روزنامه ایران: بعد از ظهر ۲۶ فروردین ماه، ساعات پایانی مهلت قانونی ثبت نام داوطلبان انتخابات ریاست جمهوری بود که اخبار جسته و گریختهای از ثبت نام اسحاق جهانگیری، معاون اول رئیس جمهوری در انتخابات منتشر شد. در شرایطی که برخی منابع خبر میدادند جهانگیری عازم ستاد انتخابات کشور برای نامنویسی است، اما انتظار عکاسان و خبرنگاران مستقر در وزارت کشور بی حاصل به نظر میرسید.
تناقض اخبار در این باره، از جنب و جوش و تردیدهایی خبر میداد که پشت این تصمیم بود. ساعت ۱۸ بالاخره جهانگیری وارد ستاد انتخابات شد و به زمزمهها و گمانهزنی ها پایان داد. صبح همان روز، حسین مرعشی همراه دو اصلاحطلب دیگر نزد حسن روحانی میروند و درباره لزوم حضور یکی از حامیان روحانی کنار او، رایزنی میکنند. سخنگوی حزب کارگزاران در مصاحبه پیش رو از گفتوگوهای فشرده و شرط رئیس دولت اصلاحات برای ثبت نام نکردن جهانگیری خبر میدهد؛ شرطی که یک ساعت مانده به اتمام مهلت قانونی نامنویسی، وی را ناچار به ثبت نام میکند. مشروح گفتوگو با سخنگو و رئیس کمیته سیاسی حزب کارگزاران را میخوانید...
رقابتها تمام و نتیجه انتخابات اعلام شد؛ روی دیگر سکه پیروزی حسن روحانی، شکست اصولگرایانی بود که میخواستند وی، نخستین رئیس جمهوری یک دورهای ایران باشد؛ از دیدگاه شما اصلیترین عوامل ناکامی اصولگرایان در انتخابات ریاست جمهوری اخیر چه بود؟
اصولگراها بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال 84 که من از آن به عنوان «سقوط آزاد در سیاست ایران» یاد میکنم، هیچگاه موفق به بازسازی خودشان نشدند. اصولگراها، منهای خردمندانی که در جمعشان هست، حرکت میکنند و هر جمعی که از خردمندانش استفاده نکند، دچار همین بحرانهایی میشود که اصولگرایان دچارش شدهاند. استراتژی اصولگرایان در این انتخابات کلاً اشتباه بود و تاکتیکهایشان اشتباهتر. اگر اصولگرایان با هم جمع میشدند و از خرد جمعیشان استفاده میکردند، حتماً وارد رقابت با آقای روحانی نمیشدند. رقابت با آقای روحانی به عنوان اصولگرای میانهرو، بزرگترین خطای استراتژیک اصولگرایان بود. آنها میتوانستند در یک بیانیه ساده اعلام کنند: «با وجود انتقاداتی که به روحانی دارند، ولی ترجیح میدهند یک اصولگرای میانه اداره کشور را در دست داشته باشد.» اگر این کار را میکردند، هرگز چنین موج سیاسی و اجتماعی وسیع به نفع آقای روحانی ایجاد نمیشد و متعاقب آن آقای روحانی اینقدر از اصولگرایی فاصله نمیگرفت و به اصلاحطلبان نزدیک نمیشد. امروز روحانیای در صحنه داریم که دیگر اصولگرای میانه نیست؛ یک اصلاحطلب پرشور و نشاط است. رقابت کردن با
رئیس جمهوری که مستقر است و یک جناح بزرگ کشور به نام اصلاحطلبان هم از او حمایت میکنند، خیلی سخت بود؛ خیلی بدیهی بود که اصولگرایان نمیتوانند روحانی را زمینگیر کنند.
