اعتماد نوشت: چو غنچه گرچه فروبستگي است كار جهان/ تو همچو باد بهاري گرهگشا ميباش
«امروز كه شش روز به عيد نوروز مانده است، حالا بحبوحه شكوفه زردآلوست، يعني باغات اطراف شهر از دوشانتپه و باغشاه الي قصر قاجار و پايينتر كه شاهعبدالعظيم باشد. شكوفه بادام اواسطش است، آلوچه اوايل شكوفه اوست. بنفشه در شهر و اطراف شهر اواسط مايل به اواخر است. بيدمشك كه كثيف شده، قريب به اتمام است. اوايل شببوي زرد است. گلها را كمكم از گلخانه بيرون ميآورند و توي باغچهها ميگذارند، اما ما هنوز سر نارنجستانها و گرمخانهها را باز نكردهايم. هوا سرد نيست و خوب هوايي است... (از: روزنامه خاطرات ناصرالدينشاه قاجار)
هر سال اسفند كه از نيمه مي گذرد به تدريج حال و هوا بهاري ميشود. تحويل سال هرچند تغييري نجومي است، ليكن با وجود بسياري ديگر از تحولات سماوي اثري محسوس در زندگي روزمره ما ايرانيان دارد. هرقدر هم كه گذشتن روزها و هفتهها و ماههاي ديگر را احساس نكنيم، نزديك شدن خورشيد به برج حمل قابل درك است.
با وجودي كه اين تغيير و تحول كيهاني كل نيمكره شمالي را متاثر ميكند، ليكن اين ايرانيان بودهاند كه نوروز را «به جا آوردهاند» و آن را گرامي داشتهاند و حتي ميتوان گفت نقطه عطفي در زندگي شمردهاند. البته موقعيت ايران در اين موضوع بيتاثير نيست؛ قدما از سر تعارف نبود كه ايران را اقليم اوسط يا معتدل و «احسن البلاد» ميدانستند؛ چراكه «فصول اربعه آن قريب به اعتدال است و هريك به مقتضاي طبيعت به وجه احسن ميگذرد. » ليكن نوروز محدود به انقلابي طبيعي نميماند و اصلا اين انقلاب طبيعي مستمسكي قرار ميگيرد براي به ظهور رسيدن مجردترين معاني. به سخن ديگر نوروز ذومراتب است يعني از طبيعيترين تا معناييترين مراتب را شامل ميشود.
نوروز در مرتبه طبيعي: بسيارند اعياد و جشنهايي در فرهنگهاي ديگر كه وقتي درباره خاستگاه آن ميپرسيم معمولا امري افسانهاي و تخيلي يا اعتباري را در پاسخ ميشنويم. بيشتر اين رويدادها با تحولي طبيعي مقارن نيست و پنداري اصلا به زمين و مرتبه مادي زندگي بشر بياعتناست؛ ليكن نوروز پايش بر زمين واقعيت استوار است. سطح تماس ايرانيان با نوروز بيش از اينكه عقلي و منطقي باشد، از خلال طبيعيترين امور يعني حال و هواي گلها و درختان و پرندگان و خورشيد و... بوده است. با وزيدن باد بهار، درختان شكوفه ميكنند و گره از غنچههاي فروبسته گشوده ميشود، زمين نفسي ميكشد و پرندگان انبساط خاطر پيدا ميكنند.
يعني همه عناصر طبيعت در نوروز «گشايشحال» مييابد. مثلي رايج هست كه ميگويد «با يك گل بهار نميشود»؛ هرچند با يك گل بهار نميشود ولي ايرانيان ميدانستند كه با بهار گل ميشود و از قضا آغازش هم با يك گل اتفاق ميافتد. يعني هرچند با يك گل بهار نميشود ولي باز شدن يك گل نويد بهار را ميدهد. در ادبيات فارسي از اشعار و متون نظم و نثر تا نوروزنامهها و حتي زراعتنامهها و... پيداست كه تا چه اندازه به گل نشستن دشتها و احوال سوسن و سنبل و ارغوان اهميت داشته است. تقريبا هيچ شاعري نداريم كه درباره نوروز دستكم چند بيتي نسروده باشد.
هرشاعري تلاش كرده در اين چند بيت زمين نوروز را بهتمامه فتح كند و اين يعني نوروز در زمره شاعرانهترين اوقات است. نوروز در ساحت طبيعي يك روز نيست؛ بلكه بازهاي از زمانِ مورد نياز براي گشوده شدن يك جوانه است.
