ماجرای نامه هاشمی رفسنجانی به مهدوی کنی
«آیتالله هاشمی نمیخواست بهواسطه برخی اعمال، رفتارها و اظهارنظرهای نسنجیده صدمهای به انقلاب وارد شود؛ به عنوان مثال در ریاست مجلس خبرگان که مرحوم مهدوی کنی هم حضور داشت.
خبرگزاری ایسنا: «آیتالله هاشمی نمیخواست بهواسطه برخی اعمال، رفتارها و اظهارنظرهای نسنجیده صدمهای به انقلاب وارد شود؛ به عنوان مثال در ریاست مجلس خبرگان که مرحوم مهدوی کنی هم حضور داشت، آیتالله هاشمی برای جلوگیری از بروز اختلاف به مرحوم مهدوی کنی پیام دادند که در ریاست خبرگان شرکت نمیکنم و خودم هم ایشان را پیشنهاد میکنم. با اینکه مرحوم آیتالله مهدوی کنی در آن زمان بسیار بیمار بود و ایشان را با ویلچر آوردند اما آیتالله هاشمی در یک نطق منطقی و درست به حمایت از ایشان پرداخت.
«بدخواهان بدانند که هاشمی زنده است، چراکه انقلاب زنده است». آیتالله هاشمی از معدود سیاستمداران دوران انقلاب و شاید گزاف نباشد که بگوییم تنها سیاستمدار و مرد سیاستی بود که همه اشخاص، احزاب، گروهها، جریانها و طیفها او را قبول داشتند، ولی با تمام این تفاسیر هم، هیچکدام از آنها نمیتوانند ادعای مصادره آیتالله هاشمی را به نفع خود داشته باشد و این چیزی جز زیرکی وهوشمندی نیست، از سوی دیگر همه از چپ و راست بر او تاختند ولی ایشان شأن خود را بالاتر از آن میدید که درگیر چنین بازیهایی شود و نهایتا هم بعد از تمام این هجمهها، همه خود را با سخنان وگفتار و رفتار او تنظیم میکردند و این خود آفتاب است دلیل آفتاب.
دیگر خصلت او صبوری وگذشت در برابر شرایط سخت ودردناک است و امروز کمتر سیاستمداری میتواند ادعای صبوری سیاسی واجتماعی او را داشته باشد. صبوری پای انقلابی که از جانش تا حیثیت خانوادهاش برای اعتلایش گذاشت و دم برنیاورد، از خیر بسیاری از پستها ومقامهای مهم کشور گذشت، پستهایی که امروز بسیاری برای کمتر از آن هم، چهها که نمیکنند، ولی او برای کشوری که خود ساخته بود، فداکاریها کرد و فقط خندید، شاید تلخ خندید، اما خندید تا در عمل نشان دهد صبوری کار هر مدعی نیست، فداکاری به ادعا نیست وگاهی با سکوت ومتانت گرهها وقفلها باز میشود و دردها التیام مییابد، گاهی صبوری راز ماندگاری است، راز زنده ماندن وشاید سخن حسین مرعشی هم از همین رو باشد که گفت: «تا سیاست زنده استهاشمی زنده است» و شاید امروز همین خصایص است که به درد جامعه وحل مشکلات میخورد.
در گفتوگوی «آرمان» با محمد هاشمی هم سعی شده تا به دور از پرداختن به مسائلی که شاید امروز هیچ کاربردی نداشته باشد، به این وجوه مهم آیتالله هاشمی با نگاهی دقیق و تحلیلی پرداخته شود تا سرلوحه و مشق سیاست باشد؛ برای کسانی که ادعای سیاستورزی و سودای اداره کشور را دارند.
