جامعه ايران دوباره رشته جديدي از تحولات سرنوشتساز را تجربه ميكند كه درآن نقش و سهم احزاب و تشكلهاي سياسي با پرسشها و انتظارات بزرگي در قبال آن روبهرو است
جواد دلیری در اعتماد نوشت: جامعه ايران دوباره رشته جديدي از تحولات سرنوشتساز را تجربه ميكند كه درآن نقش و سهم احزاب و تشكلهاي سياسي با پرسشها و انتظارات بزرگي در قبال آن روبهرو است. در اين ايام كه به نظر ميرسد با شفاف شدن حضور نامزدهاي انتخابات رياستجمهوري، صحنه سياست آرامآرام انتخاباتي ميشود بار ديگر اين پرسش مطرح است كه يك كانديدا بايد چه ويژگىها و چه خصوصياتى داشته باشد كه او را ممتاز كرده و مردم را ترغيب كند كه براى تحقق برنامه هاى او راهي صندوق هاى راى شده و براي تعيين سرنوشت كشور شركت فعال داشته باشند؟
اين پرسش از آن جهت داراي اهميت است كه دنياى امروز به تفكر دقيق نياز دارد و براى هدايت بازوى اجرايى كشور يك مجموعه كارآمد و با برنامه نياز است. دراين ايام كم نيستند گروهها و جمع نخبگاني كه مشي سكوت اختياركردهاند، يا در پشت درهاي بسته هلهله تصميمگيري بلند كردهاند يا اردوگاههاي حزبي و گروههايي كه به انتظار «حسن تقدير» يا «فرصتي مساعد» نشستهاند و دنبالهرو افكار عمومي و مترصد فرصتي براي موجسواري اجتماعي هستند. اين در حالي است كه اينان به مثابه گروههاي مرجع و اليت بايد شورآفريني كنند و افكار عمومي را بسازند و جهت دهند. روشن است در بزنگاههاي حوادث بيحضور احزاب و جناحهاي سياسي صدا و سخن هر فردي در ميان جنجال و فضاي تودهوار جامعه گم شده و راه به جايي نخواهدبرد.
ماموريت تاريخي و رسالت ذاتي احزاب و بنگاههاي سياسي چيزي جز اين نيست كه بنبستها را براي افكار عمومي و تودههاي اجتماعي بشكنند و خط و مرزها را بسازند و نور آگاهي را بر زواياي تاريك كوچهپسكوچههاي سياست بيندازند. اما امروز ميشود غيبت و رخوت برخي احزاب را در منحني سينوسي پرتناقض مواضع و بيانيهها در مشي سردمداران و هياتمديره آنها ديد يا خلأهاي فضاي سياسي ايران كه بيحضور نهادهاي مدني به حفرههاي عميق بحران تبديل شده و به ميدان تاخت وتاز باندها و جريانهاي شبه حزبي و غيرحزبي تبديل شدهاند را به راحتي رويت كرد.
اكنون اين پرسش مطرح است كه به راستي موعد و ميعاد ظهور و بروز اراده احزاب كجاست؟ آيا كاركرد و وظيفهاي حساستر از اينكه احزاب بايد در مواجهه جامعه با بنبستها و مخاطرات يا رويدادها و صحنههاي ملي راهگشا و راهبر باشند وجود دارد؟ چه موانع و مصايبي راه حضور و صعود احزاب را در پلكان سياست ايران دشوار ساخته است؟
چرا برجستگان و پيشقراولان سياسي، ازميدان رقابت حزبي روي برتافتهاند و عطاي سياستورزي فعال را به خلوت نشيني منفعلانه بخشيدهاند؟ آيا بهراستي راه و روشهاي اداره حزبي در ساختار سياسي ايران به بنبست رسيده و چشمانداز تازهاي براي شكستن كاست قدرت و ايجاد نظام تحزب و تكثر وجود ندارد؟
آنچه روشن است ظهور و افول نقش احزاب در تحولات سياسي كشور تابع قبض و بسطهايي است كه در مدار قدرت و محيط جامعه پديدآمده است و براي رهايي از اين كابوس كشنده و بيدار شدن از آن ناگزير از يك «تامل تاريخي» هستيم.
