گفتگوي « قانون» با قربانيان اسيد پاشي اخير در پارك جنوب تهران را می خوانید.
«رويم آب جوش ریختن... یه موتوری اومد آب جوش ریخت... ما سوختیم...». این ها را «ثنا» چهار ساله میگوید که چهار شب قبل در پارک فداییاناسلام در جنوب تهران به همراه مادر و برادر و چند نفر از همسایه هایشان مورد حمله اسید پاشی قرارگرفته است. ریز اندام است، حتی کوچک تر از ۴چهارسال نشان می دهد و چشم هایش ترسیده است. هنوز نيز اسید را فقط به لفظ شنیده و فکر میکند اسید چیزی جز آب جوش نیست. تمام دستها، گردن و مقداری از شکمش سوخته.
از او می پرسم ترسیدی ثنا؟ به نشانه تایید سر تکان میدهد. می گویم آقایی که رويت آب جوش ریخت رو دیدی، چه شکلی بود؟ دست ها را باز میکند و می گوید این شکلی و چیز نامشخص بزرگی را نشان می دهد. می پرسم که دوست داری با او چه کار کنند؟ با صدایی آرام و سری که پایین است و حواسی که مثلا به عروسکش جلب است، می گوید: « دوست دارم ببرن خونهشون درس بخونه چایی نریزه». ثنای چهار ساله چهار روز قبل، از لحظه افطار تا آخر شب را در پارک فداییان اسلام مشغول بازی بوده بی آنکه بداند امشب با واژه ای به نام اسید آشنا خواهد شد.
مادر ثنا که خود نیز دچار سوختگی شده اما نه به اندازه بچه هایش، به «قانون» می گوید: « هر سال، ماه رمضان یک شب را همراه همسایه ها به پارک نزدیک منزل می رویم اما آن شب تصمیم گرفتیم دورهمي را در پارک فداییان اسلام داشته باشیم. آخر شب حدودا ۱۰ دقیقه قبل از اینکه مشغول جمع کردن وسایل شویم، متوجه مردی شدم که با صورت خونآلود و شلوار پاره، گوشه ای روی موتور نشسته بود و ما را زیر نظر داشت. پارک خلوت شده بود و بچهها داشتند اسکیت بازی می کردند که ما هم تصمیم به رفتن گرفتیم.
جلوی ماشین در حال جمع کردن وسایل بودیم که مرد نيز حرکت کرد. فکر کردم می خواهد از کنار ماشین ما بگذرد. اصلا نفهمیدم چه شد. ناگهان محتوای گالنی را توی هوا به سمت ما پاشید. صورتم آتش گرفت و بعد جیغ بقیه و فریادهای اسید، اسید را شنیدم. دنبال بچه هایم بودم و از سوزش به خودم میپیچیدم. تاریک بود و فقط یک کلمن آب داشتیم و همه به سمت همان یک کلمن رفته بودیم. مرد خیلی وقت بود که رفته بود».
مرگ اسیدپاش، آرزوی مبینا ۱۲ ساله
ساختمانی که در یکی از کوچه پسکوچههای میدان خراسان واقع شده، سه طبقه است و خانوادههایی ر ا که سال هاست کنار يكديگر در این ساختمان زندگی می کنند، می توان با یک فامیل بزرگ اشتباه گرفت. همه با يكديگر آشنا هستند و جمع شدنشان دور هم، جمع های دهه شصت را به یاد می آورد، همان قدر گرم و پر سر و صدا و خندان حتی با وجود صورت های زخمی و دست های سوخته و بچه هایی که ترسیده اند.
بچه ها از خندههای مادرانشان جان گرفته اند و به پشتوانه آنهاست که جرات حرف زدن دارند. مبینای ۱۲ ساله که نقاطی از صورت و به خصوص کنار چشمها، دستها و رستنگاه موهایش سوخته است، شب حادثه توی پاسگاه از ترس، پشت میز بازپرس رفته و گردن بازپرس را چسبیده بوده وگریه می کرده که نکند مرد را آزاد کنید دوباره روی ما اسید بپاشد و مرد اسیدپاش که دستگیرش کرده بودند نيز با بی تفاوتی به این صحنه نگاه می کرده چنانکه حتی بازپرس را از کوره به در برده است. با این حال مبینا حالا روی مبل خانه در جوار همسایه ها نشسته و با صدایی واضح به «قانون» می گوید:«من و آیدا اسکیت بازی میکردیم. اون آقا همش ما رو نگاه میکرد. خونی بود و من ترسیدم ازش. به مامانم که گفتم گفت نه هیچی نیست اما من از دبه زرد رنگ مستطیلي که به دسته موتورش بود نيز، ترسیده بودم.
