روزنامه شهروند - پرستو رحیمی، تاریخپژوه: هرچند در آغاز فرستادن دانشجو به کشورهای اروپایی و سپس آمریکا با توجه به نبود مراکز آموزش عالی در ایران، کاری سودمند به نظر میآمد اما بسیاری از آنان به هنگام بازگشت در زمینههای تخصصی به کار گرفته نشدند؛ همین مساله از تاثیرگذاری آنان در فنون و مهارتهایشان کاست. همچنین تشکیلات اداری و سیاسی ایران به ویژه در دوره قاجار به گونهای نبود که جوانان دانشآموخته ایرانی دقیقا در رشته و تخصصی به کار گرفته شوند که فراگرفته بودند، همچنان که کسانی چون منابعی مانند مونیکا رینگر در کتاب «آموزش، دین و گفتمان اصلاح فرهنگی در دوره قاجار» و محمدعلی سپانلو در کتاب «نویسندگان پیشرو ایران» یادآور شدهاند «شغلی مناسب با رشته تحصیلی به آنان واگذار نشده یا اصولا شغل مشخصی نداشتهاند.
اینها کسانی هستند که پس از تحصیل در رشتههایی نظیر نظامیگری، گیاهشناسی، و یا رشتههای فنی به دلیل عدم استفاده جامعه از تخصص آنان در وزارت امور خارجه یا مشاغل دیوانی یا پیشخدمتی دربار به کار مشغول شدهاند». مهمترین پیامد افزایش دانشجویان و دانشآموختگان ایرانی در دورههای بعد به ویژه پس از انقلاب مشروطه تا دوران معاصر اما افزون بر کاربرد تخصصهای علمی و فنی، تشکیل یک طبقه جدید اجتماعی بود که گرچه از نظر کمّی کوچک مینمود اما به دلیل باورها، جایگاه و میزان تاثیرگذاری، به یک نیروی قدرتمند تبدیل شده، روزبهروز بر مطالبات خود برای انجام اصلاحات اجتماعی و سیاسی در جامعه میافزود.
آموزش و تعلیم و تربیت در ایران تا پیش از بنیانگذاری دارالفنون، به شکلی کاملا سنتی در قالب مکتبخانهها و مسجدها به عنوان پایگاههای اصلی آموزشی انجام میپذیرفت. محتوای درسها نیز به پیروی از آن، صرفا مسائل دینی، خواندن و حفظ قرآن و ادبیات کلاسیک ایران همچون شاهنامه فردوسی و گلستان و بوستان سعدی را دربرمیگرفت. آنچه امروز به عنوان «نظام آموزشی» از کودکستان تا دبیرستان، دانشگاه و موسسات آموزش عالی شناخته میشود دستاورد دگرگونیهای بنیادین در زمینه تعلیم و تربیت از دوران مشروطه بدینسو است.
بنیانگذاری دارالفنون در دوران صدارت عظمای امیرکبیر و کوششهای کسانی چون میرزا حسن رشدیه و بانو بیبی خانم وزیراف پس از انقلاب مشروطه برای پایهگذاری مدرسههای پسرانه و دخترانه نگرشی نوین را به مساله آموزش در ایران پدید آورد. پیش از آن، به دلیل نبودِ چنین نهادهای آموزشی، پارهای دولتمردان ایرانی اندیشه فرستادن دانشجو به اروپا را شکل دادند. نفوذ و تاثیر غرب در اوایل سده نوزدهم میلادی در دو جنبه اقتصادی و فکری، همچنین ایران را در رویارویی با غرب و دستاوردهای آن جای داد. همین رویارویی و مقایسه «خود» با غرب به عنوان یک «دیگری»، زمینه نگرشی دگرگونه را در میان ایرانیان پدید آورد؛ به ویژه که مدنیت نوین غرب در این زمان، گامهایی بلند در مسیر ترقی و صنعتیشدن برمیداشت و ایران به شدت در زمینههای سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی، به دادوستدی نابرابر با کشورهای اروپایی وارد شده بود.
