گفتوگو با چیبا میاموتو هنرمند طبیعت گرای ژاپنی:
فرهنگ ایران، نگاهم را به نقاشی تغییر داد
چیبا میاموتو هنرمند طبیعت گرای ژاپنی تاکنون نمایشگاههای انفرادی و گروهی فراوانی را در ایران و دیگر کشورهای جهان برپا کرده است.
روزنامه ایران - علیرضا بخشی استوار: چیبا میاموتو هنرمند طبیعت گرای ژاپنی تاکنون نمایشگاههای انفرادی و گروهی فراوانی را در ایران و دیگر کشورهای جهان برپا کرده است.میاموتو این روزها نقاشیهای خود را از طبیعت گیلان در نمایشگاهی با عنوان «دنیای چیبا» در گالری «کوچه باغ» که در روستایی میان رشت و انزلی قرار دارد به نمایش درآورده است تا علاقهمندان به نقاشی در آن خطه بتوانند نگاه یک خارجی به طبیعت شهرشان را از نزدیک مشاهده کنند. میاموتو میگوید: حضورش در ایران نگاه او به طبیعت را تغییر داده است و نقاشیهایش شکلی شادتر گرفتهاند. در ادامه گفتوگو با این نقاش ژاپنی را میخوانید.
شما فکر میکنید که اساساً چرا مسأله طبیعت تا این اندازه برای نقاشان و شاید در نگاه کلیتر برای هنرمندان ژاپنی اهمیت دارد؟
ما آدمها جزئی از طبیعت و کره زمین هستیم. ما همه چیز را از دور میبینیم چراکه از دور تمام زیباییهای طبیعت نمایان میشود. آدم وقتی در شلوغی شهر توکیو در قطار مینشیند، فراموش میکند که انسان جزئی از طبیعت است ولی وقتی همان فرد به دامان طبیعت میرود، زیبایی طبیعت را بهتر احساس میکند. من زمانی که به طبیعت میروم خود به خود به آرامش میرسم و این آرامش به نوعی در آثارم نمود پیدا میکند.
شما در بسیاری از نقاشی هایتان از تکنیک رنگ روغن استفاده میکنید حال آنکه نقاشی آبرنگ هم دارید و آبرنگ تکنیک مناسب تری برای ارائه تصویر طبیعت است. چرا در کشیدن تصویر طبیعت به سراغ رنگ روغن میروید؟
تکنیک آبرنگ احساس تازه، سریع و بدون فکر مرا بهعنوان یک نقاش ثبت میکند ولی من در کار با رنگ روغن؛ فکر و زندگیام را روی اثر میگذارم تا نقاشیام پختهتر شود. نقاشی با آبرنگ مثل غذای ژاپنی میماند که زیاد سرخ و پخته نمیشود و نقاشی با رنگ روغن مثل غذای پخته و گرم ایرانی است. به نظرم وجود هر دوی آنها در نقاشی لازم است. البته من برخی از آثارم را با تکنیک «سومی اِ» که تکنیکی مختص ژاپن است میکشم که کار کردن با این تکنیک هم جذاب است.
تکنیک «سومی اِ» چگونه تکنیکی است و چه تفاوتهایی با آبرنگ و رنگ روغن دارد؟
در کار کردن با تکنیک سومی اِ، سرعت عمل خیلی مهم است و باید قلم مو را با رنگ سومی (نوعی مرکب خاص) بسرعت روی واشی کشید. واشی کاغذی مخصوص است که با دست درست میشود و مرکب را بخوبی پخش میکند. در کار با سومی اِ، اگر روحیه نقاش خوب نباشد، خطی که میخواهد بکشد بدرستی در نمیآید. یک نقاشی خوب با سومی اِ، نیازمند یک احساس قوی است، در هر زمانی نمیشود با سومی اِ کار کرد. در کار با سومی اِ، جنس کاغذ و میزان جوهر به طور مستقیم در کیفیت اثر تأثیر میگذارند.
