهای به نوشیدن آب نداشت، هر وقت تشنه میشد، دوغ میخورد، اگر هم خیلی آب دلش میخواست، از مغازهای که نزدیک من بود، آب میخورد، دستشویی هم فقط به خانهمان میرفت، قاتل دروغ میگوید.اسماعیل خیلی دروغگو است، گفته بود که به خاطر طلاهای آتنا او را کشته، در حالی که حساب بانکیاش 800 میلیون تومان پسانداز دارد، بخشی از اینها شایعه است، مثل بقیه شایعهها!
چه شایعههایی؟
روزهای نخست میگفتند بهنام - بنده - در کار زیرخاکی است و با گروهی کردستانی مشکل دارد و آنها بچه را دزدیدهاند، یا بدهی دارم و آتنا به خاطر این اختلاف مالی ربوده شده است در حالی که روحم از این ماجراها خبر ندارد.
از روز آخر بگویید؟
مادر: دخترم ساعت 11 صبح از خواب بیدار شد، برادرزادهام نان برای خانه خریده بود که آتنا سوار بر دوچرخه او نزد پدرش رفت.
پدر: 12.5 ظهر تا 6.5 عصر آتنا نزد من بود، ناهار با هم کباب خوردیم، بعد با گوشیام بازی میکرد، حتی برایش اسباببازی خریدم.
انگار قاتل هم همان روز به دیدنت آمده است؟
بله، خیلی عجیب بود، آتنا در حال بازی با گوشیام بود که اسماعیل رنگرز در حالی که 3 ظرف ترشی در دستش بود، نزدم آمد، یکی را به من داد و گفت که ترشی ییلاق است، بخور اگر خوب بود یک دبه برایت بیاورم و شنیدم که میخواست دو ظرف ترشی دیگر را به دو میوهفروشی بدهد اما دیدم که این کار را هم نکرده است. او فقط میخواست جلوی چشمان دخترم با من رفتار صمیمی داشته باشد تا او را براحتی فریب دهد.
چطوری؟
قاتل منتظر نشسته تا آتنا از من جدا شود و وقتی آتنا جلوی در محل کارش رسید، از روی پلهها دخترم را صدا میزند تا به او ترشی بدهد که آتنا آن را به من برساند؛ دخترم که تصور میکرد آن مرد دوستم است، داخل راهرو شده و مرد پستفطرت آتنا را با دو دستش گرفته، دهانش را محکم چسبیده و با خود به محل کارش برده است و در را هم بسته است تا کسی متوجه نشود.
اصلاً در گذشته نگران رفت و آمدهای دخترتان نبودید؟
مادر: در پارسآباد چنین اتفاقی نیفتاده است که نگران شویم، اینجا شهری امن است و نمیدانستیم یک قاتل حرفهای و بی رحم در اینجا زندگی میکند.
یعنی او را اصلاً ندیدید؟
پدر: چرا فقط یکبار، صبح روز بعد که پلیس به راسته دستفروشها آمده بود او نزدم آمد با من دست داد و بدون اینکه حرفی بزند رفت، خیلیهم آرام و خونسرد بود.
اصلاً به اسماعیل رنگرز شک نداشتید؟
اصلاً! اما وقتی از آشنایی شنیدم که او در دو پرونده قتل تحت تعقیب بود دنیا روی سرم خراب شد و همان زمان پلیس اسماعیل را بازداشتکرده بود.
وقتی شنیدید جسد پیدا شده است باور میکردید دخترتان به قتل رسیده
باشد؟
نمیخواستم باورکنم، به من زنگ زدند و گفتند همه مردم به سمت خانه اسماعیل میروند و انگار جسد در آنجا است. من هم خودم را به خانه قاتل رساندم و دیدم واقعیت دارد، این مرد خیلی زیرک بود حتی طلاهای دخترم را ماهرانه در کشوی داخل محل کارش پنهان کرده بود طوری که پلیس بار نخست در جستوجوها آنها را ندیده بود تا اینکه اعتراف کرد، جسد دخترم را هم داخل کیفی گذاشته و کیف را داخل کیسهای پلاستیکی قرارداده و آن را پر از سرکه کردهبود تا بویش بلند نشود. سپس جسد را داخل بشکهای قرارداده و رویش را شن ریخته بود، پارکینگ خانهاش هم طوری ساخته شده که گمراهکننده است.
