آیا ناطق و لاریجانی، منجی راست سنتی خواهند شد؟
حال و روز اصولگرایی خوب نیست. قریب یک دهه است که همه هم و غم شان شده اتحاد و ائتلاف، اما هر چقدر بر طبل همگرایی می کوبند، صدای واگرایی از سمت و سوی شان شنیده می شود و هر چقدر دم از ائتلاف و اتحاد می زنند خروجی جز اختلاف و انشقاق نداشته اند.
حالا البته پس از انتخابات ۹۶ نشانه های تلاش برای بازگشت راست سنتی از راست گلخانه ای دیده می شود. گویی این بار نوبت شورش پدران علیه پسران است. نسل اول اصولگرایان متشکل از جامعتین و حزب موتلفه و برخی دیگر از هم اندیشان راست سنتی درصدد مرزبندی های جدی با فرزندان اصولگرای خود هستند؛ فرزندانی که از انتخابات مجلس هفتم به این سو هیات مدیره جناح راست را خلع ید کرده و خود فرمان ماشین اصولگرایی را در دست گرفته بودند. داستان راستان اما چگونه به این فصل رسید.
شورش محمود علیه مکانیزم شیخ نور
در بیست سال گذشته و بعد از سال ۷۶ که با وجود شکست در انتخابات، جناح راست بر سر کاندیداتوری علی اکبر ناطق نوری به اجماع رسیدند، تقریبا اجماع و اتحاد دیگری در این جریان به سرانجام نرسید. از ۷۶ به این سو در اردوگاه اصولگرایان تنها تلاش برای انسجام و یکی شدن بوده اما در نهایت تکثر و تعدد کاندیداها و شکست و چند دستگی به کنش سیاسی - انتخاباتی آنان سنجاق شده است.
شیخ نور یک بار دیگر سال ۸۴ آستین هایش را بالا زد تا در قالب شورای هماهنگی نیروهای انقلاب مرزبندی های راستگرایان سیاسی ایران را بردارد و مهر تایید همه را پای نام علی لاریجانی به عنوان منجی راست در انتخابات بکوبد اما نه تنها وحدتی شکل نگرفت که از دل این رویداد گروهی سر بر آورد که تبعات قیام و قعودش در پاستور تا سال های سال با نام راست و اصولگرایی عجین خواهد بود. در واقع ظهور محمود احمدی نژاد نه فقط آ؛از عصر عسرت اصلاح طلبان بود که اصولگرایان را هم تا حد زیادی فلج کرد.
مامور راست گلخانه ای در غیاب بزرگان
اصولگرایان سال ۹۲ با خیال آسوده از مصائب رقیب برای بازی بزرگ انتخابات و فقدان کاندیدای قدرتمند، صحنه انتخابات را محلی برای وزن کشی اجتماعی میان خود فرض کردند اما آنگاه که راهبرد ائتلافی «اجماع و اتحاد» با کارگردانی آیت الله هاشمی رفسنجانی و همراهی سید محمد خاتمی، علی اکبر ناطق نوری و سید حسن خمینی کلید خورد و همه پشت سر حسن روحانی قرار گرفتند به ناگاه همه نقشه های شان را نقش بر آب شده دیدند.
رحلت آیت الله مهدوی کنی و حبیب الله عسگراولادی و عمیق شدن خلأ لیدری در این جریان وضعیت سخت و سخت تری را برای اصولگرایان به دنبال داشت. گروه های جدیدی از دل این جریان متولد شده و به مرور قدرت گرفته بودند که نه اعتقادی به زعامت و شیخوخیت داشتند و نه تمایلی برای همراهی با راست سنتی. همین شد که هر چه بیشتر پیش رفتند، چهره متفاوت تری از اصولگرایی ارائه کردند. قرائت آنان از اصولگرایی هرگز شباهتی به مختصات و مشخصات گفتمانی و عقیدتی راستگرایان سنتی ایران نداشت اما عقب نشینی اصولگرایان شناسنامه دار، میدان را برای مانور نواصولگرایان فراهم ساخته بود.