عباسمیرزا، نایبالسلطنه فتحعلی شاه قاجار که در جنگهای ایران و روس، مقاومتی بسیار از خود نمایانده بود، پس از شکستهای ناامیدکننده ایران در آن جنگها، نخستین نیاز اساسی کشور را اصلاح قشون و تشکیلات منظم سپاهی، به کارگیری اسلحه جدید و فرستادن دانشجو به فرنگ برای یادگیری فنون جدید میدانست، از اینرو کوششها برای رفع عقبماندگی با تاکید بر اصلاحات در زمینههای یادشده آغاز شد؛ جریانی که مصلحانی چون امیرکبیر و میرزا حسین خان سپهسالار در دورههای بعدتداوم بخشیدند. این روند هر چند بر اثر مخالفتهای سنتگرایان گاه کند میشد اما سرانجام دگرگونیهایی بنیادین در زمینههای گوناگون در جامعه ایران پدید آورد. پیشینه فرستادن کسانی به اروپا برای یادگیری و آموزش علوم و فنون البته به دوران صفویه بازمیگردد. برای نخستین بار شاه عباس دوم که به نقاشی اروپایی دل بسته بود در سال ١٦٤٢ میلادی چند تن را برای یادگیری این هنر به رم فرستاد. محمدزمان فرزند حاجی یوسف از جمله آنان بود.
وی سبک نقاشی ایران را دگرگون کرد و سبک اروپایی واقعگرا و طبیعی را به ایران آورد. این روند تا زمان جنگهای ایران و روس و آشکار شدن عقبماندگی فزاینده ایران نسبت به غرب و پرسش مهم عباس میرزا از نماینده فرانسه مسکوت ماند. نقطه آغاز دگرگونی و پیدایش نگرشی تازه در ایران را شاید از پرسشی باید بدانیم که عباس میرزا از آمِده ژوبر فرستاده ناپلئون بناپارت و نویسنده کتاب «مسافرت به ارمنستان و ایران» میپرسد «نمیدانم این قدرتی که شما اروپاییها را بر ما مسلط کرده چیست و موجب ضعف ما و ترقی شما چه؟ ... مگر جمعیت و حاصلخیزی و ثروت مشرقزمین از اروپا کمتر است؟ یا آفتاب که قبل از رسیدن به شما به ما میتابد، تاثیرات مفیدش در سر ما کمتر از سر شماست؟ یا خدایی که مراحمش بر جمیع ذرات عالم یکسان است، خواسته شما را بر ما برتری دهد؟ گمان نمیکنم. اجنبی حرف بزن! بگو من چه باید بکنم که ایرانیان را هشیار نمایم؟».
برنامهای برای تعلیم نیروی کارآمد به ویژه در کارهای نظامی از این زمان با پیشنهاد قائممقام بزرگ آغاز شد. تصمیم عباس میرزا برای فرستادن دانشجویان ایرانی به اروپا به نظر مونیکا رینگر نویسنده کتاب ارزشمند «آموزش، دین و گفتمان اصلاح فرهنگی در دوره قاجار» در برنامه اصلاحی او در زمینه نظام جدید ریشه داشت. این فرستادن را باید گواه جدی اعتقاد شاهزاده به تغییر برشمرد که البته همچنین نشانگر گسترش درک کاستیهای جامعه آن روزگار ایران در برابر اروپا بود. عباس میرزا و وزیرش پس از آن که گروه فرانسوی به ریاست ژنرال گاردان برای آموزش نظامی به ایران آمد و تعلیم نظامیان را آغاز کرد، برآن شدند از فرانسویان برای فرستادن جوانان ایرانی به پاریس برای تحصیل یاری بگیرند. سرچشمه این اندیشه که محصل به اروپا رود، به روایت مجتبی مینوی در نوشتار «اولین کاروان معرفت» از اتحادی برمیآمد که با فرانسه پدیدار شده بود و قرار نیز بر آن شد که این کار انجام شود، هرچند وعده هیات نظامی گاردان به اجرا درنیامد.
آنگونه که حسین محبوبی اردکانی در کتاب «تاریخ موسسات تمدنی جدید در ایران» روایت کرده است زمانی که سر هارفورد جونز سفیر انگلستان به ایران آمد قراردادی با ایران بست که امکان تحصیل جوانان ایرانی را در لندن فراهم میآورد. شکستهای ایران از روسیه و درک ضعف نظامی ایران که عملا ارتشی منظم، یکپارچه و مجهز به ابزارهای نوین جنگی نداشت به اندازهای سران مملکت به ویژه عباس میرزا را به خود مشغول داشت که روند فرستادن دانشجو از همان دوران وی آغاز شد. این جریان تا دوران پهلوی اول حتی پس از بنیانگذاری دانشگاه تهران به عنوان مهمترین و نخستین نهاد نوین آموزش عالی در ایران ادامه یافت و بعدها تا هنگام حکومت پهلوی دوم جنبههایی دیگر یافت. فرآیند فرستادن دانشجویان ایرانی به اروپا از آغاز تا دورههای متاخر را به چند مرحله میتوان بخش کرد.