با این ترکیب که چیدند، انتظار اینکه بتوانند آقای روحانی را با تواناییها و جبهه نیرومند حامیاش، شکست دهند انتظار زیادی بود. در واقع توقع اضافهای بود؛ وقتی آقای ناطق نوری و رئیس دولت اصلاحات دو رقیب سال 76 پشت روحانی میایستند و حسن آقای خمینی برای اولین بار وارد شده و موضعگیری میکنند و معاون اول نیرومندی در صحنه هست که فضای رقابت را برای مردم شفاف میکند، با چنین ترکیبی اگر وزارت کشور درست عمل کرده بود، رأی روحانی 27 میلیون بود. اصولگرایان علاوه بر استراتژی در تاکتیک هم به خطا رفتند؛ آوردن آقای رئیسی از اساس اشتباه بود. آوردن آقای قالیباف خطا بود و رفتنش خطای بزرگتر.
چرا خطا بود؟
آقای قالیباف مهره سوخته بود؛ دو دوره کاندیدای ریاست جمهوری شده و موفق نشده بود رأی جمع کند. بعد از داستان املاک نجومی و تلاشش برای متوقف کردن طرح تحقیق و تفحص، اتهاماتی را متوجه وی کرده و به اصطلاح ضربهپذیر کرده بود.
مشکل آقای قالیباف این است که سالهاست خودش نیست. مردم جنس را از غیر جنس، خوب میشناسند. مردم افرادی را میپذیرند که خودشان باشند؛ ولو اینکه خطا هم داشته باشند. سالها راجع به آقای هاشمی به ناروا میگفتند مظهر اشرافیت؛ اما آقای هاشمی سبک و مشی اعتدالی زندگی اش را تغییر نداد. میگفت دفتر من در کاخ مرمر است که متعلق به مجمع تشخیص مصلحت نظام است؛ برای اینکه از وی انتقاد نکنند، دفترش را تغییر نمیداد. آقای هاشمی همانی بود که بود و مرحله به مرحله محبوبیتش بین مردم اوج گرفت.
قالیباف میخواهد ژست مدرن بگیرد ولی با خاستگاه نظامیاش سازگار نیست. اگر با ژست نظامی بیاید، باید حرفهای ارزشی بزند؛ باید در مورد برخی موضوعات موضع بگیرد.
در انتخابات اخیر دوباره خودش نبود. به علاوه اینکه در شهرداری تهران زیاد مانده بود و ضربهپذیر شده بود. آقای رئیسی هم تجربهای در کار اجرایی نداشت؛ سالها در دستگاه قضا مسئولیتهای مهمی داشت؛ طبع کار قاضی این گونه است که یکی از دو نفر از پیشش ناراضی برمیگردند؛ ایشان سالها مسئولیت قضایی داشت و به طور طبیعی در موضعی بوده که باید قاطعیت به خرج میداده و از یک سری موضوعات درست یا غلط دفاع میکرد. معلوم است با چنین کاراکتری نمیتوان سراغ مردم رفت و رأی جمع کرد. از طرف دیگر خود آقای رئیسی هم تمام تیم احمدینژاد را به عنوان رؤسای ستاد خودش منصوب کرد. مردم ایران، مارگزیده هستند؛ از سیاستهای پوپولیستی و عوامپسند، ترسیدهاند.
چرا رفتن قالیباف را خطا میدانید؟
چون جمعی که به هیچ وجه حاضر نبودند به اصولگرای دونبشی مثل رئیسی رأی بدهند، به قالیباف رأی میدادند. با انصراف قالیباف، بخشی از آرای قالیباف سمت روحانی رفت. شاید اگر قالیباف کنار نمیرفت، آرزوی آقای موحدی کرمانی محقق میشد و روحانی ۲۱ میلیون رأی میآورد.