اگر بعد از ۳۸ سال از دوران انقلاب، به طیفها، جریانها، جناحها و عملکردشان نگاه داشته باشیم در پس این گذار، اکنون شاهد تبلور مولفهای به نام اعتدال هستیم. شاید امروز بسیاری آن را یک شعار سیاسی برای خود بدانند، حتی کسانی که ادعایش را دارند، اما اعتدال نقطهای بوده که آیتالله هاشمی از همان ابتدا در این قالب و گفتمان قرار داشت. آیتالله هاشمی چگونه توانستند در طول دوران زندگی سیاسی خود، قدرتی را از خود نشان دهند که نقطه و فصل مشترک همه جریانها و احزاب و تبلور این شعار اعتدال شود؟
آیتالله هاشمی را میتوان در دو بعد و قالب ارزیابی کرد. یکی بعد اقتصادی و دیگری بعد سیاسی. در طیف اقتصادی فارغ از انتقادات به سیاستهای تعدیل ساختاری و تورم۴۹درصدی سال ۷۴، با عملکردشان به جایی رسیدند که حتی رئیس دولت اصلاحات که از کابینه ایشان بودند، در دوران زمامداری خود، این باور را داشتندکه اقتصاد و تدابیراقتصادی و عملکرد آیتالله هاشمی را در این دوران دنبال کنند، چرا که به واقع آیتالله هاشمی یکی از سختترین دوران ریاست جمهوری ایران را در سال ۶۸ با تحویل گرفتن ایران جنگ زده برعهده داشتند؛ اما سوال اینجاست که چگونه ایشان در این هشت سال توانست آثار خسارات و خرابیهای این جنگ را از بین ببرد و تز اقتصادی ایشان برای حل مشکلاتی از قبیل شرایط پیچیده کشوری جنگزده با هزارمیلیارد دلار خسارت، خزانه خالی، کسری سنگین بودجه، تحریم، ۵ استان ویران، دهها هزار کشته جنگی وتامین مخارج خانوادههای آنها، صدهاهزار مجروح جنگی که باید به درمان و معیشت خود و خانواده آنها هم همت میگماشت، نیازهای بدنه اجتماعی مملکتی پس از جنگ آن هم با درآمد نفتی بشکهای ۷ دلاری که با اندکی کاهش حتی ارزش استخراج نداشت، روابط بینالمللی حداقلی،
تخاصم حداکثری کشورهای مهم جهان ومنطقه، کارشکنیهای داخلی و خارجی و... چه بود؟ در دوران مسئولیت ریاست جمهوری، ایشان دو رویکرد برای حل مسائل و مشکلات داشتند. نخست در اقتصاد و دیگری درسیاست خارجی. آنچه محور رفتاری و اقدامات ایشان در مساله اقتصاد بود را باید عملگرایی و تعامل سازنده با کشورهای دیگر عنوان کرد. کشوری بودیم که یک انقلاب نوپا را از سرگذراندیم و خشت سال بعد هم در جنگ بوده و جنگیده بودیم، بنابراین آنچه در منطق ما میگنجید، در آن زمان اصل و منطق انقلاب و انقلابگرایی بود، یعنی اینطور نبود که در روابط اقتصادی با سایر کشورها براساس تعامل ومنافع مشترک و به رسمیت شناختن منافع طرفین حرکت کنیم.
