گفت و گو با بازمانده گروه بیتلز
سر پل مک کارتنی با آخرین آلبومش در دهه ۱۹۸۰ با عنوان «گلهای در خاک» به عنوان یکی از بهترینهای دهه مورد استقبال واقع شده بود.
به نقل از بیبیسی، او برای ساخت این آلبوم با موسیقیدانهای نسل جدید، تهیه کنندگان جدید و همکار ترانهنویس جدیدش همکاری کرد و همین آلبوم الهام بخش نخستین تور جهانی او پس از ۱۰ سال شد. این آلبوم که ۵ ژوئن ۱۹۸۹ منتشر شد هشتمین کار استودویی تک نفره پل مک کارتنی بود و تنها به نام خودش منتشر شد.
اکنون با بازنشر دوباره این آلبوم که با دموهای شنیده نشده پیشین همراه است، سر پل در گفتگویی با برنامه موسیقی بیبیسی از نظراتش درباره همکاری با کاستلو، کانیه وست و مایکل جکسون حرف زده و گفته است چرا همکاری او با هیچکس بهتر از جان لنون جواب نمیدهد.
مک کارتنی در عین حال اعلام کرد دارد روی آلبوم جدیدی با تهیهکننده آدل کار میکند.
آیا از هر کسی که با او همکاری کردید چیزی یاد گرفتید؟
اگر بخواهم درباره همکارانم بگویم این است که هیچوقت همکاری بهتر از لنون نداشتم این یک حقیقت است. بنابراین سعی نمیکنم از آن فرار کنم. این را هم میدانم که نمیتوانم هیچ کسی را به عنوان همکاری پیدا کنم که با او بتوانم کارهایی بهتر از آنچه در همکاری با لنون خلق کردم، به وجود بیاورم. اما این را هم باید بگویم که کار کردن با افراد دیگر برای من جالب است وآنها ویژگیهای خاص خودشان را وارد کار میکنند.
اگر به کسی مثل استیو(واندر) فکر کنید، میبینید او فقط با کی بورد خودش و آنچه خودش با آن میآفریند جلو رفته است. او را به شام دعوت کنید، ۱۰ ساعت دیر میآید چون داشته دو رو بر کیبورد خودش می پلکیده و کار میکرده. او چنین غول موسیقی است و چنین نابغهای است و طبیعتا شما از او خیلی چیزها یاد میگیرید.
مایکل جکسون؛ ما بالای پلههای دفتر او می نشستیم و من روی پیانو میزدم و همانجا یک ترانه می ساختیم. حالا با کانیه (وست) اصلا نمیدانم چه اتفاقی میتواند رخ دهد زیرا میدانم نمیتواند دو گیتار آکوستیک در برابر هم قرار بگیرد. خب فکر میکنم اینجا هیچ اتفاقی نمیتواند بیفتد.
به یکی میگفتم: ببین، اگر فکر کنم کاری پیش نمیرود، به کسی چیزی نمیگوییم. کانیه چی؟ نه. من با او کار نکردم!
من فقط کار حوم را کردم و به کانیه از ماجراهای مختلفی که الهام بخش موسیقی من شد حرف زدم. یکی از آنها این بود که چگونه ترانه «Let It Be» وارد شد که در واقع از دل رویایی مبنی بر این که مادرم را دیدهام، در حالی که ۱۰ سال پیش فوت شده بود، بیرون آمد. ) «بگذار باشد» دوازدهمین و آخرین آلبوم منتشر شده گروه بیتلز که سال ۱۹۷۰ میلادی منتشر شد)
ولی من چنان از این رویا الهام گرفته بودم که ترانه را نوشتم. به کانیه این را گفتم زیرا او هم مادرش را از دست داده بود. بعد وقتی من فقط داشتم ضربههایی به پیانوی الکترونیک میزدم، او یک ترانه نوشت به نام «تنها یکی». خب او ملودی را گرفت، من رکوردها را گذاشتم و بعد همین. همه چی شکل گرفته بود. این اتفاقی بود که افتاد.
آیا از «گلهای در خاک» این احساس را دارید که به نوعی کار بازسازی شده است؟
اینطور فکر می کنم. من فقط دارم با خانوادهام زندگی میکنم و بعد یک لحظه میرسد که با خودم فکر میکنم «اوکی. حالا چند تا ترانه دارم. باید به آنها بپردازم. باید ضبط شان کنم. باید برای تور برویم. وقتش است»
و این تقریبا اتفاقهایی است که در چنین زمانی میافتد. به خودم میگویم که با الویس کاتلو به عنوان یک همکار کار کردم و این خیلی ایده خوبی بود. فکر میکنم «خب، او از لیورپول است، خوب است» - که کمک میکند- و خب کلی چیز مشترک با هم داریم و من فکر میکنم «خب این میتواند نتیجه بدهد».
