احسان عبدی پور :
«تیک آف» یک میلیون بار اصلاحیه خورد!
«یک میلیون بار اصلاحیه خوردیم و ما هم گوش دادیم و اصلاح کردیم. مثلا کاراکتر رضا یزدانی خیلی با این چیزی که در فیلم میبینید فرق داشت داشت»
این دو خط کوتاه، بخشی از قصه « تیک آف» است. سومین فیلم بلند احسان عبدیپور، کارگردانی که پیشتر با ساختن فیلمی بهنام «تنهای تنهای تنها» توجه منتقدان و مخاطبان را بهخود جلب کرد. فیلمسازی که در هر کدام از فیلمهایش معضلی از فضای اجتماعی را به تصویر کشیده است، اما نه با تلخی بلکه همچنان که بر صندلیتان با شادی و رضایتخاطر در تاریکی سالن نشستهاید و صدای قهقهتان بلند است، در ذهنتان پیام فیلمنامه و فیلم در حال ثبتشدن است، پیامی که برای شما آگاهیبخش است یا یادآوری مسائلی تا برایشان چارهای یا بیندیشید یا به این فکر کنید که چرا این موارد هنوز حل نشده است. آنچه درادامه میخوانید گفتوگوی احسان عبدیپور با روزنامه «صبا»ست و او از «تیک آف»، روزهای پیشتولید تا تولید، مراحلی که برای گرفتن مجوز ساخت طیشده، سختیهایش و... تا اینروزها و نمایش فیلم بر پرده سینماهای کشور میگوید.
«تیک آف» برای اکران در جشنواره سیوپنجم فیلم فجر آماده شد ولی نامش در میان آثار منتخب برای نمایش در ایام جشنواره نبود و حالا این فیلم در اکران عمومی درخشیده است اما در لیست انتخاب داوران قرار نداشت، نظرتان در این باره چیست؟
در بهترین حالت، قضیه را اینطور برای خودم حل میکنم که در گروه داوری هفت تا هشت نفر مینشینند و فیلمها را براساس ضوابط یا قواعدی انتخاب میکنند. سلیقه این هفت نفر با فیلم دیگری موافق است و فیلم شما موردپسند این یا آن جشنواره قرار نمیگیرد. همین و تمام. این قضیه در ذهنم به همینجا ختم میشود.
اصلا چرا «تیک آف»؟ نام اول فیلم ««آهای عبدالحلیم» بود؛ نامی عربی که بعد تغییر کرد و اسم اثر انگلیسی شد، چرا این اتفاق افتاد؟
نام اولیه، اسم فیلمنامه و انتخاب من بود. نام فعلی، تصمیم دفتر تولید است که برای آنهم استدلالی دارند و بودن اینکه درباره قبول داشتن یا نداشتنش حرفی بزنم، در این مقطع زمانی از آن بگذریم.
کمی در مورد فیلمنامه صحبت کنیم؛ خیلیها میگویند با دیدن «تیک آف» یاد دو اثر سینمایی «تهران من حراج» و «طهران، تهران» افتادهاند و معتقدند که «تیک آف» گویی ادامه آن دو فیلم است و به نوعی به معضلات زندگی جوانانی میپردازد که به بنبست رسیدهاند.
«طهران، تهران » را ندیدهام ولی «تهران من حراج»، از لحاظ ریتمیک و فضا با «تیک آف» خیلی متفاوت است. «تیک آف» ماجرای یک بند موزیک است که پنج سالی است از زمان متلاشی شدن آن میگذرد. جوانهای این گروه، دور هم جمع نشدهاند تا بند متلاشیشده را سامان بدهند، قصه مسیر و فضای دیگری دارد یا حداقل تصور من این است.