آیتالله موحدی کرمانی نمیگوید آرزویشان این بود؛ میگوید ممکن است این گونه شود؟
آقای موحدی کرمانی از فقهای خوب هست اما خیلی در ریاضی تبحر ندارد؛ چون هر رأی که از روحانی کم شود، به رئیسی اضافه میشود و نمیشود سه میلیون رأی به رئیسی اضافه شود و ۲ میلیون از آرای آقای روحانی کم شود. استدلالش منطق ریاضی ندارد. کسی که این عدد را به آقای موحدی کرمانی داده، عدد درستی نداده است. اصلاحطلبان اما امیدوارند اصولگرایان بتوانند خود را بازسازی کرده و در تراز اصلاحطلبان که الان سازمان مناسبی ایجاد کردهاند، ظاهر شوند. چون معلوم نیست یک جریان بدون داشتن یک رقیب نیرومند، برای مردم خوب کار کند.
اصولگرایان معتقدند این بار سازماندهی مناسبی داشتند و اصطلاحاً به «وحدت» رسیدند...
جبههای تشکیل شد که خیلی از شخصیتهای مؤثر اصولگرا مثل آقایان ناطق نوری و علی لاریجانی در آن نبودند و این برای جامعهای که به اصولگرایان علاقهمند است، پیام داشت؛ پیامش این بود که میدان افتاده دست آدمهای رادیکال اصولگرا و این بین مردم و اصولگرایان فاصله ایجاد کرد. همه رأی آقای رئیسی همه رأی اصولگرایی نیست؛ ۱۰ میلیون رأی اصولگرایی است و ۶ میلیون رأی یارانههاست. اگر آمار شهرستانها را بررسی کنید، میبینید شهرستانهای محروم به خاطر وعده سه برابر کردن یارانهها به آقای رئیسی رأی دادند. اما اکثریت مردم این را نپذیرفتند. برای آقای رئیسی ۱۶ میلیون عدد بالایی است؛ اگر اصولگرایان درست با نتیجه انتخابات برخورد کنند باید از ۱۶ میلیونی که رأی دادند، تشکر میکردند. رأی دهندگان، انسانهای محترمی هستند. آقای رئیسی که از حاشیه قوه قضائیه وارد عرصه سیاست شد و اولین تجربهاش بود، باید خدا را شاکر باشد که ۱۶ میلیون رأی جمع کرد.
آقای حسین شریعتمداری گفتند چون آقای رئیسی 40 روز وقت تبلیغ داشت، 16 میلیون رأی جمع کرد و آرای او حداقل 30 میلیون بود...
آقای رئیسی 48 ماه آینده فرصت دارد؛ اگر در انتخابات آینده باز رئیسی بیاید جلو، خیلی برای ما خوب است.
آخرین روز ثبت نام شما همراه دو اصلاحطلب دیگر بر سر نامزد شدن فردی دیگر به غیر از آقای روحانی با رئیس جمهوری جلسه داشتید...
بله؛ اصل استراتژی را آیتالله هاشمی طراحی کرد. ما یک سال مانده به شروع بحث انتخابات هر هفته در کمیته سیاسی کارگزاران شرایط کشور را رصد میکردیم. فضای عمومی و سیاسی نسبت به دولت، به خاطر ترکیب استانداران و فرمانداران، ماندن خیلی از مدیران احمدینژاد در سیستمهای مختلف، کارکرد ضعیف بخشهایی از دولت، انتقادی بود. کمیته سیاسی کارگزاران این فضا را به آقای هاشمی منتقل کرد. حاج آقا (آیتالله هاشمی) گفتند من با آقای روحانی صحبت کردم؛ محکم پشت روحانی هستیم اما باید کنار روحانی کاندیدای دیگری باشند و به صورت مشخص از آقای عارف و جهانگیری نام بردند و گفتند در این باره به آقای روحانی گفتهاند.
چه زمانی؟
6 ماه قبل از فوتشان.