اهداف اقتصادی آن دوران چه بود و آیا بر شرایط امروز تاثیرگذار است؟
هدف اول این بود که صنایع و حلقههای وابسته و اشتغال ایجاد شود، یعنی مثلا اگر در جامعه شغلی به اسم سیگارفروشی داریم، شاید شغل باشد اما مولد نیست، یعنی تولید نمیکند و همچنین شغلی پایدار و مستمر نیست و مضراست. هدف دوم ایجاد ارزش افزوده بیشتر است. صنایع بزرگ تا حدی در ایجاد اشتغال موثر هستند، اما آنچه که مشکلات اشتغال و اقتصاد را بهصورت ریشهای حل میکند، این دیدگاه است، بنابراین این رویکرد تولیدی اقتصاد سازندگی و سیاست سازندگی مبنای کار آیتالله هاشمی در اقتصاد بود. وقتی ایشان در سال۶۸ کشور را تحویل گرفت، بسیاری از کالاها حتی کالاهای مصرفی و مواد غذایی در داخل تولید نمیشد، حتی پنیر از کشورهایی مانند سوئد و دانمارک تهیه میشد، ولی ایشان با توجه به تولید داخل و تاسیس شهرکهای صنعتی در اطراف شهرستانها ومراکز استانها، صنایع کوچک تولیدی را فعال کرد و با ارائه تسهیلاتی به مردم برای تولید، سبب افزایش امنیت شغلی و اقتصادی شد. این برنامه سبب شد تا مردم هم سرمایههای شخصی خود را وارد بازار کار و تولید کنند که نتیجه آن برای کشور چیزی جز رشد در تولید نبود و حتی به مازاد تولید کالاهایی رسیدیم که در دوران قبل از سازندگی
واردکننده و مصرفکننده آن بودیم، یعنی علاوه بر رفع نیاز داخلی میتوانستیم آن تولیدات را صادر کنیم. این رویکرد توسعهای ایشان مبتنی بر تولید، کشور را به تعامل اقتصادی با سایر کشورها رساند، یعنی برای صادرات این محصولات نیاز به بازار داشتیم و آیتالله هاشمی در سایه تعامل سازنده و کاهش تنش، مبادرت به صادرات و فرستادن کالاها به کشورهای پیرامون کرد.
در سایه سیاست کاهش تنش، اصولگرایان یا جناح راست در مجلس و بدنه سیاسی کشور به دو دسته تقسیم شدند. راست سنتی و راست مدرن (کارگزاران)، ولی آیتالله هاشمی با اینکه نماینده اندیشههای راست مدرن دانسته شدند اما همواره سعی در برقراری آشتی بین هر دو طیف داشند. اکنون سوال این است که چگونه توانسته بودند به نقطهای از مسئولیت و فداکاری درونی برسند که برای ایشان، ایران مهمتر از همه طیفها، جناحها و افراد و حتی جان خودشان باشد؟
همزمان با این بعد سیاست جذب و عدم حذف دیگران و تعامل با همه، ایشان دارای یک بعد قاطعیت هم بودند که میتوان به عدم کفایت و عزل اولین رئیسجمهور کشور در جایگاه اولین رئیس مجلس یا ناراحتی ایشان در موضوع عدم تایید صلاحیت آیتالله سید حسن خمینی اشاره داشت که رفتارهایی از سر دلسوزی و نه حب و بغض شخصی بود. این بخش از شخصیت و رفتار ایشان را چگونه میبینید؟ و این دوبعد کاملا متفاوت، چگونه در ذات ایشان وجود داشت؟
برای مرحوم آیتالله هاشمی، مصالح مملکت بسیار با اهمیت بود و همیشه این مصالح را برمنافع شخصی ترجیح میداد. در دوران امام (ره) قدرت اجرایی ایشان بسیار زیاد بود چرا که بنیانگذار انقلاب اسلامی به ایشان اعتماد کامل داشت و پیشنهاداتشان را میپذیرفت. به عنوان نمونه زمانی که آیتالله هاشمی به این باور رسید که جنگ دیگر برای مملکت فایدهای ندارد، به امام(ره) فرمودند که من حاضرم با مسئولیت شخصی خودم جنگ را پایان دهم و بعد شما هم مرا محاکمه و اعدام کنید. پس میبینید که ایشان حاضر است خود را فدا کند تا کشور بیش از این متضرر نشود. وقتی امام با این فداکاری روبهرو شد، مسولیت پایان جنگ را پذیرفت. درباره بنی صدرهم باید از همین دیدگاه به مساله نگاه کرد. ایشان در زمان ریاست مجلس قدرت اجرایی بالایی نداشت اما با همت خود و حمایت امام(ره) توانست موجب عزل بنی صدر شود، دلیلش هم آن بود که برای آیتالله هاشمی کشور مهمتر از هر موضوع دیگری بود. در آن مقطع زمانی افرادی مخالف جنگ و افراد دیگری هم مخالف پایان جنگ بودند، اما آیتالله هاشمیمدبر بود و مبنای مخالفت و موافقت ایشان با هر مساله، مصلحت کشور بود یعنی باتدبیر و اندیشهورزی ارزیابی
میکردند که چه مسالهای به نفع کشور است و همان کار را میکردند. ایشان پایان جنگ را به نفع مردم دید و آن فداکاری را داشت، پس این دو رویکرد ایشان منافاتی با هم نداشت، چراکه سیاست جذب و سیاست قاطعیت ایشان، براساس منافع و مصلحت کشور بود.
