خرید و فروش انسان
پرده اول، زن معتاد است و آماده وضع حمل. خریدار کودک از پیش مشخص است. او می خرد تا کودک را منبع درآمد کند و چند برابر مبلغی که می پردازد به دست آورد.
کودک فروشی امروزه چنان رواج یافته است که دیگر کسی از شنیدن آن تعجب نمی کند. اکنون این پدیده نه فقط خانواده ها و زنانی را در بر گرفته که به دلایل گوناگون از جمله فقر و اعتیاد، و ناتوانی در نگهداری از فرزند خود، برای کسب مقداری پول اقدام به فروش فرزند می کنند، بلکه وارد فازی دیگر نیز شده است که زنانی به سفارش خانواده ای و یا حتی باندی و با تعیین مبلغی مشخص، فرزندآوری می کنند. این که آن ها خود و به حسب نیاز شخصی و خانوادگی، و یا فشار شوهر، و یا به صورتی ناخواسته دارای فرزند شده اند، صورت دوم قضیه است.
آن چه واجد اهمیت است، شکل گیری فرایند تولید بچه برای فروش، و یا فرایند فروش بچه است؛ بچه ای که بیش تر از سوی افراد و باندهایی خریداری می شود تا بتواند خیلی زود در فرایند تولید پول از طریق گدایی، کار خیابانی، مواد فروشی، تن فروشی و حتی دیگر جرایم به کار آید، می خواهد ۱۵۰ هزار تومان بابتش پرداخت شود یا چند میلیون تومان. این را بگذاریم در کنار کودکان اجاره ای که بارها درباره آن شنیده ایم و خوانده ایم؛ کودکانی که به باندهای تکدی گری اجاره داده می شود تا سهمی در گذران زندگی صاحب خود داشته باشند.
از کودکان شیرخواره تا کودکانی نوپا و نیز در سن مدرسه، که زیر نظر رییس باند و یا پدر و مادر در قسمتی از شهر به تنهایی و یا با همسالان و یا بزرگ تر از خود پرسه می زنند تا دل رحمی را به سوی خود جلب کنند. و نیز بگذاریم در کنار کودکان کار خیابان که مجبورند برای تامین زندگی خانواده، از کودکی خود بزنند، و شادی ها و تفریح های کودکانه را با تحمل گرما و سرمای تابستان و زمستان و فروش دستمال کاغذی و فال حافظ و... طاق بزنند، که اگر در پایان شب سهم خود را به خانواده نبرند، مستوجب تنبیه خواهندبود.
این غارت است که او را بیش از پیش به حاشیه ای می راند تا تنها شاید ترحمی از سوی فردی و یا کوروسی حمایتی از سوی سازمانی مردم نهاد دستش را بگیرد تا در هجوم سیل گونه نادیده گرفتن شأن و جایگاه آدمی و ماشین توزیع نابرابر ثروت ملی نابود نشود.
پرده دوم، زن در میان جمعیت با لوندی قدم می زند. آرایشش کمی غلیظ است. شلوار جین تنگ پوشیده و کفشی قرمز به پا دارد. مردی میان سال خودش را به او می رساند. چیزی می گوید. گوشه ای می ایستند و با یکدیگر بر سر قیمت صحبت می کنند. با ۱۰۰ هزار تومان به توافق می رسند. مرد، زن را به سوی اتومبیلش هدایت می کند و هر دو از محل دور می شوند.
تن فروشی دیده نوینی نیست، می توان با رجوع به کتب تاریخی و اسناد مربوطه سابقه بلندی برای آن یافت. امروزه نیز چنان نیست که کسی از آن نشنیده باشد، و وفور آن به حدی است که با گشتی در برخی خیابان های اصلی و فرعی شهر، به راحتی می توان آن را مشاهده کرد. نه فقط افرادی را که به این قصد ایستاده اند، اکنون دیگر می توان فرایند معامله را نیز شاهد بود.
بگذریم از بخش سازمان یافته ای که دیگر گوشه خیابان نمی ایستد و در خانه های امن شان فعال هستند و یا آن هایی که افراد خاصی را تحت پوشش دارند و همان را برای گذران زندگی شان کافی می دانند. برای همین نیاز هم به ارائه آمار نداریم، تا بخواهیم بر سر آن نزاع کنیم که در هر یک از شهرهای ایران چه تعداد هستند، هر چند دانستن آن برای تحلیل دقیق تر و سیاست گذاری و برنامه ریزی اهمیت بسیاری دارد.
این نیز در این بحث اهمیتی ندارد که تن فروشان چه مبلغی دریافت می کنند. اما خیلی مهم است بدانیم از تامین هزینه سیر کردن شکمی و تامین اندکی مواد (مخدر) تا چند صد هزار تومان برای پاسخ به نیاز تراشیده شده از سوی صنعت مصرف را در بر می گیرد.