استدلالشان چه بود؟
اول اینکه با توجه به مخالفتهایی که در سیستم با روحانی هست، مسأله تأیید صلاحیت شان مطرح بود. آقای هاشمی میگفتند نباید مسیری که مردم در سال 92 درست کردند، بسته شود؛ باید حتماً کاندیداهای متعددی داشته باشیم تا در هیچ شرایطی بنبست سیاسی بوجود نیاید. همچنین میگفتند ممکن است رقبای آقای روحانی با چند کاندیدا بیایند و ایشان را در مناظرهها و بحثها به چالش بکشند و باید حتماً دوستانی باشند تا گاردی قوی مقابل حملات رقبا وجود داشته باشد. رئیس دولت اصلاحات از این ایده خیلی جدی حمایت کرد؛ آقای خوئینیها، آشیخ عبدالله نوری و مجموع شورای عالی اصلاحطلبان در حمایت از آقای روحانی خیلی قاطع بودند و در عین حال معتقد بودند یک اصلاحطلب در صحنه انتخابات باشد تا حرفهایمان را بزنیم. در شورای سیاستگذاری، اتفاق آرا حمایت از آقای روحانی بود؛ قرار شد برای کاندیدای دوم هیأت رئیسه تصمیم بگیرد؛ 5 نفر را انتخاب کردیم تا آقای روحانی و رئیس دولت اصلاحات در نهایت انتخاب کنند.
چه کسانی بودند؟
آقایان جهانگیری، زنگنه، ظریف، دکتر ملکزاده و بیطرف. اما در نهایت به آقای جهانگیری رسیدیم. در جلسه آخر صحبتهایمان با آقای روحانی خیلی جدی بود. گفتم: «شما الان جانشین آقایان هاشمی و رئیس دولت اصلاحات هستید؛ جای پدر ما هستید؛ ما خالصانه آمدیم و از شما حمایت میکنیم؛ حق ما نیست برویم کوچه بنبست؛ حق داریم نگران باشیم. احتمالش ضعیف است کسی با رئیس جمهوری مستقر برخوردی کند، ولی باز هم محتمل است.»
نظر آقای روحانی چه بود؟
آقای روحانی گفتند من مخالفم؛ ولی چون شما اصرار دارید قبول میکنم.
دلیل مخالفتشان چه بود؟
میگفتند ضرورتی ندارد؛ هیچ خطری نیست؛ بعد از صحبتها پیشنهاد دادند آقایان جهانگیری و نوبخت نامزد شوند؛ گفتند بگویید آقای جهانگیری و نوبخت با من صحبت کنند. بعد آقای روحانی با آقای جهانگیری جلسه گذاشته و گفتوگو میکنند و آقای جهانگیری در آن جلسه میگویند من به هیچ وجه آمادگی ندارم.
اما درنهایت، پس از استدلالهای آقای روحانی و مشورت با برخی بزرگان اصلاحات در دقیقه 90 ثبت نام کردند.
بعد از ثبت نام و تأیید صلاحیتها هم برخی بحث کنارهگیری فوری را مطرح کردند؟
افرادی چون آقایان جلاییپور و نجفی معتقد بودند آقای جهانگیری قبل از مناظره انصراف دهد؛ بقیه اصلاحطلبان میگفتند تا آخر مناظرهها و فرصت تبلیغات بمانند و حرفهای ما را بزند. خود آقای روحانی هم موافق با کنار رفتن زودهنگام نبود.
روحانی و رئیس دولت اصلاحات دیدار نداشتند؟
نه؛ پیام ایشان را ما برای روحانی بردیم.
با آقای ناطق و سید حسن خمینی چه؟
نه آنها کار خودشان را کردند.
در انتخابات سال 92 ائتلافی شکل گرفت و در دو انتخابات مجلس 94 و ریاست جمهوری اخیر تثبیت شد؛ آیا با مجموع این تحولات میتوانیم ادعا کنیم آرایش سیاسی کشور تغییر کرده است؟
به نظر من شفافتر شد؛ آقای دکتر روحانی در دور اول برای کارکردن با اصلاحطلبان دچار نوعی تردید بود؛ الان و بعد از برخورد قهرآمیز و خشن اصولگرایان برای همکاری با اصلاحطلبان مصممتر هستند.
