روزنامه وقایع اتافقیه: حسين ملائک، سفير سابق ايران در چين نوشت: با ابراز اميدواري رهبري براي تشکيل زودتر دولت جديد در نماز عيد فطر، به نظر ميرسد دولت دوازدهم کار و برنامهريزي خود را شروع کرده است. تجربه دولت در چهار سال قبل، چه در عرصه داخلي و چه خارجي، کمک مهمي براي تعيين مسير براي چهار سال آينده است.
آنچه در زير ميآيد، ارزيابي از روند گذشته و پيشنهاداتي براي آينده است:
۱- دولت دوازدهم قبل از آنکه به تغيير ساختار بپردازد، چنانچه با طرح لوايحي در مجلس اقدام کرده است، نياز به تغيير رويکرد و ديدگاه، چه در عرصه اقتصاد و چه سياست داخلي و خارجي دارد. به نظر نميرسد تغيير ساختار در وزارت امورخارجه آنگونه که وزير محترم در نظر گرفته يا تفکيک وزارتخانهها که به مجلس ارائه شده است، دستاورد و راندمان دولت را افزايش دهد. اگرچه اين سطور قرار نيست به سياست داخلي بپردازد اما باتوجه به ارتباط اقتصاد ملي با سياست خارجي، گريزي از طرح برخي از مسائل به صورت خلاصه نيست.
الف- تا وقتي دولت خودش اراده کوچکشدن يا واگذاري تصديگري و کاهش هزينههاي خود را نداشته باشد، در بر همين پاشنه خواهد چرخيد.
ب- تا وقتي که دولت نتواند پروژههاي متوسط و بزرگ خود را در بخش نفت، نيرو و صنايع به مناقصه شفاف و عادلانه بگذارد، فساد، رانت، سوءاستفاده، کيفيت پايين و هزينه بالا در صنايع، نظام بانکي و اقتصاد ايران حاکم است؛ چه يک وزارتخانه باشد، چه چندتا.
ج- تا وقتي رويکرد اقتصادي دولت و مسئولان بر توليد درست ملي و رشد واقعي بخش خصوصي يا به عبارتي «اقتصاد مقاومتي» قرار نداشته باشد؛ ايران از حالت شبهفئودالي فعلي خارج نخواهد شد و همواره اقتصادي ناکارآمد و ضعيف خواهد داشت.
د- تا وقتي چندگانگي نظام اقتصادي و سياسي و تصميمگيري بر اين کشور حاکم است، راه بر سوءاستفادههاي کلان از اقتصاد به ضرر مردم در اين مملکت بسته نخواهد شد.
هـ- تا وقتي بخشينگري سياسي را نتوانيم حل کنيم، قدرت آبروي ملي را به نفع يک بخش از سيستم از دست خواهيم داد.
۲- اما در بعد سياست خارجي نيز به نظر ميرسد ايران اگر بخواهد به نيازهاي فعلي بپردازد، بايد در انديشه تحولي در رويکرد خود باشد. رويکرد گذشته وزارت امورخارجه و دولت با اتکای تقريبا انحصاري به سازمانها و تعهدات بينالمللي توانست دستاورد برجام را براي کشور به ارمغان بياورد که صرفنظر از کاستيهاي مورد ادعاي بسياري از منتقدان، هنوز نقطهعطف و دستاورد سياست خارجي ايران در يک مرحله اساسي از تاريخ کشور بوده است اما اين تعهدات بينالمللي در پرتوی تغيير ديدگاه در آمريکا نميتواند پايدار بماند؛ لذا بايد از روشهاي جديد براي متوازنکردن سود برد. اين مهم جز با تغيير نگرش در سياست خارجي و تعريفي جديد و واقعيتر از نظام بينالملل و اتکای مؤمنانه به آن و درنهايت، شکلدادن به روابط دوجانبه منطقهاي و اولويتدادن به اين روابط صورت نخواهد گرفت.