پیشروی راست جدید
با نزدیک شدن به انتخابات مجلس سال ۹۴ بار دیگر تلاش ها برای ایجاد همگرایی در این جریان آغاز شد. تلاش هایی که بعدها خروجی کار نشان داد هر چه بیشتر می شود سنگینی ترازو به نفع نواصولگرایان است و راست سنتی را به حاشیه می راند. سند آن هم لیست مشترکی بود که بیشتر اسامی آن را افراد نزدیک به تشکل های تازه تاسیسی مانند رهپویان پایداری، آبادگران و ایثارگران تشکیل می دادند.
تندروی های مجلس نهم در کنار بازیگردانی نواصولگرایان برای خانه نشین کردن اصولگرایان سنتی و انتظار مردم برای تغییر گفتمان مسلط سیاسی با هوشمندی اصلاح طلبان باعث شد تا مجلس یکدست اصولگرایان به سرانگشت اشاره مردم پای صندوق های رأی به تاریخ بپیوندد. سریال شکست ها اما به همین جا ختم نشد. با نزدیک شدن به انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۶ جناح راست که حالا نواصولگرایان در آن نفوذ بیشتری داشتند به اجرای سازوکار تازه ای روی آورد؛ سازوکاری که بیش از همه نشان از تقلید از مکانیزم انتخاباتی اصلاح طلبان داشت.
پارلمان اصولگرایی یا لویی جرگه اصولگرایان سازوکاری بود که با آن تلاش کردند تا ائتلافی موقت و انتخاباتی را با آن به دست آورند. همین شد که جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی (جمنا) تاسیس و با حضور سه هزار نفر شورای مرکزی آن (شاید به تقلید از جریان اصلاحات) تعیین شد. شورایی که چینش آن بار دیگر حکایت از نقش کمرنگ راست سنتی داشت. این بار نه تنها خبری از علی لاریجانی و ناطق نوری و ولایتی نبود که حتی کارگردان سال های اخیر اصولگرایان به نام محمدرضا باهنر در مقام دبیرکل جبهه پیروان خط امام و رهبری هم در آن غیبت داشت.
با وجود این در همین ائتلاف هم نهایتا اصولگرایان موفق به اجماع بر سر یک کاندیدا نشدند. علاوه بر ثبت نام افرادی که از هفت خوان این جبهه برای حضور در انتخابات ریاست جمهوری عبور نکردند، کاندیدای اصلی هم دو نفره شد. در نتیجه نه تنها بار دیگر تجربه لیست سی نفره تهران در جناح اصلاح طلبان برای شورای شهر تکرار شد بلکه حسن روحانی بار دیگر با حمایت تمام قد آنها به پاستور راه یافت.
تثبیت روحانی در پاستور و از دست دادن شهرداری تهران بیش از هر زمان دیگری نگاه هیات مدیره جناح راست سنتی و اصولگرایان پرسابقه را به این مسئله معطوف کرد که هر چه سریع تر نسخه شفابخشی برای نجات از احتضار بیابند و خونی تازه در کالبد نیمه جان پیکره خود به جریان بیندازد. «بازسازی و نوسازی» اصولگرایی همان نسخه شفابخش راست سنتی شناسنامه دار است. راه حلی که محسن رضایی و علی مطهری پنج سال پیش با صراحت لهجه مطرح کرده بودند.
علی مطهری منجی اصولگرایان را علی لاریجانی و بینش و روش او اعلام کرده و گفته بود: «جریان اصولگرایی با روش و تفکر و عملکردی که د ده سال گذشته داشته محکوم به نابودی است. شاید افرادی مانند آقای لاریجانی بتوانند با مطرح کردن مبانی فکری درست، آن را از مرگ نجات بدهند.»
پیش از مطهری اما این محسن رضایی بود که سال ۹۱ درباره عملکرد جناح های سیاسی عنوان کرد: «هم جناح اصلاح طلب و هم اصولگرا به سختی تلاش می کنند که خودشان را با شرایط سیاسی جدید ایران تطبیق بدهند. مقررات و سازوکارهای آنها دیگر جوابگو نیست و نفس آخر خود را می زنند. آنها در ۳ یا ۴ انتخابات اخیر هیچگاه نتوانستند یک نفر را برای ریاست جمهوری معرفی یا لیست واحد برای مجلس بدهند. این به معنای سردرگمی آنهاست.»