روحانی سال 92 با روحانی سال 96 چه تفاوتی دارد؟
آقای روحانی هم به مسائل ایران آگاهتر شدند و هم ارتباطش با مردم را تقویت کردند. الان آقای روحانی فقط رئیس جمهوری نیست، یک سرمایه اجتماعی برای ایران است و فقدان آقای هاشمی را در آینده جبران میکنند. ترکیب آقای روحانی، رئیس دولت اصلاحات و حسن آقا (خمینی) مجموعه تأثیرگذار خیلی مهمی برای آینده ایران است. مردم ایران هم 4 سال پیش خیلی آقای روحانی را نمیشناختند و با ابعاد شخصیتیشان آشنا نبودند. الان شناخت دارند. الان روحانی جزئی از مردم شده است.
اصلاحطلبان الان قویترین فراکسیون مجلس را در اختیار دارند؛ نامزدشان در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شد؛ در انتخابات شوراها در تهران و سایر کلانشهرها پیروزیهای چشمگیری به دست آوردند. راهبرد این جریان برای ماهها و سالهای آینده چیست؟
اصلاحطلبان با گذشته تفاوت دارند؛ در واقع برای همکاری با نهاد مؤثر و مهمی مثل رهبری بیشتر از گذشته آمادگی دارند. اصلاحطلبان واقع گراتر از گذشته حرکت میکنند و این پیروزیهای مکرر به هیچ وجه آنها را به سمت شعارها و جهتگیریهای رادیکال سوق نمیدهد. اصلاحطلبان کاملاً آمادگی دارند به عنوان جزء مهمی از سیاست جمهوری اسلامی در چارچوب نظام به نظام کمک کنند. حتماً سیاست تقویت روابط با رهبری حتی حل و فصل مسائل با نهادهایی مثل سپاه و قوه قضائیه در دستور کارمان است. ثمرات این پیروزیها زمانی برای مردم آشکار میشود که بتوانیم در نظام تصمیمگیری سیاسی جمهوری اسلامی هم حضور رسمی و فعال داشته باشیم. این راهبردمان است و تاکتیک متفاوتی دارد که بعداً بحث میکنیم و آثارش را خواهید دید. بنابراین توصیه ما به دوستانمان در دولت از جمله آقای رئیس جمهوری و معاون اول محترم این است که با وجود بداخلاقیهایی که در مقابل آقای روحانی بود و هنوز هم در سطوح مختلف ادامه دارد، گذشت و گفتوگو را دنبال کنند. خود ما هم از این سیاست تبعیت میکنیم.
زمزمههایی هست که شهرداری تهران در سال 96 دست کمی از ریاست جمهوری سال 92 ندارد، اطلاعاتی دارید که الان شهرداری تهران در چه وضعیتی است؟
مطلب زیاد گفته میشود؛ اما دوستان ما در شورای شهر مشغول ارزیابی هستند که انشالله با یک ارزیابی دقیقی شورای شهر و شهرداری را تحویل بگیریم. مهمتر از ارزیابی این است که ما باید به طور خاص برای تهران یک شهردار توانا، پاک و پرکار جایگزین کنیم.
در انتخابات شوراهای اسلامی، فهرست شورای عالی سیاستگذاری در تهران در میان فعالان رسانهای و حتی سیاسی حساسیتهایی برانگیخت. شورای سیاستگذاری هم به گفتن این که کار کارشناسی شده بسنده کرد و اطلاعرسانی مجاب و قانع کنندهای دیده نشد...
مردم قانع شدند، کسانی که دلشان میخواست در لیست باشند، هیچ وقت قانع نمیشوند و ما هم کاری نمیتوانیم انجام دهیم. بالاخره از 700 نفر باید به 21 نفر میرسیدیم.
شما لیست نهایی را قابل دفاع میدانید؟
همه انتقاداتی که شد این بود که میگفتند چرا فلان فرد نیست. کسی نمیگفت چرا فلان فرد هست؟
به هستها هم انتقاد بود...