۳- واضح است که ديگر ديپلماسي و اجراي سياست خارجي حول محور حفظ برجام نميتواند تأمينکننده امنيت و منافع کشور باشد. اين مسير توجه کشور را از منافع منطقهاي خود بازميدارد؛ چنانکه در گذشته چنين کاري را کرد. اين به معني نقض تعهدات ايران در برجام نيست و ايران به منظور تأثيرگذاري بر نظام خلع سلاح جهاني، بهتر است به اين تعهدات پايبند باشد. برجام همچنين بهعنوان اهرم براي تأثيرگذاري و ديپلماسي با اروپا و حتي چين در سياست خارجي کشور بايد حفظ شود.
۴- نيازهاي اصلي کشور در حوزه سياست خارجي بهطور اساسي عبارتند از: کمک به افزايش قدرت اقتصادي و تعميق اقتصاد مقاومتي، حمايت از شرکتهاي ايراني که ظرفيت صادرات دارند، حل مسئله سوريه، پايان بحران يمن، ثبات در افغانستان، ثبات در عراق، جلوگيري از به وجود آمدن اجماع دوباره بر سر تحريمهاي يکجانبه آمريکا و مبارزه با افراطگرايي.
دولت بايد بر مبناي پيداکردن راهحل براي اين موضوعات، معماري سياست خارجي خود را بنا کند. تمرکز بر حل اين موضوعات به جاي جهانينگري، تنها راهحل خروج از وضعيت حساسي است که همه به آن اذعان دارند.
۵- به نظر ميرسد اجماعي در کشور وجود دارد که حمايت از شرکتهاي توانمند ايراني در صحنه بينالمللي و تحکيم اقتصاد مقاومتي، جز با تغيير نظام فکري مسلط بر حوزه اقتصاد در ايران امکانپذير نيست. شرکتهاي ايراني بهطور عمده از ضعف ساختاري و کيفي برخوردارند و عموما نيز بهدنبال استفاده از رانت، سود و امتيازات ويژه داخلي ازجمله تفاوت نرخ ارز براي اجراي پروژه يا تجارت در خارج هستند. بدون اصلاح اين طرزفکرها، چيزي محقق نخواهد شد. باوجوداين براي کمک به همين شرکتها بايد در منطقه خاورميانه و آسيا براي آنها فرصتيابي شود و اين جز با سفرها و مراودات متعدد سياسي و اقتصادي به منطقه صورت نخواهد گرفت.
۶- در چهار سال آينده، آمريکا در بحران انتخابات رياستجمهوري ۲۰۱۶ خود باقي خواهد ماند. تلاش نمايندگان ايران براي گزينش يک جناح در آمريکا و طرح همکاري با آنها، اگرچه لازم بود اما هيچ اميدي را به سرانجام نخواهد رساند. تجربه گذشته در دولت يازدهم نشان داد که «رفاقت» و سرمايهگذاري روي يک گروه و نه حتي يک جناح در آمريکا، اگرچه جالب و هيجانانگيز بود اما براي «ايران» موسمي، زودگذر و حتي خطرناک است. اگر ملاقات دو رئيسجمهوري که در برنامه دولت يازدهم قرار داشت نيز صورت ميگرفت، بازهم در ساحت سياست «جمهوري اسلامي» که سياست «عدم مذاکره با آمريکا» را به هر دليلي انتخاب کرده است، واگذاري يک امتياز بزرگ ديگر بود.
بههرصورت، سياست خارجي آمريکا در چهار سال آينده زير نفوذ نظاميان آن کشور بوده و تندروي بر آن حاکم است؛ اين وضعيت ميتواند همواره ايران را وجهالمصالحه حل مشکلات داخلي و تعارض جناحهاي آمريکايي کند. اميد به اينکه سياستهاي جهاني آمريکا فرصتي را براي ايران به وجود ميآورد، دور از واقعيت است.
