هنوز زود است و دیگر دیر!
پرسه در موزهی معصومیت استانبول
اگر این نظر میشل لووی و رابرت سه یر را بپذیریم که رمانتیسیسم بیش از آنکه پدیده ناب قرن نوزدهمی باشد، جزء اساسی فرهنگ مدرن است و اهمیت آن حتی بعد از پایان قرن بیستم نیز همچنان رو به افزایش است، آنگاه شاید بتوان گزینش اشیا به نمایش درآمده از سوی اورهان پاموک در موزه معصومیت (masumiyat muzesi) را حرکتی رمانتیک قلمداد کرد.
که آتش سیاه اندوهم؛
دوزخ را از بضاعت ناچیزش شرمسار می کند!
(احمد شاملو)
اگر این نظر میشل لووی و رابرت سه یر را بپذیریم که رمانتیسیسم بیش از آنکه پدیده ناب قرن نوزدهمی باشد، جزء اساسی فرهنگ مدرن است و اهمیت آن حتی بعد از پایان قرن بیستم نیز همچنان رو به افزایش است، آنگاه شاید بتوان گزینش اشیا به نمایش درآمده از سوی اورهان پاموک در موزه معصومیت (masumiyat muzesi) را حرکتی رمانتیک قلمداد کرد.۱ همچنین اگر حُزن (به ترکی: huzun) و ماخولیا (melancholy) را دو عنصر تکرارشونده در اکثر آثار رمانتیک، اعم از تجسمی و نوشتاری و موسیقایی به حساب آوریم، شاید بتوان گفت این ها همان فرکانس هایی اند که همه اشیاء به نمایش درآمده در موزه معصومیت از خود ساطع می کنند.
در قرآن کلمه «حزُن» در دو آیه به همین صورت و در سه آیه به صورت «حَزَن» در مفهومی بسیار مشابه آن در ترکی معاصر آمده است. سال درگذشت خدیجه (س)، همسر حضرت محمد (ص) و عمومی ایشان ابوطالب «سنه الحُزن» خوانده شده و این موید آن است که واژه حزن برای بیان احساس ضایعه عمیق روحی به کار می رفته است. اما بسامد واژه حُزن (و مشتقات آن) در یکی از دراماتیک ترین سوره های قرآن به نهایت خود می رسد، احتمالا هیچ واژه مانندی در زبان فصیح عربی؛ توان بیان حال و روز یعقوب، بعد از غم خسران یوسف اش را ندارد: قالَ انّما أشکو بثَّی و حُزُنی الی اللهِ....۲
ظهور آتاتورک و اصلاحات بعد از او را شاید همچنین بتوان آغازگاه ظهور سرمایه در ترکیه کنونی به حساب آورد. سرمایه ای که برای گسترش خود مانند اغلب نقاط دیگر ناسیونالیسم را نیز به یاری گرفت.
روند غربی سازی ترکیه و علی الخصوص استانبول در قرن گذشته به قدری شتابزده بوده که نسل حاضر گاه فقط به کمک دایره المعارف هایی که افرادی چون رشاد اکرم کوچو۴ گردآورده اند، می توانند با گذشته خویش پیوندی برقرار کنند. با تغییر خط رسمی به لاتین در سال ۱۹۲۳ نیز این شکاف هرچه عمق تر شده است. نفوذ نگاه غربی به حدی بوده که مانند اکثر ملل شرقی حتی نویسندگان کشور نیز از چشم غربی به خود می نگریستند.
این میل به غربی شدن یا به بیان بهتر «امر به آن» به حدی بود که در فاصله زمانی کمتر از نیم قرن چهره استانبول به کلی تغییر یافت. در استانبول هکتارها درخت بریده شده، خانه های شاهانه، آب نماهای مرمر و ویلاهای کنار آب، قربانی آتش و سهل انگاری بساز و بفروش ها شد. به گفته پاموک این تحولات نوسازی نبود؛ بلکه تحقیری بود افزوده بر توهین های موجود. در بحبوحه این تغییرات اینجا و آنجا نشانه هایی باقی بود یادآور میراث عثمانی که پاموک در استانبول از آنها به «جای پا» یاد می کند: جای پای فرهنگ و تمدنی عظیم که ما در التهاب دیوانه وار برای تبدیل به استانبول به تقلیدی بی رنگ و رو، درجه دو و نامرغوب از شهری غربی، لایق یا آماده وراثت آن نبودیم.
اکنون که به نظر می رسد استانبول به شهری پیشرفته و غربی بدل شده است و سرمایه مکان امنی در آن یافته؛ زمانی که براساس آماری که هر ساله از سوی مجله فوربز ارائه می شود استانبول یکی از ده تا پانزده شهر اول دنیاست که بیشترین تعداد میلیاردر را در خود جای داده، شاید بیشتر از هر زمان دیگر بتوان عمق ویرانی را تشخیص داد و از همین رو با یاری گرفتن از بصیرت والتر بنیامین باید گفت: هیچ سندی از تمدن نیست که در عین حال سندی از توحش نباشد.