آیا این همکاری یک جور کار مشترک بود؟ دو تا آکوستیک با هم، که در یکدیگر صداهایشان ادغام می شود؟
میلیونها راه برای نوشتن هست، اما راهی که من همیشه عادت داشتهام بنویسم نوشتن با جان (لنون) بود و میتواند با هر کس دیگری هم تکرار شود. این که در یک اتاق هتل روی تخت دونفره، هر کدام با یک گیتار اکوستیک، فقط به همدیگر نگاه کنیم. او یک چیزی شروع میکرد. من یک چیز دیگر و بعد دور هم میچرخیدیم. چیز زیبا برای من دیدن جان آنجا بود، او راست دست بود ومن چب دست و برای من مثل این بود که دارم توی آینه نگاه میکنم.
بدیهی است، نتیجه خیلی موفقیتآمیز بود. خب این راهی بود که من یاد گرفتم بنویسم و راهی بود که دوست داشتم بنویسم و الویس خیلی از اینجور کار کردن خوشحال بود. به همین دلیل برای من مثل تکرار یک پروسه بود و مثل این بود که او جان است و من پل بودم.
باید از شما درباره چاک بری بپرسم. یک قهرمان بزرگ موسیقی . کار کردن با او چطور بود؟ با او زیاد کار کردید؟
با چاک کار نکردم. او را ملاقات کردم. وقتی در سنلوییس بودیم که شهر زادگاه او بود، او به یکی از کنسرتهای ما آمد. آمد پشت صحنه. دیدن او عالی بود و همان چیزهایی را که طرفداران او به او میگفتند ما به او گفتیم.
وقتی به گذشته بودن در لیورپول، پیش از گروه بیتلز فکر میکنم، آن وقت که همهمان بچه بودیم و گیتار یاد میگرفتیم و رویای آینده را داشتیم؛ یک بار « Sweet Little Sixteen» را شنیدیم. هیچوقت چیزی مثل آن نشنیده بودیم و بعد وقتی «جانی بی گودی»(ترانه ۱۹۵۸ چاک بری) آمد… همه ترانههای فوقالعاده او مثل « Maybellene» همه اینها درباره اتومبیل، نوجوانها، موسیقی راک اند رول بود؛ واقعا هیجان انگیز بود.
به موج پیامهایی که با درگذشت چاک بری به راه افتاد نگاه کنید، هیچ وقت فکر میکنید اینطوربه یاد آورده شوید؟
فکر میکنم شما این کار را میکنید. ولی واقعا به چنین چیزی فکر نمیکنم. به یاد میآورم جان زمانی به من میگفت: از این که چطور ممکن است به یادآورده شوم تعجب میکنم. آیا از من خوب یاد میکنند؟ ومن باید به او اطمینان می دادم و گفتم: منو ببین. از تو خیلی یاد می شود. تو کارهای خیلی بزرگی کردهای. اما اینها همه شوخی بود. نمیتوانی فکر کنی حان هیچوقت واقعا برای چنین مسالهای کاری کرده باشد. اما فکر میکنم مردم چنین میکند. خوشبختانه. اما به آن اهمیتی نمی دهم چون دیگر اینجا نیستم.
و یک مورد مثبت دیگر. کار بعدی چیست؟
دارم یک البوم جدید میسازم که خیلی سرگرم کننده است. دارم با تهیه کنندهای کار میکنم که دوسال پیش برای اولین باز با او برای ساخت یک قطعه موسیقی برای فیلم انیمیشن کار کرده بود. از آن زمان، او با «بک» (خواننده آمریکایی) کار کرد و آلبوم او را ساخت. بعد با آدل کار کرد و ترانه سال را خلق کرد وبا آدل بهترین آلبوم سال شد، و البته تهیه کننده سال هم شد.
بنابراین تنها نگرانی من این است که مردم بگویند اوه پل هم رفته دارد با او کار می کند. اما او واقعا آدم بزرگی است. با گرگ کرستین میشود کارهای بزرگی ساخت. بنایراین خب، آره منم دارم با او کار میکنم. با شجاعت و عشق این کار را انجام میدهم. همان طور که رینگو میگوید: این کاری است که ما انجام میدهیم.
ارسال نظر