نکتهای که با اکران «تیک آف» خودنمایی میکند این است که آثار قبلی احسان عبدیپور بدون داشتن بازیگران ستاره،توانسته بودند توجه مخاطب را بهخوبی جلب کنند اما این بار و در این فیلم، ستارهها حضور داشتند. چرا ؟
ابتدا میخواستم با بازیگر غیر اسمی کارم را بسازم. این روند مورد علاقه و ایدهآل من است ولی وسط راه، تصمیم این شد که از بازیگران حرفهای برای اجرای کاراکترها استفاده کنم و در پاسخ این سوال که چرا پذیرفتم؟ باید اینطور بگویم که تیم تهیه این پیشنهاد را دادند و اصرار و اجباری وجود نداشت، خودم هم به این نتیجه رسیدم که بازیگران حرفهای بهتر میتوانند از پس قضیه برآیند. فیلمنامه این اثر به شکلی بود که منوط به اجرا بود و همین اصل باعث شد به این نتیجه قطعی برسم که باید بازیگر حرفهای، نقشها را بازی کند. بههر حال سینما یک صنعت است و برای چرخیدن چرخه این صنعت باید حواستان را از خیلی از مواردی که مطلوبتان هستند پرت کنید و به چیزها و موردهای دیگری توجه کنید.
در ساخت آثار قبلی نشان دادید، کارگردانی هستید که میتوانید از بازیگر آن ایفای نقش مورد نظر را استخراج کنید ولی بهنظر میرسد که بازیگران حرفهای این اثر، آنچنان که باید و شاید، اجرایی دور از نقشهایی ندارند که قبلا به نمایش گذاشتند، آیا این از خاصیت کاراکترها بود که چندان متفاوت نباشند؟
از نظر من، بازیگران بازی متفاوتی را ارائه داده و خیلی هم درست، به قاعده و پخته بازی کردهاند. میتوانم بگویم حال و هوا، بازی و سکنات وجناتشان را دوست دارم.
رضا یزدانی چطور سر از فیلم شما درآورد؟ دلیل انتخابش چه بود؟ وی پیش از این در فیلمها حضور داشت ولی آنطور بازیگری خاصی نکرده بود ولی اینجا نقشآفرینی کاملی را از او میبینیم.
رضا یزدانی اتفاقا پیش از اینکه تیم تهیه به این نتیجه برسند که از بازیگران چهره استفاده کنند نیز جزو کسانی بود که تمایل داشتم در این فیلم بازی کند. این تصمیم هم از یک شب و تماشای یک تئاتر در سالن «اکو» شکل گرفت. برای دیدن نمایش رفته بودم. انتهای نمایش، روی صحنه آمد و چند دقیقهای ساز زد و خواند و تمام.
او را دیدم که روی استیج خیلی بیاطوار ایستاده است. به این تصمیم رسیدم که از او برای بازی در فیلم آن زمان که نامش «آهای عبدالحلیم» بود دعوت کنم. بهنظرم بسیار کم شو بازی کرد. بعدها این خاطره را برای خودش تعریف کردم، به من گفت: از قضا همان یک شب را آنجا مهمان بودم وساز زدم و اصلا به آن نمایش ربطی نداشتم.
بازیگران فیلم، هنرمندان گزیدهکاری هستند ولی با «تیک آف» همراه شدند و مهتاب کرامتی بهعنوان سرمایهگذار فیلمنامه را آنچنان قوی دید که از نه گفتن به این حضور در این فیلم امتناع کرد.
اعتبار تیم تهیهکنندگی بسیار موثر بود و مقداری هم در این انتخاب، فیلمنامه اثرگذار بود و گرنه از قبل هیچ آشنایی یا همکاری با من نداشتند، آنها با من همراه شد با تمام وجود آمده و بهترین بازیهایشان را آوردند. آمدند نقش آدمهایی را بازی کنند که مغناطیس آن آدمها، آنها را گرفت و نتیجه آن فضا این نقشآفرینیها شد که میبینید، نقشآفرینیهایی بسیار نزدیک به آدمهایی که کاراکتر آنها را بازی کردند.