گردآوری اشیاء موجود در موزه از طرفی واکنشی است به غول پیشرفتی که گویی گذشته یک شهر را بلعیده و گمان می رود با این کار بتوان قسمتی از این گذشته تاریخی را، هر چند به شکلی ویران از شکم آن بیرون آورد؛ و از سویی پیوندی وثیق دارد با علاقه پاموک به ویرانه های استانبول که در جای جای کتابی که پیش از این نام برده شد از آنها یاد می کند. از اندوه عمارت های اعیانی ویران شده پاشاهان گرفته تا حُزن ویرانه های محله های فقیرنشین حاشیه شهر!
حُزنی که شاید در نگاه اول و پس از دیدن اشیاء به نمایش درآمده در موزه رمانتیک (سطحی؟) به نظر می رسد؛ ولی با رجوعی به کتاب های پاموک می توان به عمق نهفته در آنها پی برد.
موزه معصومیت نمایشگر تاوانی است که استانبول برای جهش همه جانبه خود به سوی پیشرفت پرداخت کرده است. تاوانی که بیش از همه باز هم ایده فرشته تاریخ بنیامین را به خاطر می آورد. البته در اینجا اثری از آنسلم کیفر به همین نام شاید بهتر از نقاشی پل کله بتواند ماهیت عصر حاضر را بیان کند.
حاصل این گذر سریع السیر از تمدنی شرقی و فقرزده، به وضع فعلی را می توان در کوچه پس کوچه های اطراف موزه یعنی محله بی اوغلو (beyoglu) به روشنی تماشا کرد. آپارتمان های یک شکل و یک رنگ و یک اندازه ای که حاصل پیشرفت و در عین حال یکسان سازی همزمان شهر استانبول هستند و بعد از کمتر از نیم قرن، شکلی سراسر ویران به خود گرفته اند. فضای اطراف نیز مانند اشیاء داخل موزه، به گونه ای دیالتکتیکی، همچنان که از زندگی دور می شوند، بیشتر ما را به یاد زندگی از دست رفته می اندازند.6
نیم ویرانگی و شلختگی ساختمان های زرد و اخرایی اطراف موزه، که تنها نشان سکونت در آن ها بند رخت هایی است با لباس های رنگی که از یک سر این ساختمان به ساختمانی مشابه در طرف دیگر کوچه وصل می شوند، شاید کمتر از ۵۰۰ متر با خیابان اصلی بی اوغلو- نماد آزادی و لاییسیته شهری ترکیه- فاصله دارد. جایی که شبانه روز گردشگاه هزاران توریستی است که از اقصی نقاط دنیا و علی الخصوص ایران راهی آنجا می شوند. فضایی که شباهت غریبی دارد به تصویر درخشانی که لویی فردیناند سلین از برادوی اوایل قرن در نیویورک ارائه می دهد.۷
در آنجا نیز باردامو که به تازگی وارد نیویورک شده در اولین دیدارش از برادوی ابتدا آنجا را چون دریاچه ای از نور می بیند که بین خانه های غول آسا گیر افتاده، اما بعد از قدم زدن های بیشتر، روی دیگر خیابان و شهر نیز بر او آشکار می شود: دو سوراخ پهن در وسط پیاده رو، استخری بدبو پر از سر و صدای وحشیانه، پر از نور غیرمستقیم بیرون و مردهایی که از شدت زور زدن جلو چشم همه قرمز می شدند!
۱. رمانتیسم و تفکر اجتماعی، رابرت سه یر و میشل لووی، ترجمه یوسف اباذری، مجله ارغنون شماره ۲ تابستان ۷۳.
2. آیه 86 سوره یوسف.
۳. ناسیونالیسم و تجدد در ایران و ترکیه، نادر انتخابی، نگاره آفتاب ۱۳۹۰ صفحه ۲۶.
4. نویسنده جامع ترین دایره المعارف درباره استانبول مدرن 1970- 1905.
۵. استانبول، خاطرات و شهر، اورحان پاموک، ترجمه شهلا طهماسبی، نیلوفر ۱۳۹۳ صفحه ۳۱۳.
6. ویرانه، گئورگ زیمل، ترجمه یوسف اباذری، مجله مطالعات جامعه شناسی، زمستان 1386 شماره 3.
۷. سفر به انتهای شب، فردینان سلین، ترجمه فرهاد غبرایی جامی، چاپ اول، ۱۳۷۳.
نظر کاربران
الان غیر مستقیم داری میگی مردم ایران نرن به سمت غرب گرایی اصلا چرا اسمشو میذارین غرب گرایی چرا اسمشو میذارین شکاف بهتر نیس بگین پیشرفت فرهنگی ولی فقط میخایین این مردم ساکت همیشه به این زندگی فلاکت بار ادامه بدن
اینهمه خوندی و منظور نویسنده رو نگرفتی ؟ مگه باید یادگاری ها رو خراب کرد تا با فرهنگ بشیم ، خود غربی ها هم دارن یاد گذشته هاشون رو زنده می کنن ،
هیچ مملکتی با مقاله یا با موزه یا اثار تاریخی با فرهنگ نمیشه . این دولتمردان در راس کار هستند که باید زمینه رو مهیا کنن ولی متعصفانه مسئوولین فقط دورویی و دروغ گویی و بی مسئولیتی و ... رو با اعمال و کردارشون به مردم منتقل میکنن .