١- کاروانی که پس از یک شکست بزرگ راه افتاد
دو نفر به نامهای محمدکاظم و حاجیبابا افشار، نخستین دانشجویانی به شمار میآیند که به اروپا رفتند. آن دو به سال ١١٨٩ خورشیدی به ترتیب برای یادگیری رشتههای نقاشی و پزشکی به انگلیس فرستاده شدند. سرپرستی آنها به سرگرد ماژور ساترلند، یکی از افسران انگلیسی سپرده شد که مدتها در ایران بود. به روایت محبوبی اردکانی در کتاب ارزشمند «تاریخ موسسات تمدنی جدید در ایران»، فرستادن محصل برای این دو رشته دلایلی داشت که مورد توجه عباس میرزا بود. گزینش رشته نقاشی از آنرو بود «که در آن زمان هنوز عکاسی به ایران نیامده بود و از وجود نقاش برای کشیدن مناظر و استحکامات نظامی و میدانهای جنگ و به خصوص چهره اشخاص شهیر استفاده میشد و از این جهت مهم قلمداد میشد.
انتخاب رشته طب و داروسازی هم برای این بود که در آن زمان کمبود طبیب بیش از هر چیز در ایران محسوس بود. بسیاری از سفرا هنگام سفر و اقامت در ایران پزشکی نیز با خود همراه میکردهاند و به دلیل نیازی که به حضور آنها احساس میشد بسیاری از آنها وارد امور سیاسی میشدند و اطلاعات گرانبهایی برای کشورهای خود به ارمغان میبردند، احتمالا عباس میرزا میخواسته خود و دربار را از پزشکان خارجی بینیاز کند». نیاز به تجهیز قوای نظامی هرچند بیش از هر پدیده دیگر احساس میشد اما چون هیات نظامی گاردان به پیماناش وفا نکرد، فرستادن دو دانشجو به انگلستان با هدف و با رشتههایی دیگر انجام پذیرفت.
از آنجا که نهاد نوین آموزشی در ایران وجود نداشت آنها چندان دانشی نداشته، به استناد روایت ماژور ساترلند، سرپرست آنها، فارسی را هم خوب نمیدانستند «جای تاسف است که این دو جوان نوشتن و خواندن فارسی را نمیدانند و این فقره موجب آن است که انگلیسی را هم به اشکال بیاموزند». حاجیبابا افشار بسیار کوشید به مدرسه پزشکی وارد شود اما به دلیل ندانستن کامل زبان انگلیسی تنها توانست با میانجیگری ساترلند در مطب یک پزشک انگلیسی، پزشکی به سبک نوین را تجربی بیاموزد. استعداد محمدکاظم در یادگیری نقاشی زیاد بود اما او پس از ١٨ ماه اقامت در انگلستان به بیماری سل درگذشت.
پیکر وی به کوشش حاجیبابا و به هزینه وزارت امور خارجه انگلیس در کلیسای «سنتپانکرس» لندن به خاک سپرده شد و سنگی بر گور وی بر سنگگور نهادند که بر آن به انگلیسی چنین نوشته شده بود «در زیر این سنگ جوانی موسوم به محمدکاظم خفته است که او را عباس میرزا ولیعهد ایران برای تعلیمیافتن به این کشور فرستاده بود و در روز ٢٥ مارس ١٨١٣ به بیماری سل درگذشت». حاجیبابا اما پس از بازگشت به ایران با لقب «حکیمباشی» در دستگاه عباس میرزا اشتغال یافت. وی با پزشک انگلیسی شاهزاده به نام دکتر کورومیک همکاری میکرد و البته بیشتر مترجم او بود.