در میانه دهه ۵۰، آیتالله هاشمیاز بنیانگذاران جامعه روحانیت مبارز بود اما در سال۶۶ از دل اندیشههای چپ، مجمع روحانیون مبارز منشعب شد و بعد هم اختلافات نخستوزیر و سایر اختلافات درونی تا زمان رحلت ایشان وجود داشت. عملکرد آیتالله هاشمی به گونهای بود که درراستای مدیریت و آشتی هر دو طیف گام برمیداشتند و همگان ایشان را قبول داشتند. آیتالله هاشمی چگونه در بزنگاهها با تدبیر به این اختلافات پایان میداد؟
گروهها و احزاب وقتی دچار اختلاف میشوند، در کل و اساس انقلاب و نظام با هم مشکلی ندارند. به جامعه روحانیت مبارز و مجمع روحانیون اشاره داشتید که اگر به سیاستها و آرمانهایشان توجه کنید، به این نتیجه میرسید که در بسیاری از مسائل با هم اشتراک نظر دارند و اختلاف نظر آنها در حد مسائل جزئی و گاهی فردی است. پس اختلاف در همه مسائل نبود و از همین رو آیتالله هاشمیفصل مشترک هر دو طیف و نقاط مشترک را مورد توجه قرار میداد و نقاط اختلاف را پررنگ ارزیابی نمیکرد، یعنی هر طیف خوانش مشترک خود با طیف مقابل را در آیتالله هاشمی میدید، حال اینکه این فصل مشترک اعتدال، راست مدرن، راست معتدل یا هر موضوع دیگری بود که مهم نیست، چرا که ذات تدبیر و به سرانجام رسیدن اختلافات مهم بود که همه در این موضوع، ایشان را قبول داشتند. به همین دلیل است که معتدلین هر دو طیف او را فصل الخطاب میدانستند ولی شاید تندروها حتی تا لحظه مرگ هم به او تاختند. اکنون باید پرسید آنها امروز چه جایگاهی دارند و جایگاه آیتالله هاشمی کجاست؟
ایشان یک رفتار و منش والای دیگری را هم علاوه بر اعتدال داشتند که صبرو تحمل بالا بود. در صحبتهایتان به سالهای اخیری اشاره داشتید که برخی با رفتارهایشان باعث ناراحتی ایشان شدند. از سال ۷۸، انتخابات مجلس و استعفای ایشان گرفته تا انتخابات ریاست جمهوری سال۸۴، ۸۸ و همچنین کناره گرفتن ایشان از امامت نماز جمعه و... . مشی و تفکر آیتالله چگونه بود که در قبال مشکلات و بیتدبیریها همواره صبوری سیاسی پیشه میکردند؟
زمانی که «کشور» برای یک شخص از بالاترین درجه اهمیت برخوردار باشد، مصلحت و خیر را در عدم تقابل میبیند، پس میتواند به جایی هم برسد که مرارتها و سختیها را تحمل کند و اینگونه بود که آیتالله هاشمی توانست سختیها را تحمل کند. بسیاری از افراد جامعه داستان دو زن که ادعای مادری فرزندی را داشتند شنیده اند. وقتی برای حل مساله به نزد حضرت علی(ع) رفتند، ایشان فرمودند من با شمشیر این کودک را بین شما تقسیم میکنم اما یکی از آنان گفت این فرزند از آن من نیست که حضرت فرمودند مادر واقعی همین زن است، چراکه حاضراست از حق مادریاش بگذرد ولی به فرزندش خدشهای وارد نشود. این روحیه دلسوزانه در آیتالله هاشمی هم وجود داشت. ایشان زمانی که مشاهده میکرد اشخاصی برای پست و مقام به اقداماتی میپردازند که زمینه رابرای توطئهچینی و تفرقه دشمن آماده میکند، حاضر به کنارهگیری میشد و طرف مقابل را هم مورد احترام و تکریم قرار میداد تا دشمن نتواند سوءاستفاده کند. آیتالله هاشمی انقلاب را با تمام وجود دوست داشت و برای حصول آن، شکنجهها، دردها، زندانیها و ناراحتیها را تحمل کرد.