۷- اگر بخواهيم از ابزار سياست خارجي براي رسيدن به اهداف ذکرشده استفاده بريم، بهنظر ميرسد بايد براي تعادلبخشي با آمريکا و درواقع متوازنکردن نگرش و تأثيرگذاري بر نظام بينالملل، روابط و مشورتهاي سياسي و همهجانبه ما با اولويت روسيه و چين افزايش چشمگير يابد. از نظر اصولي، ايران کشوري مستقل بوده و زيرمجموعه ديگران تعريف نميشود اما همکاريهاي بينالمللي بدهبستاني است که بايد با آن تفاهم کرد. در اين مسير درک نظرات روسيه و چين از نظام بينالملل و امنيت جهاني و تعامل بيشتر با آنها اهميت زيادي دارد.
در دولت يازدهم رابطه ايران و چين نتوانست قوام يابد. چينيها سرخوردگي سياسي از ايران پيدا کردند و روسيه نيز براي پيشبرد اهداف خود مجبور به استفاده از تفاوت نظرات و جناحبنديهاي داخلي ايران شد. مفهوم اين روند، آن است که آنها سود بيشتري ميبرند و ما در چارچوب سياستهاي آنها بازي کرده و نميتوانيم در حفاظت از منافع خود اطمینان داشته باشيم. گفته ميشود که رياستجمهوري ايران با رؤسايجمهوری چين و روسيه بيش از پنج بار در اين چهار سال ملاقات و مذاکره داشتهاند؛ اما عدم پيگيريها در سطوح اجرايي، راه پيشرفت را بسته است. در دولت دوازدهم مناسب است مشورتهاي سياسي سطحبالا با روسيه و چين حول محور نظام بينالملل و امنيت جهاني افزايش يابد. مثلثي از ايران و چين
و روسيه در ذهن ترسيم و مشورتهاي دائمي و همهجانبه در دستور کار قرار داده شود.
۸- رابطه با اتحاديه اروپايي ارزشمند است اما اين اتحاديه در مجموع قدرت قابل اتکايي در سطح جهان نيست. رايزنيهاي سياسي با اروپا، دردي از ما دوا نخواهد کرد و با خروج انگليس از اتحاديه، اين مجموعه از اعتماد به نفس کمتري براي تعامل با جهان برخوردار است. اروپا نميتواند توازني براي ما در مقابل سياست تهاجمي آمريکا به وجود آورد. اروپا از نظر سياسي آن ارزشي که برايش قائل هستيم را ارج نمينهد. سخنرانيهاي گيرا و جذاب مقامات ايراني در انديشکدهها و مجامع آنان نيز غيراز انعکاس مطبوعاتي تأثير اجرايي و سياسي ملموسی نداشته است.
اروپا در موضوع سوريه تأثير بسيار ناچيزي دارد. در عراق هيچ جايگاهي ندارد. در يمن فاقد حساسيت است و... اما در آينده جهان، آلمان نقش پررنگتري خواهد داشت. با اين کشور و فرانسه بايد مشورتهاي دست دوم سياسي بهطور دائم در جريان باشد تا در صورت به وجود آمدن فرصت از آن استفاده شود. در مجموع به اروپا بهتر است بهعنوان تأمينکننده بخشي از نيازهاي مديريتي، فني و تکنولوژيک نگاه کرد. نقش آلمان در حمايت از اقتصاد مقاومتي در صورت استفاده صحيح از آن بيبديل است. از فرانسه نيز در اين مسير ميتوان استفاده کرد. ساير کشورهاي اروپايي بار سياسي خاصي را از نظام فعلي ايران برطرف نخواهند کرد و مجموعه آنها هم در مسائل اجتماعي همچون پارازيت عمل کرده و با «سياست تغيير نظام در ايران» نيز مخالفتي ندارند.