آیا برای دریافت پروانه ساخت این قصه و روایت مشکلی پیش نیامد؟
خیلی. تا دلتان بخواهد؛ یک میلیون بار اصلاحیه خوردیم و ما هم گوش دادیم و اصلاح کردیم. مثلا کاراکتر رضا یزدانی خیلی با این چیزی که در فیلم میبینید فرق داشت داشت. قرار بود فیلم از یک اسکلهای در بندری در اروپا شروع شود ولی در اصلاحاتی که ذکرش رفت این قسمتها محو شد. راستش ما خیلی اصلاح شدیم!
چند درصد قصه اولیه تغییر کرده است؟
خیلی، حرف حرف میآورد و من همینجا این بحث را قطع میکنم. البته هسته داستان هنوز هست ولی تغییرات زیاد بود. بعد از همه آن تغییرات باز هم مجوز را با اکراه صادرکردند. بد نیست این خاطره را هم بگویم، بعد از اینکه مجوز صادر شد با مهتاب کرامتی و ابوالقاسمی به فارابی رفتیم تا شاید از منابعشان به ما وام بدهند. شب قبل فیلمنامه را خوانده بودند ودر فارابی با تعجب از ما پرسیدند که «چطور برای این داستان، مجوز گرفتید؟» گفتیم؛ « بله؛ آیا به ما وام میدهید؟» گفتند؛ «وااام؟؟ فقط زود پاشید و بروید تا کسی پشیمان نشده است!»
فکر میکنید آیا همین نگاه باعث شد که «تیک آف» راهی به جشنواره فجر نیافت؟
نمیدانم!
فضای قصه و حال و هوای فیلمنامه به شکلی است که انگار تصمیم شورای پروانه نمایش برای اکران این فیلم مناسب نیست. جنس نمایش این فیلم در روزهای تابستان را دارد و بهنظر میرسد که آن زمان اکران بهتری را میشد برایش تصور کرد و فیلم هم بیشتر دیده میشد، آیا خودتان با اکران در این زمان موافقید؟
این یک واقعیت است که همیشه یک جای کار میلنگد و شاید این هم همان قسمت است.
مهمترین خاصیت دیدن «تیک آف» انرژی فیلم است که به مخاطب منتقل میشود، انرژی که حتی با مخاطب از سالن سینما بیرون میآید و اما این انرژی تنها مختص این فیلم به کارگردانی احسان عبدیپور نیست در آثار دیگر شما نیز این انرژی وجود دارد. بهطور مثال « تنهای تنهای تنها » که اولین اثر به کارگردانی شما بود نیز با اینکه از یک قصه اجتماعی غمانگیز میگفت ولی مخاطب غمزده نمیشد، بدون اینکه غم بر وجود مخاطب بنشیند،درد کاراکتر اصلی اثر را حس میکرد و با او همدل میشد. این نوع فیلمسازی مثل حرکت بر لبه تیغ است. دیگرانی هستند که همین معضل را با قصهای تلخ میگویند ولی اینجا همان بدبختیها و مشکلات مطرح است ولی مخاطب میان قهقهههایش به آن میرسد.
من بهدنبال شعار نیستم. بیشک هر کسی درباره خودش این را میگوید! من بهدنبال بیان گرهها، گیرها و چالههای زندگی و آدمیزاد و اجتماعی بهنام ایران، هستم که میبینم و حس میکنم میتوان با زبان سینما به اینها پرداخت. دوست ندارم بهطور مستقیم صحبت کنم.
بهشدت هراس دارم از اینکه مخاطب فیلمم، زمان خارجشدن از سینما، خمودهتر از زمان ورودش باشد. قصد دارم تشریح کنم که اوضاع بههم ریخته است و آنچه که باید باشد نیست ولی دوست ندارم که با غم بگویم، دوست دارم مسیری را برای مخاطب باز کنم تا بتواند حرکت کند و خرابیها را برای زندگیاش درست کند نه اینکه خمودهتر شود و از اینکه مردم به اینجا برسند. لزومی ندارد برای صحبتکردن با مخاطب، وقتی هدف سخن گفتن از معضلات جامعه در فضای فیلمسازی به شکل زجرآوری با او حرف بزنیم. بهطور کل کاراکتر زندگی ما کمدی است. سوار خر کمدی، غم و غصهمان را حمل میکنیم. این فضا در کاراکتر شخصی خودم هم است. خودم آدم بشاشی نیستم، آدم درگیری هستم که با همه چیز شوخی میکنم. این شوخی هم در داستانهایی که مینویسم و هم در رگ و ریشه فیلمهایی که میسازم وجود دارد. نمیتوانم آنقدر تلخ باشم که مخاطب را با قصهام زجر دهم و از سوی دیگر نمیتوانم آنقدر سبک سر هم باشم که رسالتم تنها خنداندن باشد. زمانی تلقیمان از مخاطب، امت است؛ زمانی هم تلقیمان از آنها nation یا ملت است. این تقسیمبندی توی ذهن من خیلی شدید است.