در این جا به این نیز نمی پردازم که باید از ساخت مردانه قدرتی گفت که با واژه «تن فروشی» آن را به نوعی عرضه از سوی زنان قلمداد می کند و نقش خود را در پس پشت این واژه مخفی نگاه می دارد که اگر تقاضا از سوی مردان نبود، و فراتر از آن اگر عمق بی عدالتی و نابرابری از توزیع منابع ساختار متراکم قدرت، از ناتوانی برای سیر کردن شکم در یک شبانه روز تا درآمد چند ده میلیونی در یک روز نبود، این پدیده چنین سریع رشد نمی یافت.
پرده سوم، بعد از ورشکست شدن هیچ راهی برایش نمانده است. کلیه اش را به قیمت ۳۰ میلیون تومان فروخت تا به زندان نیافتد. همان جا به ذهن خطور کرد که می تواند از این راه کسب درآمد کند. شماره اهداکنندگان را از اطراف بیمارستان ها جمع می کرد و مشتریان را نیز از روی همان دیوارها و یا مراجعه به بیمارستان. حالا شده است دلال خرید و فروش عضو. آن قدر دارد که عضو را همان ابتدا می خرد و بعد می فروشد. روی کلیه ۱۰ میلیون، روی قلب ۷۰ میلیون و روی رحم اجاره ای ۲۰ میلیون سود می کند. می گوید حداقل ماهی ۲۰۰ میلیون درآمد دارد.
کافی است به اطراف بیمارستان های پیوندی مراجعه کنیم. تا سیل برچسب ها و اطلاعیه ها و خط نوشته های فروش کلیه و پلاکت و مغز استخوان و... را مشاهده کنیم.
خرید و فروش عضو دیگر یک ارتباط بین بیمار و فروشنده نیست، بازاری است که دلالان آن را هدایت می کنند و هر عضو به ۲ برابر قیمتی که از فروشنده می خرند، به نیازمندان می فروشند.
پرده چهارم، دختر جوان لباس های زیبای بوتیک را ورانداز می کند. چهره اش نشان می دهد که خواهان لباس است ولی توان خرید آن را ندارد. مغازه دار سر صحبت را باز می کند و وقتی اعتمادش را جلب کرد به او پیشنهاد می دهد که می تواند در دبی شغل خوبی پیدا کند و هرچه می خواهد همان جا به قیمتی ارزان تر بخرد. دختر می رود ولی وسوسه رفتن وجودش را می گیرد. چند روز بعد می آید و بعد از گفت و گو قرار می شود ۱۰ میلیون تومان به خانواده اش پرداخت شود تا رضایت دهند او برای مدتی برای کار به دبی برود. همه کارها را صاحب بوتیک فروشی می کند. او به دبی می رود و به کلوپی سپرده می شود که باید تن فروشی کند. راهی جز ماندن و تن دادن به این داد و ستد سخیف ندارد.
قاچاق انسان یکی از پررونق ترین معاملات قاچاق به شمار می رود که در رتبه اول آن زنان و دختران و در رتبه دوم کودکان را در بر می گیرد. هدف از سپردن خود به قاچاق چیان برای عبور غیرقانونی از کشور، بسیار متنوع است؛ از یافتن شغل، فرار از مشکلات موجود در زندگی شخصی، و... . بخشی از این قاچاق مخفیانه است که افراد قاچاق شده در اختیار باندهایی قرار می گیرند که برای کار اجباری، فحشا، پورنوگرافی و حتی قطع اعضا تلاش می کنند. اما تمام قاچاق انسان به صورت مخفیانه اتفاق نمی افتد. بخشی از این قاچاق با طی تمام مسیرهای قانونی و صدور ویزا و عبور از مبادی رسمی کشور انجام می شود.
دیگر قاچاق چیان انسان خلاءهای قانونی را آموخته اند و مقاصد گوناگون را در حاشیه خلیج فارس، و تا حدود اروپا و کشورهای شرقی را پوشش می دهند تا نیاز کسانی را پاسخ گویند که بیش ترین سهم را در غارت هستی آنان داشته اند.
اگر نخواهیم خودمان را اسیر آمار و تعداد رویدادهای هر یک از این پدیده ها کنیم و گامی فراتر نهیم و آن را به عنوان محصول یک سیستم و نظام کلان و بزرگی بدانیم که آدم را از جایگاه شرافت انسانی به زیر کشانده و چون کالا و شیء به آن می نگرد، آن گاه برایمان تفاوتی نخواهد کرد که آن زن تن فروش برای تامین مواد شوهرش و به زور او اقدام کرده، و یا برای تامین مواد خودش و یا شکم فرزندانش و یا برای انباشت پس اندازش و خرید اتومبیلی گران قیمت.
در ایران نیز هر چند اطلاعاتی در این باره انتشار نیافته است، ولی برخی از اطلاعات آماری حکایت از شکاف زیاد بین اقشار مختلف اجتماعی است و تغییرات در این زمینه چندان قابل توجه نبوده است. مانند ضریب جینی که در سال 94 توسط مرکز آمار ایران حدود 0.39 محاسبه شده و حکایت از مقداری افزایش در نابرابری نسبت به سال های قبل دارد. علاوه بر این که در ایران دولت و نهادهای دولتی، خود به عنوان بزرگترین صاحب سرمایه در همین سیستمی عمل می کنند، که نابرابری اجتماعی- اقتصادی را تشدید می کنند.