فقط در مورد خانم آروین بود. کسی از لیست انتقاد مشخصی نداشت. فقط میگفتند مثلاً چرا آقای حقانی نیست؟
چرا نبود؟
چون 21 کرسی است و 700 فرد لایق آمدند و ثبت نام کردند. یک ضربالمثل فارسی است که اگر طلبکار دنبال طلب خود نرود، بدهکار میشود. شورای عالی اصلاحطلبان طلبکار بود، بدهکار شد چون دنبال طلب خود نرفت.
طلب شورای عالی سیاستگذاری چه بود؟
همه این دوستان فرمی امضا کردند مبنی بر اینکه هر تصمیمی که شورای عالی بگیرد، به آن احترام میگذارند و به نفع لیست نهایی کنار میروند. 159 نفر را دعوت و گروهبندی کردیم و دور هم نشاندیم. مثلاً گفتیم شما 15 نفر حقوقدان هستید و شورا یک حقوقدان میخواهد؛ شما به جای یک نفر، سه نفر را میان خود انتخاب و توافق کنید و ما از میان سه نفر دست به انتخاب میزنیم. همه صورتجلسه کردند که ما نمیتوانیم تصمیم بگیریم و هر تصمیمی شورای عالی بگیرد، قبول داریم. وقتی لیست، نهایی شد به جای اینکه اینها به تعهدشان عمل کنند، طلبکار شدند. افکار عمومی باید از دوستانی که از میثاق نامه تخلف کردند سؤال کند اما از ما سؤال میکنند. حذف هر کدام از دوستان عین این بود که تکهای از بدن را حذف میکردیم. اما راهی غیر از این وجود نداشت و ما باید به 21 نفر میرسیدیم. هیأت رئیسه، فهرست 42 نفرهای را تنظیم کردند و بسیاری تا این مرحله راضی بودند. به ازای هر کرسی، دو نفر را پیشنهاد دادیم و یک نفر باید انتخاب میشد. شورا رأی مخفی میگرفت و یک نفر حذف میشد. افکار عمومی باید سراغ کسانی میرفت که میثاقنامه را امضا کرده ولی تخلف کردند. البته در عمل مردم
این کار را کردند و به آنها رأی ندادند. مردم بسیار هشیارانه و دقیق عمل کردند. بین خیلی از این 159 نفر با 21 نفری که انتخاب کردیم، ممکن هست تفاوت معناداری نباشد. اما ما در هر شرایطی باید 21 نفر را انتخاب میکردیم. هر 21 نفری را که ما میبستیم 680 نفر معترض بودند. دو نکته وجود دارد؛ شاید برای یک شهر بزرگ مثل تهران که هر منطقه آن به اندازه یک استان جمعیت دارد، با این همه علاقهای که به خدمت در دوستان ما هست، وجود شورای 21 نفره کم باشد. نکته دوم آنکه اصرار دوستان به بودن در شورا سؤال برانگیز است. چرا؟
نمیتوان رأی مردم به فهرست شورای عالی را دلیل قانع کننده و پاسخ افکار عمومی به منتقدان فهرست بدانیم؛ چون اگر به جای این 21 نفر، هر 21 نفر دیگری انتخاب میشد و حمایت رئیس دولت اصلاحات و شورای عالی را داشت، رأی میآورد. انتقاد وارد شده به شورای سیاستگذاری این بود که چون میدانست مردم رأی میدهند، فهرست را بدون توجه به انتقادهای احتمالی بست...