٢- دومین «کاروان معرفت»
نخستین و دومین دوره از دانشجویان فرستادهشده، بیشتر به آزمون و خطا در زمینه آموزش شباهت داشت تا بنیادی برای پیدایش دگرگونی اساسی در مسایل حکومتی و اجتماعی! با این که دومین «کاروان معرفت» به اروپا تعدادی بیشتر یعنی پنج نفر را دربرمیگرفت اما وضعیت فرستادن و سرپرستی آنان به اندازهای مغشوش و بدون هماهنگی مقامات ایرانی بود که موجب شد آنان سختیهای بسیار از سر بگذرانند. گروه دوم نیز در زمان عباس میرزا به سال ١١٩٣ خورشیدی به انگلیس رفت؛ میرزا رضا صوبهدار برای یادگیری فنون توپخانه، میرزا جعفر برای رشته مهندسی، میرزا جعفر برای طب و شیمی، میرزا محمدعلی چخماقساز برای آموختن قفل و کلیدسازی و سرانجام میرزا صالح شیرازی برای تحصیل زبان و مترجمی که وی از تاثیرگزارترین گروه دوم در سالهای بعد بود. میرزا صالح درباره علت تندادن به آن سفر چنین مینویسد «باین نیت که تحصیل علمی کرده و از امورات روزگار اطلاع به هم رسانیده، و مراجعت به ایران کرده و به کار جمعی از مسلمانان آمده باشم».
سرپرستی گروه را کلنل دارسی (قولونل خان) برعهده داشته مدتی افسر توپخانه تبریز بود. عباس میرزا هزینه مسافرت و اقامت یک سال این پنج نفر را بر اساس برآورد دارسی به وی پرداخت. دوره تحصیل آنها در انگلیس نزدیک چهار سال به درازا کشید که به روایت محبوبی اردکانی بخشی زیاد از آن را با مصیبتهای بیپولی و بیتوجهی دولت انگلستان درگیر بودند. آنان همچنین زبان انگلیسی نمیدانستند و برای ورود به دانشگاه مدارک معتبر تحصیلی حتی معرفینامه نداشتند. اعضای گروه پس از آن که مدتها در انگلستان به سر بردند سرانجام از راه آشنایی اتفاقی با سرگوراوزلی و اندکی بعد حاجیبابا افشار که پیش از این به انگلیس فرستاده شده بود، توانستند معرفینامهای از ولیعهد ایران گرفته، کارهای خود را سروسامان بخشند.
آنها تا پیش از آن هرگاه به مشکلات مالی برمیخوردند ناچار شالهای گرانبها و اثاثیهای را که از ایران با خود برده بودند، میفروختند تا بهای کرایه منزل و دستمزد معلم را بپردازند. افزون بر میرزا رضا مهندسباشی که در رشته فنی و مهندسی نظامی آموزش دید و بعدها در لشکرکشی هرات در زمان محمدشاه شرکت جست و در ساخت قلعهها و بناهای نظامی دخالت داشت، از جعفرخان، نامبُردار به مشیرالدوله میتوان نام برد که پس از بازگشت، فرماندهی یکی از واحدهای نظامی را برعهده گرفت و محمد شاه وی را به سفارت عثمانی مامور کرد. موثرترین این تحصیلکردگان اما میرزا صالح شیرازی بود که هم با نگاشتن سفرنامهاش، هم با آوردن دستگاه چاپ و نشر نخستین روزنامه، تاثیرهایی فراوان بر افکار عمومی ایران گذاشت، هرچند روزنامه وی چندان دوام نیاورد.
میرزا صالح دراینباره نوشته است «با خود اندیشیدم که چه چیزی با خود به ایران ببرم که به کار دولت ایران بیاید و مدتها بود خیال بردن صنعت باسمه (گراور کردن روی مس) را در ذهن داشتم لذا در نزدیکی یک چاپخانه اتاقی اجاره کرده و به این ترتیب، هر روزه از ساعت دو و نیم بعدازظهر تا چهار و نیم به لباس انگلیسی درآمده و در کارخانه چاپزنی کار میکردم». محبوبی اردکانی نیز دراینباره روایت کرده است «میرزا صالح در انگلستان علاوه بر تحصیل حکمت طبیعی، تاریخ و زبان لاتین و فرانسه، صنعت چاپ را نیز فراگرفت و دستگاه چاپی نیز با خود به ایران آورد و پس از بازگشت از انگلستان چون نسبت به رفقای خود آزمودهتر و در مسائل سیاسی و اجتماعی ملل اروپا واردتر بود، از آغاز وارد زندگی سیاسی شد و با عنوان مهندس به کارهای سیاسی میپرداخت و به علت دانستن چند زبان و آشنا بودن به فنون مختلفه و آداب بینالمللی، از یک طرف مامور تعلیم شاگردانی شد و از طرف دیگر برای ترجمه و کارهای سیاسی از وجود او استفاده میکردند».