او نمیخواست بهواسطه برخی اعمال، رفتارها و اظهارنظرهای نسنجیده صدمهای به انقلاب وارد شود؛ به عنوان مثال در ریاست مجلس خبرگان که مرحوم مهدوی کنی هم حضور داشت، آیتالله هاشمی برای جلوگیری از بروز اختلاف به مرحوم مهدوی کنی پیام دادند که در ریاست خبرگان شرکت نمیکنم و خودم هم ایشان را پیشنهاد میکنم. با اینکه مرحوم آیتالله مهدوی کنی در آن زمان بسیار بیمار بود و ایشان را با ویلچر آوردند اما آیتالله هاشمی در یک نطق منطقی و درست به حمایت از مرحوم مهدوی کنی پرداخت و در پایان سخنانشان ایشان را برای ریاست پیشنهاد کردند تا دشمنان و هر فردی که در اندیشه تضعیف انقلاب بود ناکام بماند. مرحوم آیتالله هاشمی و مرحوم آیتالله کنی در یک جبهه سالها مجاهدت کرده بودند که برخی درصدد بر آمدند تا با ایجاد تقابل میان این دوشخصیت، به شکاف درون انقلاب برسند. در زمان انتخاب رئیس مجلس خبرگان، مرحوم آیتالله هاشمی رای لازم را داشت و میتوانست بر کرسی ریاست بنشیند اما برای مصلحت کشور قبول نکرد. از سوی دیگر ایشان نمیتوانست شکست مرحوم آیتالله کنی را بپذیرد چرا که شکست آن مرحوم منجر به تفرقه و تشنج در جامعه میشد، بنابراین آیتالله
هاشمی برای اعتلا و حفظ وحدت در جامعه از خیر ریاست مجلس خبرگان گذشت.
آیتالله هاشمی چهار دهه در آماج هجمه و اتهامات گوناگون قرار گرفت اما ایشان نه تنها از اذهان جامعه پاک نشد بلکه محبوبتر هم شدند چنانکه درصورت احراز صلاحیتشان در انتخابات ۹۲ رکورد رای در انتخابات ریاست جمهوری ثبت میشد. راز ماندگاری و محبوبیت ایشان در پس گذر این همه پستی و بلندیهای زمان را چه میدانید؟
شیوه برخورد آیتالله هاشمی، با اشخاص، افراد و احزاب چنان بود که هر یک از آنها به سمت ایشان گرایش پیدا کنند. از سوی دیگر توانایی فکری آیتالله به گونهای بود که با تدبیر خود در مسیر حل مشکلات و اختلافات نقش موثری ایفا میکردند. این نگاه در هر سیاستمداری یافت نمیشود که ادعای سیاستورزی دارد. تهمتها و حملات علیه آیتالله هاشمی برای اکثر مردم و بدنه حاکمیت هم مسائلی نبود که باعث عدم اطمینان به ایشان شود. افراد زیادی پس از ارتحال آیتالله هاشمی میگفتند که «بی پناه شدیم» یا «در جامعه امید از دست رفته». بنابراین با همه تفاسیر، جامعه ایشان را پناه خود میدانست و آیتالله هاشمی هم همواره به فکر مردم بود، چنانکه ایشان پس از عدم احراز صلاحیت در سال ۹۲ به فکر آن بود که چه شخصی میتواند بیشتر به مردم کمک کند. آیتالله همیشه در اندیشه بهبود شرایط بود و مردم هم شخصیت و آرمانهای ایشان را درک و از ایشان حمایت کردند. مردم نگاهی که برخی دشمنان و رقبای آیتالله هاشمی به ایشان داشتند و تهمتهایی که میزدند را قبول نداشتند و با فهم خود به حمایت از هاشمی پرداختند.