۹- سياست ما در خليجفارس با يک ابهام روبهرو است. آيا عربستان به دنبال درگيري با ايران است؟ بعد از انقلاب تاکنون اين کشور در دو مصاف نظامي با ايران آنهم در زماني که سياست حاکم آنها محافظهکارانه ارزيابي ميشد، دو هواپيماي جنگي ايران را سرنگون کرده است؛ حال که رهبر فعلي عربستان جنگجو و ماجراجو است و از حمايت تاجرمآبانه باند حاکم در آمريکا نيز برخوردار بوده، شرايط قدري و شايد بيشتر مبهمتر است.
تمرکز ايران بايد روي جلوگيري از ائتلافسازي عربستان باشد که نياز به ديپلماسي فعال درونمنطقهاي و کشورهاي اسلامي دارد. اينکه موضوع يمن را بايد در اين حوزه مورد بررسي قرار داد يا نه، نياز به رايزنيهاي منطقهاي جدي دارد. در اين مسير خنثيسازي سياسي پاکستان و مصر، محور همه اين فعاليتهاست و کار بزرگي را ميطلبد.
۱۰- در عراق شرايط پيچيده است. اگر در مدت معقولي بعد از پاکسازي داعش در عراق، سيستمهاي سياسي و نهادهاي دو کشور نتوانند به هر دليلي با يکديگر برنامههاي درازمدت تعريف کنند، بسياري از هزينههاي انجامشده، تلف و ايران بازي اصلي سياست را در عراق به آمريکا خواهد باخت. موضوع استقلالخواهي کردها وقتي اهميت خواهد داشت که ايران توانسته باشد همکاري خود و ادراکات سياسي از امنيت و ثبات در منطقه را با «بغداد» به نقطه قابلقبولي رسانده باشد. هماکنون رابطه ايران و عراق و مشورتهاي نهادي بين دو کشور بسيار نازل است و ميتواند با وضع يک قانون و دستورالعمل يا تغيير يک فرد در صحنه سياسي عراق بهشدت تحتتأثير قرار گرفته و محدود شود. سفر مسئولان سياسي و رؤسايجمهوری دو کشور در طی دولت يازدهم بسيار اندک و ناچيز بود. ادامه اين مسير ناخوشايند و فرصتسوزانه است.
۱۱- در سوريه وضع از سالهاي گذشته بهتر است اما تصوير پاياني اين بحران هنوز نامشخص است. بحران سوريه با حضور بيشتر آمريکا به پيچيدهترشدن سوق پيدا خواهد کرد اما براي ايران حفظ پروسه مذاکرات صلح آستانه اهميت دارد. اين پروسه به همراه مذاکره سياسي و عقيدتي با جريان اخوانالمسلمين، چه به صورت مستقل يا از طريق ترکيه، حجم وسيعي از تحرکات سياسي منطقهاي و سطح بالا را طلب ميکند که وزارت امورخارجه نقش عمدهاي در آن بازي خواهد کرد. در گذشته انصافا تحرکات سياسي روسيه براي پيشبرد مذاکرات آستانه از ايران بيشتر بود و ايران نقشی منفعل داشت و بيشتر به بررسي پيشنهادات ديگران اکتفا کرده است. اين طرز فکر بايد کنار گذاشته شده و ايران نقش بيشتري به عهده بگيرد؛ البته ارزش اصلي پروسه آستانه وقتي است که بخواهيم آن را در اولويت نسبت به تحرکات سازمان ملل قرار داده و اين سازمان را به دنبال خود بکشانيم.
۱۲- از نظر کلي رئيسجمهوري و وزير امورخارجه مسئول حل مسائل سياست خارجي هستند و عليالاصول بايد بيشترين تحرکات خارجي در راستاي اهداف مصوب توسط اين دو نفر برنامهريزي و اجرا شود و پس از آن ساير وزرا و مسئولان در مسير اقدامات اوليه آنان براي تحقق اهداف تلاش کنند.
ارسال نظر