اكنون پس ازسالها، باوجود رويش و پيدايش نهادهاي حزبي و مدني هنوز جامعه ايران فاصلهاي فاحش با ترتيبات و نظامات حزبي دارد و احزاب موجود به حداقلي از كاركردها و نقشهاي حزبي بسنده كردهاند، ساختار مشاركت سياسي برمحور حضور تودهاي و نظام توزيع قدرت برپاشنه روشهاي هميشگي ميچرخد.
در برخي موارد حتي علايمي از بازگشت و رجعت به آيينها و سنن گروهي و تيمچهاي ديده ميشود و سردمداران حزبي، ماندن در جلد سنتهاي جناحي گذشته را به پوشيدن جامه مدرنيسم ترجيح ميدهند. عجيبتر آنكه، برخي حزب پيشگان در پيوند با اركان قدرت و ثروت به توليد سياستها و اقدامهايي برضدخود و بريدن جوانههاي حزبي سرگرم شدهاند و شاهد مثال معكوس اين ضربالمثل تاريخي شدهاند كه چاقو، دسته خودش را نميبرد.
واقعيت اين است كه گذار به دوران تحزب و نظام حزبي، مستلزم پيش نيازها و لوازمي بود كه مهمترين آن تغيير و انعطاف در نگاه تاريخي است كه حاكميت به امر احزاب و كارحزبي بود. مشكل اساسي همچنان اخيرا در كنگره يكي از احزاب مطرح شده اين است كه پس از بيش از دو دهه هنوز حزب و تحزب به عنوان حقي از حقوق اساسي جامعه و روشي درميان روشها و آيين زمامداري و مديريت سياسي به رسميت شناخته نشده است.
امروز، همچنين ارزش تشخص طلبى از «جمع» و «سازمان» و «حزب» و ساير هويت هاى جمعى، به هويتهاى فردى منتقل شده است، يعنى «چهرهها»، «فردها» و «فرديتها»ى متمايز اهميتى بيشتر از هويتهاى جمعى يافتهاند و نهضت بدون تشكل از نهضت متشكل اهميت و اولويت بيشترى يافته است. دراين شرايط، ديگر نمى توان به بازى فوقالعاده يك بازيگر فوق ستاره (كاريزماتيك)، يا نقش آفرينى متمايز يك گفتمان زيبا يا تاثيرات ويژه يك دسته از نخبگان فكرى و ابزارى دل بست.
همين تن پوشي قباي ضد حزبي احزاب، ضريب سرگشتگي و سردرگمي افكار عمومي را تشديد و تجديد كرده است. از همين رو در انتخابات آتي كه رقابت اصلي شايد ميان روحاني و رييسي باشد، ميدان رقابت بايد ميدان دو تفكر و دو برنامه باشد نه هو بما هو ميان دو نفر. به واقع اين پرسش را بايد هياتمديره احزاب ايراني پاسخ دهند كه كمكاري آنها براي ساخت جغرافياي ذهني و منظومه فكري تودههاي اجتماعي چه توقعي از رفتار انتخاباتي مردم ميتوان داشت؟با كانديدايى كه هنوز با يك برنامه جامع نيامده، چگونه بايد برخورد كرد؟
آيا احزاب و جناحهاي سياسي انتظار دارند كه در ولوله تجادلات و تنازعات سياسي ميان خود، ناگهان و در طول يك شب اعتماد مردم جمع شود و آنها بتوانند از رأى مردم برخوردار شوند؟
بهترين راه براى جناحها، جبههها، احزاب، گروهها و بازيگران سياسي تشكيلاتي آن است كه با «تاملي تاريخي» و بازگشت به خويشتن هويتي خويش و در فرصت باقيمانده تا انتخابات برنامه جامع راهبرديشان براي اداره كشور و آيندهاي كه براي جامعه متصور هستند را با نمايهها، عناوين و راهحلهاي شفاف در اختيار بررسي و نقد افكار عمومي قرار دهند.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
ارسال نظر