قوه مجریه، محل «اقدام» و «عمل» و «کار» است، نه «تکرار شعارهای توخالی» و «گفتاردرمانی» و «تنبلی». قوه مجریه، سخت محتاج مجریان «فعّال» و «پرتوان» و «در صحنه» و «شجاع» و «خلاق» است؛ مجریانی که تن به «کار» دهند و روز و شب در «تکاپو» و «تلاش» باشند.
مهدی جمشیدی در صبح نو نوشت: قوه مجریه، محل «اقدام» و «عمل» و «کار» است، نه «تکرار شعارهای توخالی» و «گفتاردرمانی» و «تنبلی». قوه مجریه، سخت محتاج مجریان «فعّال» و «پرتوان» و «در صحنه» و «شجاع» و «خلاق» است؛ مجریانی که تن به «کار» دهند و روز و شب در «تکاپو» و «تلاش» باشند. اینها همان صفاتی هستند که امروز، قوه مجریه از آنها تهی است. مدیران «دفترنشین» و «تنبل» و «چرتزن» و «پرمدعا» و «کمبازده» نه فقط اهل «کار» نیستند، که خود «بار»ی هستند بر شانهدولت. جماعت «گزارشخوان» و «سرمایهدار» کجا و مدیر «پرنشاط» و «انقلابی» کجا؟! مگر کشور از جوانان فرهیخته و خوشفکر و فعال، تهی شده که عدهای همچنان به «حلقه بسته دوستان نزدیک و شرکای صمیمی» خود بسنده میکنند و اندک نگاهی به نیروهای بیرون از این حلقه نمیاندازند؟!
آیا جامعه ما از زایش و رویش نیروهای فرهیخته و مدیر، عاجز است که دولتها باید همچنان در دهه چهارم انقلاب، میان «دویست مدیر کهنهاندیش و فرسوده» دست به دست شود؟! این دور باطل تا چه هنگام ادامه خواهد داشت؟! چرا کمترین اعتنایی به قاعده «چرخش نخبگان» نمیشود؟! مدیرانی که حتی «ادب سخن گفتن» با زیردستان، خبرنگاران و منتقدان را نمیدانند و به اندک بهانهای، بر آنها خشم میگیرند و زبان به توهین و هتاکی میگشایند، چگونه میخواهند رنجهای کار اجرایی را به جان خریده و مشکلات مردم را برطرف سازند؟!
نوشتن «منشور حقوق شهروندی» را چه سود، وقتی مدیران همان دولتی که این منشور را نوشته است، این گونه آشکار، حقوق مردم را تضییع کرده یا میکنند و از امکانات دولتی، بهرههای سرشار و نامشروع برده یا میبرند؟! دولت به انتشار یک «متن کاغذی» مینازد و افتخار میکند، حال آن که در نظر مردم، «عمل» ملاک است، نه «ادعا». مردم میفهمند و درمییابند که همآنان که برایشان «منشور حقوق شهروندی» نگاشتهاند، حقوقشان را تضییع کردهاند.
نه «حقوقدان بودن» فضیلت است و نه «نوشتن حقوق مردم» بلکه «ستاندن حق مردم» و «اقامه عدالت اجتماعی» مزیت و هنر است و هر آن که چنین کند، درخور تمجید و تکریم است. مردم از حقوق خود «آگاه» هستند و فقط خواهان کسی هستند که حقوقشان را «برپا» دارد. دولت که رسالت «اجرا» و «عمل» و «اقدام» بر عهده دارد، گمان کرده که باید دست به «تقنین» بزند و مردم را از حقوقشان «مطلع» سازد، گویا دولت، «قوه مقننه» است یا مردم، «غافل» هستند و «نمیدانند» که باید چه بخواهند و دولت باید چه کند.
مسأله مردم، «دانستن» نیست. همگان «میفهمند» که «برخورداری از یک معیشت باثبات و مطمئن و شرافتمندانه» حقشان است و دولت در این باره، مسوول و مکلف است و باید ایفای نقش کند، اما مشکل در این است که برخلاف «وعدههای رنگین و پر زرق و برق انتخاباتی» نه تنها چنین اتفاقی رخ نداد، بلکه وضع از گذشته نیز ناخوشایندتر شد. انتظار بجا از دولت «استیفای حقوق مردم» است نه «نوشتن حقوق آنها». دولت، «معلم حقوق» نیست، بلکه «مجری حقوق» است و مردم، دولت را بر اساس حقوقی که برآورده است میسنجند، نه حقوقی که روی کاغذ نوشته است. کارهایی از قبیل نوشتن منشور حقوق شهروندی، «نمایشی» و «فرمایشی» و «تبلیغاتی» است و در عمل، نه تأثیری میگذارد و نه برای مردم، جذابیتی دارد. نوشتن حقوقی که همگان از آنها مطلعند، بلکه طالب و خواهان وصول و تحققشان هستند، «تحصیل حاصل» است و نتیجهای به دنبال ندارد، مگر نتایج تبلیغاتی که انگیزهای جز مردمفریبی و تظاهر به مردمگرایی، پشتوانهاش نیست.