شاید پیش از همه اصولگرایان این امیر محبیان بود که صدای هشدار مطهری و رضایی را شنیده بود که در یادداشتی در روزنامه رسالت از ضرورت بازسازی و نوسازی اصولگرایان نوشت. محبیان در مقاله خود تاکید کرده بود که جناح اصولگرایی باید بتواند خود را با تحولات تطبیق دهد. انعطاف پذیری، مردم گرایی و نوگرایی به جای تصلب رفتاری و عقیدتی، شخص گرایی و تکرار تجربیات شکست خورده، مهم ترین شاخص های نوسازی اصولگرایی به زعم محبیان است.
چه کسانی راست را نجات می دهند؟
اگر بازسازی و نوسازی اصولگرایی با بازگشت به مرزهای قدیمی اصولگرایی ضرورتی غیرقابل انکار است چه کسانی می توانند نقشی حیاتی و مهم را برای عملیاتی کردن این پروژه ایفا کنند؟ شیخ علی اکبر ناطق نوری و علی لاریجانی دو سیاستمداری هستند که شاید بی رغبتی از عملکرد آنان برای سامان بخشی جناح راست بر آید اما دقت بیشتر در کنش های این افراد نشان می دهد که آنچنان هم نسبت به اوضاع بی تفاوت نیستند.
ناطق نوری قبل از انتخابات ریاست جمهوری از ریاست دفتر بازرسی مقام معظم رهبری استعفا داد و در گفتگویی اعلام کرد که تمایلش برای تبلیغ و تشویق مردم برای حضور در انتخابات به نفع روحانی دلیل اصلی استعفایش بوده است. او همچنین با حضور پررنگ در تبلیغات انتخاباتی و مجامع سیاسی در یکی دو ماه گذشته نشان داده که نه تنها با سیاست قهر نکرده که بالعکس پتانسیل بالقوه ای برای کنشگری سیاسی دارد. افزایش تحرکات سیاسی ناطق بسیاری از اصولگرایان را امیدوار کرده که شاید او راهبری و رهبری راست اصیل را به عهده بگیرد.
در کنار فعال شدن ناطق نوری بعد از رحلت آیت الله هاشمی رفسنجانی، علی لاریجانی در سال های گذشته به عنوان رییس قوه مقننه نقش خود را به خوبی ایفا کرده است. بعد از انتخابات سال ۸۴ او با ظهور گروه های تندرو فاصله خود را با این گروه ها حفظ کرده و در برابر تندروی های آنان در پارلمان در راستای منافع ملی مقاومت کرد. مقاومت لاریجانی اما هرگز برای او بی هزینه نبود. هزینه ای که از دیکتاتور خوانده شدن در صحن علنی مجلس به وسیله تندروها آغاز شد و با پرتاب مهر در حرم حضرت معصومه (ع) ادامه یافت.
البته که او در این سال ها چاره مقابله با تندروها را در همراهی با روحانی و حامیان اصلاح طلبش دید و این کار را پیش برد اما هیچ گاه هم علنی در مقابل جریان اصولگرایی به ویژه راست سنتی نایستاد. لاریجانی از یک سو با حمایت از روحانی و داشتن محبوبیت در قم و بیوت مراجع و از سوی دیگر با رفتار ده ساله خود در حال حاضر می تواند در هیات مدیره جناح راست قرار بگیرد. بی تردید اگر به ترکیب ناطق - لاریجانی، محمدرضا باهنر هم افزوده شود، راه احزابی همچون موتلفه برای بهبود وضعیت و موقعیت سیاسی بهبود خواهد یافت اما داستان افرادی مانند علی اکبر ولایتی در پروژه احیای اصولگرایی اصیل کمی متفاوت است.
آینده راست
راست سنتی از راست گلخانه ای قصد جدایی دارد. تفاوت های هویتی - ماهیتی شان اجازه نمی دهد بیش از این با هم مدارا کنند. هیات مدیره این جناح می تواند ماشین سیاست ورزی خود را روی جاده ای قرار دهد که ناطق و لاریجانی طراحی کرده اند. چهار سال پیش رو بهترین فرصت برای رجعت اصولگرایان سنتی به سنت های فکری - سیاسی - اقتصادی خود است. باید به انتظار نشست و دید اصولگرایان سنتی خواهند توانست مرزهای عقیدتی و مطالباتی خود را با تندروها ترسیم کنند و این که آنان چه زمینی را برای بازگشت به خود انتخاب خواهند کرد؟
ارسال نظر