بعد اون آقا رفت گِل برداشت و به زخماش میزد. وقتی رفتیم توی ماشین بشینیم، اومد کنار ما یه جوری دبه رو پرت کرد که به همه پاشید و افتاد کنار پای من. وقتی سوختم و همه گفتن اسیده ترسیدم. تلویزیون همیشه چیزهای ترسناک از اسید نشون می داد و من فکر می کردم اون شکلی میشم. توی اورژانس گریه می کردم می گفتم آقا من خوب میشم؟ می گفتن هیس هیس هیچی نگو». از مبینا می پرسم دوست داری با این آدم چه برخوردی شود؟ از ته دل می گوید:« دلم می خواد فقط یه جوری بمیره که دیگه نباشه».
تبریک به اورژانس
لحظات پس از اسیدپاشی برای این ۱۶ نفر به کندی یک قرن گذشته است. در صدای جیغ و ترس از حال بچهها و تصور صورتهایی که مچاله خواهد شد. بچه ها گریه می کنند و جیغ می زنند. مادرها گریه می کنند و به بچه ها و به خودشان آب میپاشند. مردم با اورژانس تماس گرفته اند و در این فاصله از انتهای پارک برای این افراد سطل های آب می آورند.
با اورژانس صحبت کردهاند و گفته شده که چاره این درد فقط آب است تا می توانید آب بپاشید. اورژانس این حرف را زده اما وقت رسیدن خودش یک قطره آب به همراه ندارد. اولین اورژانس سه تا از بچهها را که سوختگی زیادی داشته اند، به بیمارستان مطهری برده و در این فاصله، افرادی که مانده اند به سمت آب نمای وسط پارک رفتهاند و غرق وحشت اسید به خود آب می پاشند.
آمنه گل محمدی آن لحظه را اینگونه برای «قانون» بازگو می کند:« وسط پارک به صورتم آب می پاشیدم اما می ترسیدم چهره ام را لمس کنم. یکی از بچه ها که دچار سوختگی نشده بود، نفس نفس زنان آمد و گفت که اورژانس رسیده و عصبانی است. می گوید این ها کجا هستند؟ اگر نمی آیند ما برویم. تصور کنید ما در آن شرایط از وسط پارک میدویدیم که فقط برسیم و نکند اورژانس برود».
آمنه با تاسف از اینکه اورژانس کشور اگر با قربانیان اسیدپاشی اینگونه برخورد می کند با بقیه چه میکند، ادامه می دهد:« اورژانس قطره ای آب نیاورده بود یعنی اگر در بیابان این اتفاق میافتاد، برای ما صورت و بدن باقی نمی ماند. داخل آمبولانس مثل قبر بود. به گونهاي در را با عصبانیت می کوبیدند و سر پیج ها ما را به در و دیوار می کوبیدند که حس کردیم دارند ما را می دزدند. حتی پماد به ما ندادند.
ما می سوختیم آن ها سر ما داد می زدند که خانم محترم شما زبان فارسی میفهمی یا نه؟ درمان شما فقط آب است. می گفتیم پس چرا آب نیاورده اید؟ میگفتند ناراحتید خودتان بروید. میگفتیم ما را ببرید بیمارستان مطهری پیش بچه ها. می گفتند ما فقط به بیمارستانی که مرکز گفته می رویم و اگر جای دیگری می خواهید، با ماشین شخصی بروید».
وقتی اسید پاشی، عادی می شود
در بیمارستان شهدای هفت تیر، در حالی که قربانیان حادثه دو ساعت در حال شست و شوی زخم ها بوده اند و دکتر به خود زحمت مراجعه به بیمارستان را نداده و به پرسنل گفته که بگویید دو ساعت زیر آب بمانند، فرد اسید پاش در خیابان دستگیر می شود. موتور فرد، فاقد پلاک بوده و قبل از این حادثه ماموران او را گرفته بودند که با خواهش و التماس خود را رها کرده اما جایی دیگر توسط ماموران گشت دستگیر شده و در بررسی ها مشخص شده که همان فرد اسیدپاش مورد نظر است. او که تقریبا 46 ساله است و خود را متاهل می داند، هنوز نيز مسئولیت حادثه را نپذیرفته و می گوید که فکر میکرده آب پاشیده است!