مدیران نامرئی؛ گزارشبازی و مردمگریزی عامدانه!
دولت، «در کنارِ مردم» نیست؛ نه شخصِ رییس جمهور و نه وزیران. «گزارشهای کاغذی» آنها را در خود محاصره کرده و محیطی «آزمایشگاهی» و «غیرواقعی» پدید آورده است. دولت، فضیلتِ «در میانِ مردم بودن» و «مصاحبت و معاشرتِ مستقیم با مردم» را عوامگرایی میخواند و بیفایده میداند. چنان که اینان میگویند اقتضای کارِ علمی و سنجیده و حکیمانه، «پشت میزنشینی» و «گزارشخوانی» و «برپایی جلساتِ محفلی و بسته» است. گویا تنها چیزی که از قلم افتاده است، خودِ «مردم» هستند. آیا دولتی که از «عوام» برائت میجوید و به آنها فخر میفروشد و خود را برتر از آنها و طلبکارشان میانگارد، نمیداند که قدرت خود را از رأی همین «عوام» به دست آورده است؟! آری، دردِ مردم، «دیدنی» است نه «خواندنی».
باید به میانِ مردم رفت و وضعشان را «از نزدیک» و «با چشمِ خویش» دید و دشواریهایشان را «لمس» کرد و از «زبان» خودشان شنید که چگونهاند و چطور روزگار میگذرانند. لحنِ محزون و ناخرسندِ مردم از وضعِ معیشتیشان، در گزارشهای کاغذی منعکس نمیشود و این گزارشها، آیینه تمامنمای واقعیت نیستند. اگر چنین ارتباطی وجود میداشت، دولت به روشنی درمییافت که کاسه صبرِ مردم، لبریز شده و آنچنان کارد به استخوان رسیده که به مرز «آشوبِ اجتماعی» نزدیک شدهایم. آری، پیوند میان «دولت» و «مردم» نباید قطع شود و نباید هیچ امری به «حجاب» و «حائل» میان مردم و دولت تبدیل شود و میانشان «فاصله» و «جدایی» افکند که اگر چنین شود، دیگر دولت، صدای مردم را نخواهد شنید و دردشان را درنخواهد یافت.
مردم ما، اهلِ صدق و راستیاند و حقیقت را میگویند و میطلبند؛ آنها پُر توقع و زیادهخواه نیستند و به حداقلها قناعت میکنند، اما از انقلاب عبور نمیکنند؛ آنها دوست دارند که دیده شوند و به شمار آیند و صدرنشینِ محاسبات و حساسیتهای دولتمردان باشند. آنها در پیِ دولتی هستند که «پنهانکاری» نکند و مردم را «بیگانه» و «غیر» و «نامحرم» نشمارد. نباید «اراده دولت» به سویی باشد و «خواستِ مردم» به سویی دیگر. اگر دولت، برخاسته از مردم است، باید به آنها وفادار باشد و مدیران و کارگزارانش را بر مردم ترجیح ندهد.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
فعلا که شعارهای توخالی و بدون پشتوانه رو از همفکران شما داریم میشنویم البته شما هم حق دارید روزنامه صبح نو هم که از زیرمجموعه های شهرداری هست و به نوعی باید محلی برای تبلیغات نامزد مورد نظرتون باشه!!!
معین
خیلی مشخص بیانشون مغلطست هرچند دیگر نامزدها هم صحبت عمیقی در مقابل این سطح نداشتندو ما میتوانیم چنین یا چنان کنیم صحبت نیست
نظر کاربران
فعلا که شعارهای توخالی و بدون پشتوانه رو از همفکران شما داریم میشنویم البته شما هم حق دارید روزنامه صبح نو هم که از زیرمجموعه های شهرداری هست و به نوعی باید محلی برای تبلیغات نامزد مورد نظرتون باشه!!!
خیلی مشخص بیانشون مغلطست هرچند دیگر نامزدها هم صحبت عمیقی در مقابل این سطح نداشتندو ما میتوانیم چنین یا چنان کنیم صحبت نیست