وقتی به مخاطبتان به نگاه امت نگاه میکنید، وظیفهتان این است که مخاطبتان را به سمتی که فکر میکنید درست است هدایت کنید. وقتی در فضای ملت نگاه میکنید میتوانید حق انتخاب بگذارید و سوال کنید که چه دوست دارند و چه دوست ندارند. یعنی قضیه خیلی لیبرال میشود.
در فضای کمدی با نگاه ملت شکل پرستار یک بچه را پیدا میکنید، چند ساعتی کنار بچهای هستید و در این چند ساعت سعی میکنید او را به نهایت شادی برسانید ولی وقتی در دنیای فیلمسازی کمدی با بعد امتی نگاه میکنید دیگر فقط یک پرستار چند ساعته نیستید بلکه در جایگاه معلم قرار میگیرید و مسیر نشان میدهد. کار آسان این است که کمدیای بسازید که تنها چند ساعت مردم را بخنداند ولی در پس خنده هیچ حرفی با مخاطب نداشته باشد.
اینروزها فیلمسازان در بسیاری از کشورها، فیلمهایی میسازند که مختص مرز خودشان نیست، به مخاطب جهانی فکر میکنند ولی بسیاری از آثار ما تنها مخاطب درون مرزی را جلب میکند و این گذر از مرزها در سینمای ما بجز تعدادی از آثاری که رنگ جشنوارهای دارند دیده نمیشود، «تیک آف» را تا چه حد مورد توجه مخاطب غیر ایرانی میبینید؟
ذات «تیک آف» سیاسی نیست. فیلم اجتماعی است که میتواند به مخاطب غیر ایرانی، سبکی از انرژی در زندگی ایرانیان را نشان دهد و به این مخاطب بگوید که آدمهای این کشور خموده نیستند، فضا در این کشور بسته نیست، میتوانید طغیان کنید، برای خودتان حکم صادر کنید و روی احکامتان پایدار باشید. این فیلم با قسمت اجتماعی اعمال مخاطب صحبت دارد. فیلم بیشتر درمورد انسان صحبت میکند تا اینکه در مورد ایران یا هر کشور دیگر حرفی داشته باشد.
این فیلم از معدود آثار سینمایی ایران است که بازیگران غیرتهرانینشین را در فضای بازیگران اصلی خود دارد، آنهم در کنار بازیگران چهره و این دو دسته، تقریبا در اثر همطراز همدیگر نقشآفرینی دارند ولی در پوستر و تبلیغات فیلم، ما چهرهای را از بازیگران غیرتهرانی نداریم، چرا اینگونه نشد؟
تجارت در حوزه سینما، الزاماتی دارد. البته اعلام کنم که در بحث بازاریابی این فیلم هیچ دخالتی نداشتم.
یعنی شما فقط فیلم را میسازید و برایتان میزان توجه مخاطب و فروش اثر مهم نیست؟ در این روزها سینما و فروش گیشه هر فیلم درست به اندازه گلهایی که در لیگ فوتبال زده میشود و اینکه چه تیمی صدرنشین خواهد شد مهم است و شکل مسابقه بهخود گرفته است و دراین فضا شما میگویید که وارد مسابقه نمیشوید؟
برای من هم مهم است ولی در فضای تبلیغات دخالت نداشتم. تمایل داشتم معرفی پررنگتری از بازیگران دیگر فیلم هم انجام گیرد ولی، فروش گیشه به شکلگیری اینگونه پوستر و نشان دادن تصویر سه چهره نامآشنا برای جلب مخاطب گویا نزدیکتر بود. باید به این اصل که ۵۰درصد سینما صنعت است توجه داشته باشیم بنابراین به تهیهکنندگان این حق را میدهم تا هر آنچه را که برای بازگشت سرمایه خود متصور هستند انجام دهند.