٣- دوره سوم؛ در پی چیت سازی و قندوشکر
گروهی از دانشآموزان که حدود ١٧ نفر بودند به سرپرستی حسين خان نظامالدوله نامبُردار به آجودانباشي، در دوران محمدشاه، فرزند عباس میرزا و جانشین فتحعلی شاه قاجار به اروپا رفتند. از زمان اقامت و شیوه فعالیت و تحصیل آنها آگاهیهایی گسترده و دقیق در دست نیست اما احتمالا پنج نفر از آنان برای یادگیری آموزشهای نظامی به فرانسه فرستاده شده بودند. دربار محمد شاه همچنین به سال ١٢٢٢ خورشیدی پنج نفر دیگر را به فرانسه فرستاد؛ حسینقلی خان برای تحصیل در رشته توپخانه، میرزا زکی در مهندسی، میرزا رضا غفاری برای چیتسازی و قندوشکرسازی، میرزا یحیی برای پزشکی و محمدعلی برای تحصیل در رشته معدن. رخداد انقلاب فرانسه و مرگ محمد شاه، چندان اجازه تحصیل منظم به آنان نداد اما بیشترشان پس از بازگشت به ایران در جایگاههای مترجمی یا معلمی به کار مشغول شدند.
٤- دوره چهارم؛ شاه صاحبقران یکصد دانشجو به فرنگ میفرستد
تعداد و نوبتهای فرستادن دانشجو به اروپا در دوره ناصرالدین شاه کاهش یافت. هراس همیشگی شاه قاجار از دگرگونی باورهای همگانی مردم و آشفتگی مملکت، از دلایل آن وضعیت به شمار میآمد. البته پس از آن که دارالفنون به عنوان نهادی آموزشی بنیان گذارده شد، نیاز به فرستادن دانشجو نیز اندکی کاهش یافت ولی این هرگز به معنای قطع فرستادن دانشجویان ایرانی به اروپا نبود زیرا فرزندان اعیان و اشراف به این مدرسه وارد شده، با تعلیم مدرسان سوئدی، اتریشی و فرانسوی قرار گرفته و پس از تحصیلات مقدماتی و اندکی آشنایی با زبانهای اروپایی برای ادامه تحصیل به اروپا روانه میشدند. همین مساله، شتاب یادگیری آنان را در نهادهای آموزشی اروپایی افزایش میداد. آغاز به کار دارالفنون بنابراین هم آموزش هم فرستادن دانشجو به کشورهای دیگر را به مرحلهای تازه وارد کرد.
زمانی که فرخ خان امينالدوله از اروپا به ايران بازگشت و از پيشرفتهاي علوم و فنون آن جا سخن راند، ناصرالدين شاه با توجه به دگرگونیهای تازه وی را مامور كرد يكصد نفر را براي ادامه تحصيل و فرستادن به اروپا برگزیند. امينالدوله پس از شش ماه مطالعه توانست تنها ٥٦ نفر را براي فراگیری علوم و فنون جديد برای سفر به اروپا آماده كند که بیشتر از دانشآموختگان دارالفنون بودند. اين دانشجویان در سال ١٢٣٧ خورشیدی به سرپرستي حسنعلی خان امیرنظام گروسی به اروپا روانه شدند. بنا به روایت غلامعلی سرمد در کتاب «اعزام محصل به خارج از کشور در دوره قاجار»، بسیاری از خانوادههای اعیان در دوره ناصرالدینشاه به دلیل کاهش تمایل شاه و دربار، فرزندانشان را با هزینه خود البته بیشتر برای تحصیل در رشته پزشکی به اروپا میفرستادند. مواردی اندک نیز که جزو افراد بیبضاعت اما مستعد بودند، با پشتیبانی نیکوکاران به اروپا فرستاده میشدند.