شما سفالگری را هم بتازگی آغاز کردهاید. نگاه شما به طبیعت در سفالگری هم گسترانیده شده است؟
سفال با نقاشی یک چیز کاملاً جداست. سفال یک شیء زیبا و کاربردی است که در زندگی استفاده میشود ولی نقاشی فکر مرا بهعنوان یک نقاش نشان میدهد. من تا وقتی روی ذوق نیایم نمیتوانم نقاشی بکشم. اما سفالگری نیاز به تمرکز و انرژی قوی ندارد و طوری است که میشود کاری را شروع کرد و بعداً سر ذوق آمد. من چون در ژاپن چندان وقت تمرکز کردن ندارم، برای آنکه وقتم به بطالت نگذرد در پاره وقتهای ممکن سفال میسازم.
شما پیش از انقلاب هم در ایران نمایشگاه برپا کرده بودید و در حوزه نقاشی فعالیت داشتید. چه اتفاقی افتاد که به ایران آمدید؟
من و همسرم در ژاپن ازدواج کردیم و در سال 1973 به ایران آمدیم و به مدت 12 سال در اینجا ماندگار شدیم. در این مدت من 2 نمایشگاه انفرادی برپا کردم و در چند نمایشگاه گروهی هم حضور داشتم. پیش از انقلاب یک نمایشگاه انفرادی در هتل هیلتون (استقلال فعلی) داشتم و پس از انقلاب هم یک نمایشگاه انفرادی دیگر در نزدیکی سه راه فرمانیه. در سال 1985 و درست 6 ماه قبل از رفتنمان به ژاپن نیز در یک نمایشگاه گروهی که توسط سفارت ایتالیا در فرهنگسرای نیاوران برپا شده بود، آثارم را به نمایش گذاشتم که بعدها کتاب آن نمایشگاه هم درآمد. واقعیت این است که اثرات فرهنگ ایران، فکر مرا نسبت به نقاشی تغییر داد. من در آثارم بیشتر یک شکل تیره و تار را به تصویر میکشیدم. به هر حال جنگ ویتنام یا اتفاقات دیگر منطقه آسیای شرقی، به تفکرات من جهت میداد اما از زمانی که به ایران آمدم، شکل آثارم شادتر شد.
شما آشنایی نزدیکی با استاد پرویز کلانتری و آقای محمدرضا شفیعی کدکنی داشتید؛ این ارتباط چه تأثیری روی نقاشیهای شما داشت؟
بواسطه دوستی دیرین همسرم با آقای کلانتری با ایشان آشنا شدم. ایشان همیشه مرا به کشیدن نقاشی ساده و کار زیاد تشویق میکرد. یک روز یک طرح کاشی درست کردم و به آقای کلانتری نشان دادم. آقای کلانتری گفتند که خیلی قشنگ است؛ یکی هم درست کن و به من بده. من خیلی خوشحال شدم. به ژاپن رفتم و چند طرح کاشی درست کردم و به آقای کلانتری هدیه دادم. این خاطره و یادگاری خیلی خوب من از آقای کلانتری است. این مرد نازنین واقعاً مهربان بودند. آقای شفیعی کدکنی هم حدود 20 سال پیش از طرف The Japan Foundation به ژاپن دعوت شدند.
در آن روزها از طریق یک دوست با همسرم آشنا شدند و با ایشان ارتباط برقرار کردند. در نمایشگاه قبلی من در گالری «هفت ثمر»، آثار مرا دیدند و با لبخند با آنها نگاه میکردند. در آخر هم گفتند که فلان اثر را برای جلد کتابشان میخواهند. آقای کدکنی آدم خیلی بزرگ و متواضعی هستند. ایشان به تواضع گفتند که هنرشناس نیستند اما میخواهند یک چیزی برای استیتمنت نمایشگاه من بنویسند. آقای کدکنی گفتند که نگاه من با نگاه خودشان به طبیعت همسان است.
پ
ارسال نظر