ما میتوانستیم لیستی از مشاهیر ببندیم؛ اما بعداً با این انتقاد مواجه میشدیم که اینها همان قدیمیها هستند. وقتی سراغ تغییر میرویم، بلافاصله میشنویم که ما اینها را نمیشناسیم. برای نمونه کسی دکتر عطا را نمیشناخت اما جامعه مهندسان و مشاور ایران از بین افراد متخصص ثبت نام کننده او را حمایت کرده و به اصطلاح اصلح دانستند. ما هم تصمیم گرفتیم 6 جوان تحصیلکرده متخصص در لیست داشته باشیم. ما در شورای عالی سیاستگذاری متوجه این بودیم که اعتماد مردم برای ما مسئولیت سنگینی ایجاد میکند و چهار سال بعد باید پاسخگو باشیم. از این رو بسیار دقت کردیم افرادی باشند که تا الان به پاکدستی آنها اعتماد داریم، تخصصشان را برای شوراها مناسب میدانیم و افراد صالحی هستند.
برای شورای شهری مانند تهران تنها داشتن تخصص کافی نیست؛ فکر نمی کنید اگر یک مهندس متخصص از حزب کارگزاران یا اتحاد ملت ایران که کار سیاسی هم کرده بود را برای شوراها معرفی میکردید، برای مردم قابل قبولتر بود؟
باید چنین افرادی را میداشتیم؛ داشتههای ما هم مهم بود. من با فراخوان موافق نبودم. آنها که موافق این مسأله بودند، اکنون متوجه اشتباه خود شدند. ما 21 کرسی بیشتر نداریم، 13 نفر از اعضای شورای شهر فعلی و حداقل 100 نفر از مشاهیر حزبی نیز ثبت نام کرده بودند. وقتی 21 کرسی بیشتر نیست، دلیلی وجود نداشت تعهد ایجاد کنیم. ارزیابی کردن 700 نفر، 21 روز از زمان طلایی ما را گرفت. وقتی گزارش هیأت کارشناسی آماده شد، متوجه شدیم ارزیابی تنها براساس اظهارات افراد است و امکان راستی آزمایی نداشتیم و زیر آوار آن ماندیم.
به همین خاطر براساس اطلاعات هیات رئیسه و شورای عالی افراد را مورد ارزیابی قرار دادیم. مسأله مهم این است که این لیست در یک سازوکار دموکراتیک بسته شد. هیچ توصیهای برای هیچ فردی نبود.
ادعای لابی، زد و بند یا بده بستان مالی برای در لیست قرار گرفتن چه بود؟
ادعا از طرف یک فرد مطرح شد که تکذیب هم شد. امکان هر نوع لابی را گرفتیم.
شنیده شد رئیس دولت اصلاحات نظر مثبتی به لیست شورا نداشتند، صحت دارد؟
خیر؛ ایشان هیچ نظر خاصی نداشتند؛ تحت تأثیر فضای انتقادی که وجود داشت دعوت کردند و ما رفتیم گزارشها را خدمت ایشان دادیم. وقتی لیست منتشر شد انتقادها در فضای مجازی، انفجاری شد. طبیعی بود رئیس دولت اصلاحات هم باید بعد از انتقادها گزارشها را دریافت میکردند و بعد تصمیم میگرفتند و ایشان هم در نهایت تصمیم خودرا برای اعلام حمایت قاطع گرفتند.
نظر کاربران
ایرانیان عزیز و فهیم. خاصه اصلاح طلبان صمیمی..
درست است که اولویت کشور را اقتصاد تشخیص داده اند اما به عقیده خیلی ها از جمله این حقیر اولویت ما همچنان فرهنگ است.. به چند دلیل
یکی اینکه فرهنگ زیر ساخت تمام فعالیتها در تمام کشورهای مترقی بوده.
و دیگر اینکه باید بدانیم که اصولگراها و همفکرانشان از رخنه در رسانه ها و بالاخص صدا وسیما جهت چوب لای چرخ دولت گذاشتن دست بر نمیدارند.
بیایید با هم به کنشهای فرهنگی در مسیر دولت تدبیر و امید دست بزنیم و به واکنش عادت نکنیم چون ممکن است واکنش دیگر دیر شده باشد...
درود بر اصلاحات..
درود بر روحانی...