مکرون، ناجی اتحاديه اروپا
از امروز تا دور دوم انتخابات رياستجمهوري در فرانسه در روز هفتم می اتفاقات بسياري ممکن است بيفتد، پس هنوز براي جشنگرفتن زود است اما، حتي با وجود اينکه کانديداي مليگرا و پوپوليست، مارين لوپن، هنوز در کورس رقابت بوده؛ بسياري از ناظران اميد بسيار دارند که امانوئل مکرون، برنده دور نخست انتخابات، رئيسجمهوري بعدي فرانسه شود.
پس از دور دوم رأيگيري، اروپا احتمالا از اين سناريوی کابوسزده در امان خواهد بود، دستکم براي مدتي- يعني پنج سال آينده. بااينحال، رهبران اروپا براي حذر از بروز فاجعه در آينده باید از انتخابات امسال در فرانسه درسهاي لازم را بگيرند.
براي شروع، منافع اروپا در اين است که مکرون ناکام نشود. آينده اروپا و بهويژه آلمان، به موفقيت دولت مکرون در خارجکردن فرانسه از التهاب اقتصادي و حلوفصل بحران فلجکننده هويت در اين کشور بستگي دارد.
فرانسهاي با اقتصاد راکد و ضعيف و سياست ناامن مخاطرات شديدي براي کل اروپا به همراه خواهد داشت زيرا اگر فرانسهاي در اين وضعيت باقي بماند لاجرم تسليم آن نوع مليگرايي ضداروپايي ميشود که لوپن نمايندگياش ميکند. همزمان فرانسهاي قدرتمند و با اعتماد به نفس براي بقاي طولانيمدت اتحاديه اروپا ضروري است.
اينکه رياستجمهوري مکرون توأمان با موفقيت باشد به توانايي او براي مرهمنهادن بر شکافهاي اجتماعي در فرانسه، بازسازي پويايي اقتصادي و مهار بيکاري بالاي اين کشور، بهويژه در ميان جوانان، بستگي دارد. نبايد اين واقعيت را ناديده گرفت که در دور اول انتخابات تقريبا نيمي از رأيدهندگان فرانسوي به کانديداهاي شکاک به يورو رأي دادند. اتحاديه اروپا با چنين خروجيای قادر نخواهد بود انتخابات زيادي را دوام آورد، پس «تجارت به شيوه هميشه» ديگر يک گزينه نيست.
مهمتر از همه، رئيسجمهوري آتي فرانسه باید رشد اقتصادي را ترميم کند و همه دولتهاي عضو حوزه به اين سمت بروند. پس از انتخابات عمومي آلمان در ماه سپتامبر، دولت باید بالاخره عزمش را جزم کند و سياستهاي اقتصادي قدرتمندي در پيش بگيرد، مگر آنکه بخواهد صحنه را تسليم مليگراياني کند که در پي نابودي اتحاديه اروپا هستند.
هرچند آلمان بحثهاي بجايي در دفاع از درآمد مازاد داخلي و خارجي خود مطرح ميکند اما مدل اقتصادي کنونياش باعث اين نشد که رشد اقتصادي مشابهي در حوزه يورو رقم بخورد و ارز يورو به ثبات برسد. براي رسيدن به اين هدف نياز به اجماعي ميان شمال و جنوب اروپاست که باید توسط آلمان و فرانسه هدايت شود.
اين امر همچنين نيازمند اين است که آلمان در نهايت قدمهايي قاطع به سمت سازگاري با نيازهاي اقتصادي فرانسه بردارد و به اين توهم که اتحاديه اروپا ميتواند تحت رژيمي انحصارا با رهبري آلمان دوام پيدا کند، پايان دهد.
اتحاديه اروپا يک موجوديت پيچيده است که تنها با محور قدرتمند فرانسوي- آلماني که در تلاش براي همسازي با ديگر اعضاي آن هستند، به پيش ميرود. اين نيز خود درسي ماندگار است که رهبران اروپايي باید از انتخابات فرانسه بگيرند.
مکرون نيز به نوبه خود، باید از دامي که اسلاف وي نيکلا سارکوزي و فرانسوا اولاند در آن گرفتار آمدند، حذر کند. هر دو به شدت به آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان اتکا کردند و در نتيجه نتوانستند در مواقع لازم مقابل او بايستند. براي نمونه، من شک ندارم که اگر فرانسه بيشتر تلاش ميکرد تا مخالفت آلمان با يوروباندز را به چالش بکشد، پوپوليستهاي ضداروپايي، در جناح چپ و راست، قدرت سياسيای را که در سالهاي اخير پيدا کردند، به دست نميآوردند. برخي اوقات نزاعهاي سازنده در اروپا ضروري است. بدون آن، آنچه اتحاديه اروپا به خاطر آن بنا شده، بيمعنا خواهد بود.
در حالي که نتايج انتخابات رياستجمهوري فرانسه مشخص ميشود، هنوز پس از ۶۰ سال توصيف اروپا بهعنوان «اجتماع سرنوشت» توصيفي درست است. هفتم می فرانسويها نهفقط راجع به سرنوشت خود، بلکه درباره تقدير اتحاديه اروپا نيز تصميم ميگيرند. اروپاييها بايد جشن بگيرند اما بعد بايد مشغول به کار شوند.
ارسال نظر