ماجرای سیلی زدن هما روستا به بازیگر جوان
سیاوش خیرابی بازیگر، شامگاه یکشنبه ۳۱ اردیبهشت مهمان برنامه «خندوانه» بود.
خبرآنلاین: سیاوش خیرابی بازیگر، شامگاه یکشنبه ۳۱ اردیبهشت مهمان برنامه «خندوانه» بود.
رامبد جوان در ابتدای برنامه حضور پرشور مردم ایران پای صندوقهای رأی را به همه ملت ایران و همچنین به رئیس دولت دوازدهم تبریک گفت و خطاب به رئیسجمهور بیان کرد: «همان گونه که همه مردم نشان دادند که هوای شما را دارند، شما هم به ما این هواداری را در عملکردتان نشان دهید.»
خیرابی در ابتدای گفتوگو در پاسخ به رامبد جوان که پرسید صدایت چطور است، گفت: «صدایم خیلی بد است و همینطوری سین و شینم میزند. به دوستانم گفتم که اگر کنسرت گذاشتم دو ردیف اول را خالی کنند تا در اوج که میخوانم اذیت نشوند اما از کودکی عاشق خوانندگی بودم.»
او درباره علاقهاش به سریال «خانه سبز» و نقش رامبد جوان در آن سریال گفت: «عاشق سریال «خانه سبز» بودم و وقتی شما را در آن سریال دیدم بسیار به بازیگری علاقهمند شدم.»
این بازیگر سپس از تجربیات حضورش در مجموعه «ترانه مادری» گفت: «اولین سکانس من در این سریال با خانم هما روستا بود و دیالوگ هم با من شروع میشد. من از شدت استرس نمیتوانستم صحبت کنم تا اینکه خانم روستا من را کنار کشید و گفت فکر کن من مادربزرگ تو هستم. من گفتم نمیتوانم و ایشان یک سیلی به من زد و گفت که من مادربزرگت هستم و تمام. بعد از این ماجرا من توانستم به راحتی نقش خود را ایفا کنم.»
رامبد جوان در ابتدای برنامه حضور پرشور مردم ایران پای صندوقهای رأی را به همه ملت ایران و همچنین به رئیس دولت دوازدهم تبریک گفت و خطاب به رئیسجمهور بیان کرد: «همان گونه که همه مردم نشان دادند که هوای شما را دارند، شما هم به ما این هواداری را در عملکردتان نشان دهید.»
خیرابی در ابتدای گفتوگو در پاسخ به رامبد جوان که پرسید صدایت چطور است، گفت: «صدایم خیلی بد است و همینطوری سین و شینم میزند. به دوستانم گفتم که اگر کنسرت گذاشتم دو ردیف اول را خالی کنند تا در اوج که میخوانم اذیت نشوند اما از کودکی عاشق خوانندگی بودم.»
او درباره علاقهاش به سریال «خانه سبز» و نقش رامبد جوان در آن سریال گفت: «عاشق سریال «خانه سبز» بودم و وقتی شما را در آن سریال دیدم بسیار به بازیگری علاقهمند شدم.»
این بازیگر سپس از تجربیات حضورش در مجموعه «ترانه مادری» گفت: «اولین سکانس من در این سریال با خانم هما روستا بود و دیالوگ هم با من شروع میشد. من از شدت استرس نمیتوانستم صحبت کنم تا اینکه خانم روستا من را کنار کشید و گفت فکر کن من مادربزرگ تو هستم. من گفتم نمیتوانم و ایشان یک سیلی به من زد و گفت که من مادربزرگت هستم و تمام. بعد از این ماجرا من توانستم به راحتی نقش خود را ایفا کنم.»
پ
ارسال نظر