زندگی هایی که بر آب رفت!
روزنامه آرمان در گزارشی نوشت: روستای چنار در شمال شهر عجبشیر و در کنار رودی به نام گوریچای(رود بیآب) واقع شده است؛ این روستا نزدیک به ۱۳۰۰ نفر جمعیت دارد و ۳۳۰ خانوار در آن ساکن هستند. یک هفته پیش سیلی که ارتفاع آن به هشت متر میرسید، برخی اهالی و خانههای این روستا را با خود برد.
در ادامه این گزارش آمده است: همراه با ماموران هلال احمر عازم دهیاری روستای چنار شدیم و با تعدادی از سیلزدگان به گفتوگو نشستیم، لباسهای یک دست مشکی آنها نشان از داغداری روستا بود. روستایی که در ابتدای فصل بهار تعدادی از عزیزانش را از دست داد. جعفر جوان ۲۲ ساله یکی از روستاییانی است که رخت سال نو را با رخت عزا عوض کرده، او در حادثه سیلی که یک هفته از آمدنش میگذرد، پدر، مادر، دو برادر، دو برادرزاده و برادر زن خود را از دست داده و تنها بازمانده خانواده هشت نفره است.
او در توصیف روز حادثه میگوید: عصر جمعه بود که از خانه خارج شدم، در حالی که همه اعضای خانواده در خانه بودند به دیدن دوستانم رفتم؛ در ارتفاعات روستا با آنها مشغول صحبت کردن بودم. باران در حال آمدن بود و ناگهان به مدت نزدیک به ۵ دقیقه تگرگ سختی بارید. پس از آن گویی آسمان خشمش را بر روستای ما خالی میکرد و رعدهای وحشتناک میآمد. از بالادست حجم زیاد آبی را دیدم که به روستا نزدیک میشد، پس از آن صحنه تلخی دیدم که هنوز هم در ذهنم مرور میشود. آب آمد و خانه ما را برد و من این صحنه را با چشم دیدم، پدرم، مادرم، دو برادرم، دو برادرزاده به همراه همسر برادرم به یکباره همراه با خانهای که پدرم ساخته بود، رفتند و دیگر هرگز آنها را ندیدم. شوکه شده بودم، نمیدانستم چه باید کنم؛ نمیدانستم آیا باز آنها را خواهم دید یا نه. پس از اینکه سیل فروکش کرد دو روز تمام به دنبال آنان در رودخانه گشتم، اما هرگز نتوانستم آنها را پیدا کنم. در ته دلم هیچ شکوهای از هیچ چیز ندارم، کار خدا بود و احساس میکنم در آینده... راستش نمیدانم در آینده چه اتفاقی برای من که حالا همه اعضای خانوادهام را از دست دادهام، اتفاق میافتد. جعفر آهی از ته دل
کشید و دهیاری روستا را ترک کرد.
برای دیدن بابا فضلی پیرمردی که صد بهار را در زندگی خود دیده است، به خانهاش رفتیم تا اینکه در مورد سیل با او صحبت کنیم، بابافضلی یک پسر و هفت نوه خود را در جریان سیل از دست داده است. هنگامی که با ما صحبت میکند، اشک از گوشه چشمانش پایین میآید. بابافضلی عینکش را جابهجا کرد و دستش را به سمت خدا برد و گفت؛ حکمت خداست، نمیدانم چه بگویم، یک پسر و هفت نوهام را آب با خود برد و حالا من در صدمین سال زندگی خودم داغدار آنها شدم. پیرمرد محله با اشاره به سیلهایی که در سالهای قبل آمده بود، خاطرنشان میکند: «من چهار سیل را در این روستا به چشم دیدم، اولین سالی که سیل آمد، حدود 90 سال پیش بود، آن روزها را به خاطر دارم، وقتی حجم آب رو به افزایش بود و روستا را با خطر تخریب روبهرو میکرد، فردی به نام ملا موسی، قرآنی را با خود به بالای کوه برد و مردم هم دست به دعا شدند، پس از آن آب فروکش کرد. دومین سیل مربوط به 58سال پیش بود که آب همه احشام اربابمان را با خود برد. سومین سیل 48سال قبل آمده بود، ولی سیل چهارم نه تنها به زمینهای کشاورزی و احشام ما آسیب رساند بلکه این بار خانوادههای ما را از ما گرفته است.»
غلامحسین مردی 62 ساله است که بیش از یک هکتار باغ گردو داشت، او در شرح وضعیت روستای خود میگوید؛ اگر بگویم همه باغم را از دست دادهام، دروغ است، اما دیگر چیزی برای زندگی کردن ندارم. اگر یک قسمت باقیمانده باغم را بفروشم، نمیتوانم خرج دوباره ساخت آبراهه را تامین کنم. در اینجا بیشتر گردو و گیلاس میکارند، اما به نظرم حالا دیگر خبری از این محصولات نخواهد بود. من 9 فرزند و یک زن دارم، نمیدانم بعد از سیل چه باید کنم... مرد 62 ساله در پاسخ به این سوال که آیا خبر دارید که کارشناسان گفتهاند؛ نزدیک به 60 سال نمیتوانید در اینجا کشاورزی کنید، میگوید: «بله، این موضوع مسلمی است. سیل تمام درختهای ما را کنده است و حالا زمین من پر از سنگهای بزرگی است که نمیتوانم آنها را جابهجا کنم، اما شکایتی از کسی ندارم تنها امیدوارم دولت شرایطی را فراهم آورد تا ما بتوانیم با کمک آن ارتزاق کنیم.»
نظر کاربران
واقعا متاسف شدم باید یه هشتک،درست کرد برای کمک به این عزیزان دولتمردان ما که فقط وعده میدهند وبعد از یک ماه همه چیز فراموش میشه اگر کمکی میشه انجام داد من هستم اگر اطلاع رسانی بشه ،همه با هم یه زمان مشخص بشه بریم اونجا وکمک کنیم یک دست صدا ندارد ولی بیشمارچرا
خدا صبر بهشون بده