مادر ثنا و محمدمهدی، خواهر و برادری که بیشترین آسیب را از این حادثه دیده اند، می گوید که چنین آدمی را باید قصاص کرد.
هرچند ما دل این كار را نداریم اما حداقل باید همیشه در زندان بماند. جای این آدم در خیابان و کنار بچه های ما نیست. اومیگوید:« در حالی که همسرم خبر داد اسیدپاش را دستگیر کرده اند ما در بیمارستان با حداقل امکانات و رسیدگی مانده بودیم؛ به گونهاي که سرهنگ پرونده به کادر بیمارستان اعتراض میکرد. می گفتند آنهایی که کمتر زخمی اند، بروند و آنها که بیشتر سوخته اند، بمانند تا فردا صبح که دکتر بیاید. در پايان بعد از چند ساعت با رضایت خود از بیمارستان ترخیص شدیم و کادر بیمارستان نيز با رضایت تمام ترخیص ما را امضا کردند. از همانجا به پاسگاه رفتیم و گفتند که صبح به پزشک قانونی مراجعه کنید.
پنجشنبه صبح بود و بچه ها هنوز گانهای بیمارستان به تن داشتند و ما مثل جنگ زدهها جلوی پزشک قانونی نشسته بودیم و متعجب از اینکه چرا باز نمی کنند؟ تا اینکه یکی از رهگذرها وقتی موضوع را شنید، گفت که یک عمر است که پزشکی قانونی، پنجشنبهها تعطیل است؛ یعنی کلانتری این را نمی داند؟».
ترس بچه ها از قصاص
محمد مهدی ۱۰ ساله که بعد از خواهرش ثنا بیشترین میزان سوختگی را دارد، درباره شب حادثه ميگوید:« من داشتم به امیرعلی میگفتم این مرده یه کاری می خواد بکنه که بعدش اینجوری شد. من با اورژانس اولی رفتم. ولی وقتی بودم، حواسم فقط رفته بود به ثنا که جیغ میزد و گریه می کرد».
می گوید که وقتی مرد را در پاسگاه دیده، دلش میخواسته به او حمله کند. توضیح میدهد:«دیدمش می خواستم بزنمش که خواهرم و مامانم رو زخمی کرده. دلم واسش می سوزه الان ولی به خاطر ثنا ازش بدم میاد. میترسم صورتش رو بسوزونن ولی ثنا رو سوزونده».
از صورت خودش نمی گوید که بیش از صورت ثنا سوخته. از دو طرف گونه و زیر چشم دچار آسیب شده و با این حال، نگران خواهرش است. حتی وقتی با ثنا حرف میزنم، محمد مهدی کنارم ایستاده است.داستان اسيد پاشي در ايران، داستاني قديمي و البته دنباله دار است كه هيچ گاه به فصل پاياني خود نرسيده است. از دسترسي آسان به انواع اسيدها گرفته تا نبود برخوردهاي سفت و قاطع با عاملان اسيدپاشي ، سبب شده تا داستان اسيد پاشي همچنان ادامه داشته باشد و اين بار چند خانواده، بيهيچ گناهي قرباني آن شوند.
حال كه از اسيدپاشي فردي، به اسيد پاشي خانوادگي رسيدهايم، وقت آن رسيده تا نهادهاي مسئول و قانونگذار، به دنبال راه چاره اي براي خشك كردن جريان اسيدپاشي در جامعه باشند و نبايد نسل هاي بعدي با تكرار اسيدپاشيها، بسوزند.حوادث اسيدپاشي همواره از تلخ ترين حوادث اجتماعي ايران بوده است كه با وجود جريان هاي اجتماعي معترض به آن، هيچگاه به طور ريشه اي با آن برخورد نشده و بيم آن مي رود كه تعارض اجتماعي، در آينده قربانيان بيشتري از اسيد پاشي برجاي گذارد.
نظر کاربران
سلام و عرض ادب
لطفاً لینک منبع خبر را نیز قرار دهید. بنده هرچه در روزنامه قانون گشتم گفتگو را نیافتم. خبر روزنامه قانون چند خط بیشتر نبود.
ممنون
پاسخ ها
با سلام
پیام و سوال من را در صفحه برای دیدن عموم کاربران گذاشته اید ولی جواب آن را ذکر نکردید؟