نوروز در مرتبه بشري: التهاب و جنوني كه در جامعه نزديك به نوروز براي رتقوفتق امور جاري و روزمره ديده ميشود، هرقدر در ظاهر آشفتگي به نظر آيد و بسياري را بيطاقت كند، ليكن عملا نشان ميدهد كه ...
نوروز تا چه اندازه زندگي فردي و اجتماعي را متاثر ميكند. شايد در هيچ زمان ديگري افراد جامعه اينقدر دربند اتمام كارهاي ناتمام و رسيدگي به حساب و كتابهايشان و خلاصه گشودن گره از مسائلشان نباشند. يكي از اركان استقبال نوروز پاكيزگي است؛ خانهتكاني و سنتِ شكستنِ كوزههاي قديمي و آراستن جامه و نظافت تن و از همه مهمتر رفتن به زيارت اهل قبور در آخرين پنجشنبه سال، همواره يكي از اشتغالات اصلي پيش از تحويل سال بوده است. پنداري نوروز عزم فتح و گرهگشايي از همه وجوه ساحت بشري را دارد؛ چراكه اگر اينطور نبود آدميان را در مسابقه با خودشان قرار نميداد.
پس از تحويل سال نيز چه در مقياس فردي و چه در مقياس اجتماعي، نوروز است كه اختيار و برنامه زندگيمان را با دقت خوبي به دست گرفته و سامان داده؛ صله رحم و ديدوبازديد كه تنظيم مناسبات خانوادگي است از همين قبيل است. چهبسيار كارهايي كه در اوقات ديگر سال وقتي براي انجامشان نيست و بايد در نوروز به سرانجامي برسد. پنداري بايد همه گرههايي كه در طول سال يا حتي ساليان در مناسبات فردي و خانوادگي و دوستانه و... ايجاد شده بود در اين ايام گشوده شود. در ساحت بشري نوروز با ۱۹ فروردين به پايان ميرسد و حسن ختام آن نيز باز ياد از دنيا رفتگان است.
نوروز در مرتبه روايي: مرتبه روايي نوروز شايد از ديگر مراتب آن پررنگتر باشد. ساحت روايي وظيفهاش انتقال كنه و باطن حقيقت نوروز در قالب روايتهاست. قصه و تمثيل و مثل و رقص و آداب و آيين و... اقسام مختلفي از روايت است. ناگفته پيداست كه همه بازه زماني نوروز، از استقبال تا تحويل سال و بعد آيين سيزده بدر، تا چه حد آميخته با اقسامي از اشكال روايت است. حاجيفيروز چند هفتهاي پيش از نوروز با روي سياه كه معنياش آمدن از جهان زيرزمين است، با رقص و پايكوبي، خبر نفس كشيدن زمين را ميآورد. در گذشته نوروزخواني آييني فراگير در بسياري روستاها و شهرها بوده و نويد نوروز را ميداده است.
مراسم چهارشنبه سوري و آتشبازي؛ گشودن سفره هفتسين؛ خوردن سبزيپلو و ماهي و عيدي دادن، آيين رفتن به بيرون شهر در روز سيزدهم فروردين و همنشيني با طبيعت، همگي ساحت روايي نوروز را ميسازد. اين آيينها درست بايد در جاي خود اتفاق افتد و اصلا همه وظيفه خود ميدانند اين مناسك را تمام و كمال و بهموقع به جا آورند؛ پنداري حقيقت نوروز همچون جواهري در صندوقي دربسته و ممهور هست و انجام هر آيين دري را ميگشايد و ما را قدمي به آن جواهر نزديك ميكند. گشودن سفره هفتسين در زمره مهمترين اين آيينهاست. ميتوانيم بگوييم هر آييني كه گشودن سفره بخشي از آن است با مفهوم «فتح» و گشايش نسبت وثيقي دارد از جمله نوروز.
با پهن كردن سفره كانون و محضري شكل ميگيرد و مجلسي ترتيب داده ميشود و سببي براي ايجاد الفت پيدا ميشود. ما بر سر سفره هفتسين گشايش در همه امور و خصوصا در احوالات خودمان را طلب ميكنيم. نوروز در مرتبه روايي روز سيزدهم فروردين خاتمه مييابد؛ اين روز بنا به روايتي مصادف است با ماجراي گمشدن انگشتري پادشاهي حضرت سليمان. در اين روز مومنين به سليمان حقيقي براي اعلام وفاداريشان به ايشان از شهر بيرون ميروند.