شخصیت قاتل چگونه بود؟
از خانوادهاش شنیدهام که اسماعیل همیشه از مردم آزاری لذت میبرد.
با خانوادهاش روبه رو شدهاید؟
پدر: نه اصلاً، اما نقل و قولهایی شنیدهام، مادرش گفته پسری بهاسم اسماعیل ندارد، برادرش هم که خودش به پلیس زنگ زده و گفته جسد را پیدا کرده است. آنها پارسآباد را ترک کردهاند یا از ترس مردم پنهانی زندگی میکنند، فامیلهایشان در قرهقاج زندگی میکنند احتمالاً به آنجا رفتهاند.
به نظرت آنها از چنین قتلی اطلاعی داشتهاند؟
امکان ندارد پسرشان را نشناسند و اما در مورد این قتل نمیدانم چهنظری بدهم.
نظریه پزشکی قانونی در مورد چگونگی قتل آتنا را میدانی؟
پدر: باور میکنید به ما هیچ حرفی نمیزنند، هیچ اطلاعی نداریم فقط قول دادهاند تا یک ماه دیگر قاتل در ملأ عام اعدام شود اما نه، به نظرم فقط اعدام کافی نیست.
پس چه باید کرد؟
مادر: نمیدانم، سنگسار یا هر مرگی که او عذاب بکشد چون دختر نازنینم را عذاب داده است.
اگر خانواده قاتل را ببینی چه واکنشی داری؟
امیدوارم آنها را نبینم، آنها باید از پارسآباد بروند وگرنه نمیدانم بتوانم خودم یا فامیلمان را آرام کنم تا اتفاقی نیفتد.
نظر کاربران
درد سختیه. مردم واقعا دارن روانی میشن
تصورشم وحشتناکه
خدا صبر بده
انشاءالله دارش میزنن ملتی خوشحال میشن . باید مثل داعش سرشو برید تو تلویزیون پخش کرد تا بچه بازا ......
این یک ملت رو عزادار کرده همه مردم ناراحتن بهتره هرچه زودتر اینو دار بزنن یا سنگسار کنن تا یکم از ناراحتی مردم کم بشه. از شهر من تا پارس آباد هزار کیلومتر بیشتره ولی اینجا هم همه ناراحت آتنا هستن. خدا به خانوادش صبر بده
# سنگسار _قاتل _ اتنا
به نظر من نباید اعدامش کنن، باید بهش حبس ابد و یک روز بدن که تا روز مرگش تو زندان باشه و شکنجه بشه ، اگه اعدامش کنن که زود میمیره و راحت میشه، حقش نیس به این راحتیا بمیره
هرکس هر خطایی که می کنه به پای خودش نوشته میشه و باید در مورد این فرهنگ سازی بشه.پس به خانوادش هیچ ربطی نداره.مطمئن باشین خودشان هم از شر لکه ی ننگ زندگیشان خلاص شدن.
پس اینکه که خانواده ی قاتل باید پارس آباد را ترک کنند.حرف منطقی نیست.
پاسخ ها
تا وقتی برای عزیز خودت پیش نیاد زیاد میشه از این نطرهای روشنفکرانه داد. چطور میشه بی تفاوت بود در برابر خودش و خانوادش
خیلی خیلی تحمل این قضیه سخته . همه ایران داغدار دخترشان آتنا هستند . قاتلش باید سنگسار بشه . ظاهرا امنیتی وچود نداره . خودمان باید چهار چشمی مواظب بچه هامون باشیم .