در تحلیل این دست مایه شدن جسم و جان و شان آدمی به عنوان کالایی در بازار ناعادلانه و غارت گر سرمایه از سطوح و زوایای گوناگونی می توان به آن نگریست. می توانیم خیال خود را آسوده کنیم و به ترتیب خانوادگی، عدم سلامت والدین، وضعیت ضعیف اقتصادی و مالی خانواده، سطح سواد و تحصیلات، تعرض جسمی و جنسی در دوران کودکی، بزرگ شدن در محله های نامناسب و امثال آن در مورد کسانی اشاره کرد که در این بازار دست به دست می شوند.
این ها روی کوچکی از سکه را نشان می دهند و لایه ای باریک از واقعیت را ظاهر می کنند. اما آن چه اهمیت دارد و ورای این تبیین ها رخ می نماید، این پرسش است که چه شده است که بخشی از جامعه فاقد تربیت خانوادگی مناسب است، و یا از وضعیت اقتصادی خوبی برخوردار نیست، و بدون تحصیلات و یا با تحصیلات پایین مانده است، و یا وسایل و راه های دست یابی به اهداف را در اختیار ندارد.
در پاسخ به این پرسش است که باید نگاهمان را به ساخت کلان جامعه معطوف کنیم و زاویه نگاهمان را از عوامل خرد و میانی فراتر بریم و همه آن ها را مصحول روابط اقتصادی ناسالمی ببینیم که بر ساختارهای اجتماعی و فرهنگی ما سایه افکنده و به آن سمت و سو می دهند.
جای گیر شدن اقتصاد رانتی با تمایل به سمت بازارهای مالی، املاک و تجارت، تغییر جهت خصوصی سازی با هدف ورود سرمایه های مردم در امر تولید- که می توانست آن ها را سهیم در درآمد شرکت ها و کارخانه ها کند- به سمت خصولتی کردن و افزایش توان مالی و قدرت گروه های خاص، حجم وسیع فساد مالی و سیستماتیک شدن فساد در ساز و کارهای عملکرد مالی و تجاری، اصالت پول و هرگونه تلاش مشروع و نامشروع برای انباشت روزافزون سرمایه و تصاحب منابع ملی تولید ثروت را به عنوان استراتژی اصلی و بزرگ ناگفته این فضای اقتصادی تعریف کرده است؛ فضایی که خواسته و ناخواسته بهره کشی از انسان را در هر گونه و قالبی، و نادیده گرفتن حق زندگی متناسب با شأن انسانی را برای اکثریت جامعه و چشم بستن بر کرامت انسان را برای خود مشروع می شمارد.
ما بیش از آن که انگشت اتهام مان به سوی کودک فروشی، تن فروشی، اندام فروشی و انسان فروشی باشد که در این صورت فقط لایه رویی و محصول نهایی را می بینیم- بدون فراموش کردن عوامل خرد و میانی موثر در این زمینه- باید این انگشت را به سوی ساختارهای ناعادلانه اجتماعی و اقتصادی بگیریم، که چنان تثبیت شده است که خود و نابرابری و فقر و محرومیت را به شیوه های گوناگون توجیه و تفسیر می کند و مشروعیت می بخشد.
نظر کاربران
مطلب خوبی بود. اما من خودم نویسنده ام شما می تونستید به زبان معیار که زبان ساده تری است این مقاله رو بنویسید که خوندنش از حوصله خواننده خارج نباشد. عکسها به مطلب بی ارتباط بودند. یک نکته هم که چند بار برای سایتتون نوشتم اینکه اخیرا غلط های نگارشی و تایپی در نوشته هاتون زیاد شده که از سایت خوبی مثل شما انتظار نمیره.
پاسخ ها
زبان معیار ؟!!! مگه این مطلب به زبان معیار نبود؟؟؟!!! فکر کنم اشتباه کردید.
وای خدا تو این مملکت چه خبره؟؟؟؟؟
باز دست شما درد نکنه که مارو اگاه میکنید من نمیدونستم ادم کشی به قصد خارج کردن اعضا تو ایران هس
متاثرکننده بود . عجیبترین بخشش این بود که ۵۰%ثروت دنیا در اختیار فقط یک درصد مردم هست وبه زودی این رقم به ۷۰%میرسد !
اووف مخم سوت کشید واقعا جهنم همین دنیاست!
ممنون از برترين ها
متن جالبي ه
بسيار زيبا
خدایا ظهور امام زمان رو برسان که همه انسان ها طعم عدالت رو بچشن... اللهم عجل لولیک الفرج
خدارا هزاربارشکرکه این مواردتوکشورما وجودندارد خداپدرومادرمسئولان کشورماراببخشدوبیامرزدکه جلوی فقروگرسنگی ونداری وبدبختی راازمردم ما دور کردند.عکس ها مشخصه که مربوط به کشور ما نبود.
کوتاه بگم : یک مقاله ی تمام عیار بود ، تشکر