نوروز در مرتبه تجريدي: مرتبه تجريدي، آسمان نوروز است و در ميزان رفعت آسمان نوروز همين بس كه چه پيش از اسلام و چه پس از آن براي آن نحوي از تقدس قايل بودند. پنداري نوروز متعلق به آن اعليترين مرتبهاي است كه حتي اختلاف اديان را در آن راهي نيست و وصل به آن گوهر آسماني معنويت قبل از متمثل شدن در صورتهاي متفرق اديان است. نوروز پيش از آمدن اسلام به ايران تا بدانپايه تقدس داشت كه شواهد و قراين تاريخي و باستانشناختي درباره جزييات برگزاري آيين نوروز در شهر پارسه، مناسك حج را به ذهن تداعي ميكند.
يعني اولا اين مراسم زمان خاصي از سال برگزار ميشد و در آن زمان بزرگاني از سراسر قلمروي ايران براي شركت در اين مراسم به پارسه ميآمدند و مراسم در موقع خاصي شروع و در موقع خاصي به پايان ميرسيد و منزل به منزل با رويدادها و آيينهايي همراه بود. بالاتر از همه آنكه همان قدر كه شهر مكه حرمت دارد و غيرمومنين را بدان راهي نيست، در پارسه نيز به جز كساني كه قلبا به اين آيين باور داشتند اغيار اجازه ورود نداشتند.
براي همين هم در اسناد يونانيان تا پيش از حمله اسكندر از بيشتر شهرهاي ايران گزارش داريم به جز شهر پارسه كه احتمالا علتش منع ورود يونانيان به پارسه بوده است. ايبسا اين واقعيت كه اسكندر پارسه را به آتش كشيد نيز از سر عداوتش با چنين اعتقادي باشد، وگرنه اسكندر اگر صرفا قصد براندازي سياسي حكومت ايران را داشت بايد پايتخت سياسي ايران يعني شوش را به آتش ميكشيد.
در تقدس نوروز از منظر آيين اسلام چه شاهدي بالاتر از آنكه دعاي تحويل سال نقل از معصوم است و اين گواهي است بر حقيقتِ ايماني مستتر در اين زمان. درباره نوروز و عظمت و اهميت آن روايت غيرمستقيمي از حضرت امام صادق(ع) هست كه در آن از نوروز به:
روزي كه خداي تعالي در عالم ذرّ از بندگان پيمان فرمانبرداري گرفت.
روزي كه كشتي نوح بر كوه جودي قرار گرفت.
روزي كه حضرت ابراهيم در آن روز بتهاي قوم خود را شكست.
روزي كه حضرت موسي ساحران را شكست داد، تعبير شده است. اين روايت يعني نوروز در كرونولوژي تاريخ معنويت نقش مهمي داشته، پنداري نقاط عطف حيات معنوي بشر همگي منطبق بر نوروز است. اگر هر يك از اين نقاط را به مثابه گشايشي در احوالات هستي بشر روي زمين بدانيم نوروز وقت اين گشايش و فتح بوده است تا بدانجا كه برخي روايات بزرگترين فتح در احوالات جهان يعني ظهور حضرت وليعصر را نيز در نوروز ميدانند. بنابراين نوروز مرتبه تجريدي زندگي را نيز فتح كرده است.
ديگر آن كه نوروز پا بر زمين و سري در آسمان دارد؛ البته اين اختصاص به نوروز ندارد و تقريبا در همه ديگر مظاهر فرهنگ ايراني بروز دارد؛ از معماري و هنر تا روزمرهترين امور مثل آشپزي.
قدما اگر حمامي ميساختند فقط به نازلترين مرتبه مادي آن كه جايي است براي شستوشوي تن اكتفا نميكردند. براي همين نيز حمام در ساحت بشري محملي براي تعامل و ملاقات بود؛ بالاتر از آن بيشمار روايت و آيين و قصه حول رفتن به حمام شكل گرفته بود و در مجردترين مرتبه، حمام جايي بود براي تصفيه و شستشوي روح. امروز حمام به عملكرديترين شأن تقليل يافته و براي همين هم ديگر برايمان دشوار است كه حول حمامخانههاي امروزينمان قصهپردازي كنيم!
سخن آخر آنكه نوروز آن آينهاي است كه با نظر كردن به آن ميتوانيم فرهنگ خود را ببينيم و بشناسيم. فرهنگ ايراني است كه سبب شده به نوروز به مثابه زماني تقويمي نظر نشود. روز اول فروردين بودن، زمينِ نوروز است ولي «نوروز بودن» نوروز ديگري امري تقويمي نيست و از زمين تا آسمان زمان را در خود جاي داده است و همين است كه سبب ميشود نوروز از حالت زماني همچون زمانهاي ديگرِ تقويم، تبديل به جوهره زمان شود؛ چيزي كه آن را «وقت» ميناميم.
ارسال نظر