بخدا من که ناراحتی اعصاب گرفتم از این مورد آتنا. خودم دختر همین سن رو دارم. تصور اون ترسی که اون بچه تحمل کرده آدم رو داغون میکنه. باید حکم اعدامش رو بدن به پدره تو یه اتاق در بسته با مادره اینو با چاقو زجرکش کنند. انقدر ناراحتم که نمیدونم چه مجازاتی دل آدمو خنک میکنه.
در تاریکی هم تنها بیرون میرفت ما هیچ نگرانی نداشتیم...!!!!!شجاع بودن اینجور مواقع چه معنی میده
لطفاً از مجازات قاتل هم چیزی نشون بدین تامردم پارس آباد یکم آروم بشن لطفاً. انشاء الله خدا برای پدر ومادرش صبر بدهد، الهی آمین
پدرام جان اعدام بشه عذابی نمی کشه وراحت میشه .پدرش رو اون دنیا درمیارن .بابا آخرت مگه شوخی است یااینکه باورندارید ؟؟؟!!!!
خشونت ، خشونت مياره. واقعا درك اين موضوع انقدر سخته؟ درك اينكه با بيرون كردن خانواده قاتل، يه قاتل ديگه به وجود مياد، انقدر سخته؟
با مجازاتهای این دنیا حق او ادا نمیشه خداروشکر که اون دنیا هست تا اونجور که واقعا حقشه مجازات بشه ...
من به خانواده مقتول حق میدم که خیلی خیلییییییییی عصبانی و ناراحت باشن اما به خاطر کار یک نفر که نمیشه کل خانوادش رو محاکمه کرد!
خيلي سنگدل بود خدا لعنتش كنه ‘ زودتر اعدامش كنيد
یکبار اعدام کمه.فقط راحتش میکنه.باید ده باربمیره و زنده بشه .من تعجب میکنم از حامیان حقوق بشر که می گویند حکم اعدام باید برداشته شه.خودشان را می توانند جای این خانوادهها بزارند؟
ولی از این موضوع براحتی نگذریم که بچرو به امان خدا رها کرده بودن همین پدرو مادر مطمئنن این پدر اونروز بیشتربفکرکارش بوده تا بچش همیشه بعد از این اتفاقات ناگوار این افراد یادشون می افته که پدرو مادرن و وظیفه ای دارن
خدا به خانوادش صبر بده ، ولى مادر وپدر محترم شمايى كه ميگى توى تاريكى تنها بچه بيرون بوده يا دخترتون خيلى به خطرات آشنا بود، أولاً كه يه بچه هفت ساله رو راحت ميشه دهانش رو گرفت بلندش كرد تا يه شخص شصت هفتادكيلويى ، يه بچه چقدر زور و توان داره مگه ، تو رو خدا از جهالت و نادونى در بيايد . بله كه بايد بچه رو آگاه كرد ولى بايد خيلى مواظبش بود، ديگه اينكار رو با دختركوچيكتون نكنيد ، كه خيلى شجاع بار بياد!!!! تاوان اشتباهتونو و اعتماد بى جاتونو دختر نازنينتون داد ، قاتل هم بايد با زجر إعدام باشه ، دار زدن راحت ترين كاره
لا اله الا الله قلبم درد گرفت
کارش وحشتناکه ولی نباید احساسی نظر داد. خدا در قرآن می فرماید چشم در برابر چشم و دست در برابر دست و... . حالا این وحشی و قاتل است دیگر به خانواده اش چه کار دارید؟ این می شود زیاده روی
بدترین مجازات رو باید در نظر گرفت کثیف
فقط یه حیوون کثافت میتونه همچنین جنایتی کنه صد رحمت به حیوون..لعنت بهش... مگه میخوان چی بررسی کنن زودتر مجازاتش کنن این ملعون و تا درس عبرتی باشه برای باقی اراذل که مراقب باشن که تاوان این کثیفیها چیه...