٥- مشروطه آمد و قانون فرستادن دانشجویان تصویب شد
فرآیند فرستادن دانشجو به اروپا، پس از پیروزی جنبش مشروطه به گونهای جدی اما به موجب قانون، باز در دستور کار جای گرفت. به موجب قانونی که به سال ١٢٨٩ خورشیدی که مجلس شوراي ملي تصويب کرد، با برگزاری آزمون سالانه میان داوطلبان تحصیل در کشورهای اروپایی، سی نفر برگزیده و به فرانسه روانه میشدند. به روایت مرتضی راوندی در کتاب پربرگ «تاریخ اجتماعی ایران» این قانون مقرر میکرد از آن سی شاگرد، ١٥ نفر براى معلمى، ٨ نفر براى علوم نظامى، دو نفر براى مهندسى طرق و شوارع و ٥ نفر براى مدرسه حِرف، صنايع، شيمى و فلاحت به اروپا فرستاده میشدند. همچنین به مدت ٥ سال هر سال ٢٠ نفر شاگرد جديد و به جاى شاگردانى كه تحصيل خود را پایان داده و بازگشته بودند يا از میان محصلان بیرون میآمدند، کسانی فرستاده میشدند.
مخارج سى شاگرد دسته نخست از قرار نفرى ٥٥٠ تومان و مخارج رفتوآمد هريك صد تومان معين شده بود. تعدادي از آن دانشجویان پس از بازگشت به ايران، به معلمی دارالفنون و استخدام دولت درآمدند. این گروه را شاید در دسته موثرترين دانشآموختگان غرب در ايران به شمار آورد؛ نخبگانی که بیشتر در مقام وزارت به كارهاي مهمي دست زدند. به موجب آماری که غلامعلی سرمد در کتاب «اعزام محصل به خارج از کشور در دوره قاجار» آورده است، در میانه سالهای ١١٨٩ خورشیدی (زمان فرستادن نخستین گروه به اروپا) تا ١٣٠٣ خورشیدی (پایان حکومت قاجار) حدود یکهزار دانشجو به اروپا، عمدتا کشورهای فرانسه و انگلیس روانه شدند تا علوم و فنون تمدن نوین غرب را فراگیرند. مهمترین دوران فرستادن دانشجو اما به پس از سالهای ١٣٠٧ خورشیدی بازمیگردد که مجلس شورای ملی قانونی دقیق و منسجم برای آن تصویب کرد و جوانان فرستادهشده، همچون گروهی که به همراه کلنل دارسی به انگلستان فرستاده شدند، دیگر با مسائلی شگفت و غریب روبهرو نمیشدند.
٦- پهلوی دوم و دانشجویان تکنوکراتی که از آمریکا آمدند
با برآمدن رضاخان سردار سپه و سپس بنیانگذاری حکومت پهلوی اول، یک دگرگونی بزرگ در شمار دانشجویان فرستادهشده به اروپا پدید آمد. در واقع همراستا با فرآیند مدرنسازی ایران همزمان با رویکار آمدن پهلوی اول و حکومت وی در میانه سالهای ١٣٠٠ تا ١٣٢٠ خورشیدی تعداد دانشجویان فرستادهشده بسیار افزون شد به گونهای که دولت ایران در سال ۱۳۰۱ خورشیدی، ۶۰ دانشجو برای فراگیری فنون نظامی به فرانسه فرستاد. با تصویب قانون اعزام محصل در سال ١٣٠٧ خورشیدی و تصویب لایحه وزارت معارف، سالانه صد دانشجوی ممتاز با بورس دولتی به اروپا روانه میشدند.
اندکاندک با تغییر دیدگاه دولت و مجلس شورای ملی، گزینش دانشجو برای رشتههایی گوناگون در کنار علوم مهندسی در دستور کار جای گرفت به ویژه که تمایل جوانان ایرانی نیز برای ادامه تحصیل دگرگونه شده بود. آنان بیشتر علاقهمند بودند در رشتههای علوم انسانی همچون تاریخ، فلسفه، تاریخ ادیان و به گونه ویژه در رشته حقوق درس بخوانند. بر اساس آماری که غلامعلی سرمد آورده است تعداد دانشجویان فرستادهشده به غرب در در میانه سالهای ١٣٢٠ تا ١٣٥٧ خورشیدی به اندازهای زیاد بود که در سالهای اولیه پیروزی انقلاب اسلامی فقط تعداد دانشجویان ایرانی مقیم امریکا حدود چهل هزار نفر برآورد شده است. این دانشآموختگان از نخستین دوره در دوره قاجار تا پیش از رخداد انقلاب اسلامی همواره تاثیری مهم در تاریخ اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ایران بر جای گذاردهاند.
ارسال نظر