مهتاب کرامتی بهعنوان تهیهکننده همراه این اثر شده است، این یعنی فیلمنامه برای تهیهکنندهای که اول راه تهیهکنندگی خود است جذاب و مورد توجه بوده، این درحالی است که توجه به کارگردانان پیشکسوت با هر اثر قوی یا ضعیفی که میسازند بیشتر از توجهی است که به کارگردانان دیگر میشود حتی اگر اثر خوبی هم بسازند، در چنین فضایی مسیر رشد کارگردانان تازه نفس را چگونه میبینید؟
کارگردانان مورد توجه اینروزها هم روزگاری درجایگاهی بودند که کارگردانان پیشکسوتتر از آنها هر چه میساختند دیده میشدند و آنها دیده نمیشدند. این شرایط پیشگیریناپذیر است. جذابیتش همین است. این روال جاری جهان در همه زمینههاست؛ ورزش، سیاست و...
نکتهای که بهشخصه برای ادامه حضور در این عرصه مرا ترغیب میکند میزان زیاد مخاطب آن است. مخاطب مسئله اصلی من است. فکر میکنم یک پنجرهای یافتهام برای دیدن این محله، این شهر، این خیابان، این جهان و قصد دارم این نظرگاه را با مردم تقسیم کنم. چرا؟ چون فکر میکنم، میشود زندگی را ازاین منظر هم دید و از این زوایه نگاه کردن شاید امکان از دست دادن یک غم را مهیا کند و امیدی را ایجاد، ما یک اضافهای را از خودمان دور کرده و بایدی را به خودمان اضافه کنیم. هدفم برای ادامه این حضور همین است، هوس اسم بازی و دیده شدن ندارم. تنها این را میدانم که بیتوجهی یا کم توجهی باعث توقفم نمیشود، حرکت و ادامه دادن را در مسیری که هدفم است بیشتر میکند.
در دنیای توجه مخاطبهای سینمای ایران توجه به آثار کمدی بسیار پررنگ است، آمار فروش گیشهها این را نشان میدهد از سوی دیگر کارگردانان آگاه و باهوش ما نیز به این نکته واقف هستند تا حدی که بهطور مثال اصغرفرهادی که کارگردان موفق در عرصه ساخت فیلم اجتماعی است نیز در آخرین گفتوگوهای خود بیان کرده است که فیلم بعدی که در ایران میسازد فضای کمدی خواهد داشت، انگار با زبان کمدی بهتر میشود با مردم ایران صحبت کرد و بهتر میتوان حتی زخم و درد را به آنها نشان داد، در آثار شما هم فضا، کمدی است ولی قصه از داستانی تلخ میگوید، از این تضاد قصه و فضا و توجه مردم به کمدی بگویید؟
من کاراکترم به این شکل است. آدم عجیب و غریبی نیستم و خودم را هم پیچیدهتر یا عمیقتر از جامعه نمیدانم، ولی دلم به سطحی رسیده که دیگر دنبالهروی دلم هستم. این شکل فضاسازی فیلم برگرفته از کاراکترم است. خودم همان شکلی هستم که در فیلمهایم میبینید.
اصولا بخشهایی از کاراکتر هر کارگردانی در فضای فیلمهایش دیده میشود.
در فیلمهایی که میسازم، خیلی از وجههای شخصیتی من را در گوشه گوشه فیلمنامه و فیلم میبینید.
به این ترتیب کارگردان «تیک آف» را در فضای کدام کاراکتر میبینیم؟
بهنظرم خیلی از لحظههایی که فائز و مصطفی زمانی دارند، خود من هستم.
ارسال نظر