آیتالله هاشمی بر گفتو گوی میان گروههای سیاسی برای رفع اختلاف و رسیدن به نقاط مشترک بیشتر برای آرامش اشاره داشتند و تلاشهایی هم در این مسیر انجام دادند. اکنون که آیتالله دیگر در میان ما نیست چه باید کرد؟
در سطح شهر بنرهایی با جمله «من انقلابیم و انقلابی هم عمل میکنم» نصب شده است. اگر به مفاهیم توجه کنید درخواهید یافت انقلاب وقتی به پیروزی رسید که همه گروهها،احزاب، جریانها و همه آحاد مردم در محوریت امام (ره) با هم متحد بودند، یعنی وحدت رمز پیروزی وبقای انقلاب بوده وهست. دعوت از مردم در مواقعی مانند انتخابات و راهپیماییها، برای افزایش توان کشور و در راستای بازدارندگی دشمنانی مانند ترامپ یا هر شخص دیگری موثر است، بنابراین امروز هم اگر اختلاف وجود دارد باید کنار گذاشته شود و در این برهه حساس همه در کنار هم در مقابل دشمن واقعی بایستیم. تقویت وحدت دراین مقطع با توجه به وضعیت بحرانی منطقه و همچنین روی کار آمدن ترامپ تند و افراطی در آمریکا که رفتارش نمایانگر عدم تعادل روانی است، بسیار لازم به نظر میرسد. توجه کنید هر فرد، حزب وجناح در کشور به میزان محبوبیتش دارای تعدادی طرفدار است که جمع آنها مهم و زیباست. در بحث وحدت و انسجام ملی نباید نگاهها بهصورت کمی باشد بلکه باید کیفی به آن نگریست. تدبیر و ذات یک سیاستمدار و مصلح بودن، موضوعی نیست که بتوان آن را به شخص دیگری منتقل کرد بلکه یک هنر ذاتی است.
اکنون که آیتالله هاشمی حضور ندارند، آن تدبیر را هم نمیتوان به فرد دیگری انتقال داد بنابراین طبیعی است که مردم نگران اوضاع داخلی وخارجی کشور باشند چرا که امروز شخصی مانند آیتالله هاشمی نیست که تدابیر لازم را برای شرایط حساس کنونی به کار گیرد. البته این نگرانی بجاست. شرایط منطقه وجهان متشنج است، در عراق، یمن، سوریه و... جنگ وجود دارد و اگر این مسائل حتی جنگ فیزیکی برای کشور نداشته باشد وحتی از آثار سوءاقتصادی آن هم عبور کنیم اما تاثیرات روانی منفی را نمیتوان نادیده گرفت؛ چرا که تبلیغات دشمن باعث خواهد شد مردم به یک تکیه گاه نیاز داشته باشند که شاید نبودن آیتالله هاشمی باعث شود مردم باز هم با هم متحد شوند. مهم، وحدت است که نتیجه نبودن آن، تفرقه است. یادمان نرود وقتی خطر بیاید دیگر چپ و راست نمیشناسد و همه را از بین میبرد. خدا، امام (ره) را رحمت کند. در خصوص چنین اختلافات درونی ایشان مفهوم کشتی را برای کل انقلاب به کار میبردند و میفرمودند که همه در این کشتی نشستهایم واگر این کشتی سوراخ شود همه با خطر مواجه میشوند، بنابراین ما همه اکنون در این کشتی کشور هستیم واگر خدای ناکرده بلایی یا خطری برای کشتی
پیش آید، دامن همه را میگیرد پس باید سعی در سلامت نگاه داشتن این کشتی داشت، البته برای همه.
نظر کاربران
جوک نوشتی عامو؟؟همه احزاب آقای هاشمی رو قبول داشتن اینقدر تهمت و توهین بهش کردن؟؟