شايد بزرگترين درگيري محتمل در قرن ٢١ درگيري ايالات متحده و چين به عنوان يك قدرت تدوينگر نظم كنوني و قدرت ديگري كه آرزوي تدوين نظم نوين ديگري را براي عرصه جهاني دارد باشد. درگيري اين دو غول جهاني قطعا از شاخصههاي قرن بيستم ميلادي تبعيت نخواهد كرد بلكه ساختار كنوني جهان پارامترهاي نويني براي اين درگيري پديد خواهد آورد.
ماني محرابي عضو هيات علمي انديشكده روابط بينالملل در اعتماد نوشت: شايد بزرگترين درگيري محتمل در قرن ٢١ درگيري ايالات متحده و چين به عنوان يك قدرت تدوينگر نظم كنوني و قدرت ديگري كه آرزوي تدوين نظم نوين ديگري را براي عرصه جهاني دارد باشد. درگيري اين دو غول جهاني قطعا از شاخصههاي قرن بيستم ميلادي تبعيت نخواهد كرد بلكه ساختار كنوني جهان پارامترهاي نويني براي اين درگيري پديد خواهد آورد.
يكي از اين پارامترها نقش ديپلماسي است. روسيه، بريتانيا، آلمان، فرانسه، ژاپن، هند و... در ابعاد جهاني و دو كره، اقيانوسيه، كانادا، ايران، اسراييل، عربستان، برزيل، آرژانتين، آفريقاي جنوبي و... در ابعاد منطقهاي تماما بازيگراني هستند كه بر درگيري فوق تاثيرگذار خواهند بود و عبور از نقش هر كدام از اين بازيگران، درك صحيح از واقعيات موجود ميان دو كشور ايالات متحده و چين را با خلل مواجه خواهد كرد. اين مساله نقش ديپلماسي در رقابت ميان دو كشور را بسيار پررنگ كرده. ايالات متحده به دليل شكل نظام فعلي حاكم بر جهان، در حال حاضر از رقيب خود يعني چين برتري محسوسي دارد و در مقابل، چين از برگهاي كمتر ولي پراهميتتري در روابط بينالملل برخوردار است، منجمله روسيه، كره شمالي و حتي مالزي.
پارامتر بعدي بعد نظامي درگيري است. چين درصدد قدرتمند ساختن ساختار نظامي خود است و ايالات متحده نيز قصد محاصره استراتژيك و نظامي چين را دارد، اين شايد سادهترين الگوي مورد بحث در باب بعد نظامي درگيري پكن و واشنگتن باشد ولي بايد توجه داشت اساسا درگيري نظامي ميان دو كشور به دور شدن حداكثري هر دو كشور از اهداف مورد ترسيم خود خواهد انجاميد و از اين روي شايد ابزار جنگ نظامي، كمرنگترين پارامتر حقيقي رقابت ميان دو كشور باشد.
استيلاي هژمونيك بر جهان نيز يكي ديگر از راهكارهاي پكن در برابر واشنگتن است، همان پارامتري كه ايالات متحده را به كشور محبوب جهاني تبديل كرده. از دهه ٥٠ ميلادي تلاش ايالات متحده در جهت استيلاي هژمونيك بر مردم جهان و نه بر دولتها به واسطه ابزار تبليغاتي، از هاليوود تا برندهاي خوراك و پوشاك و به اصطلاح امريكاييزه كردن ملتها بوده. چين نيز قصد دارد دقيقا از همين الگوي ايالات متحده بهرهبرداري كند و با توجه به حجم صادرات چين به كشورهاي مختلف، ميتوان ادعا كرد در صورت در دستور كار قرار گرفتن اين برنامه، نايل آمدن به اين هدف آرزوي دست نيافتنياي براي چين نباشد.
اما مهمترين پارامتر درگيري فوق، پارامتر اقتصادي است. چين و ايالات متحده دو قدرت برتر اقتصادي جهان قطعا توانايي بالايي در بهرهگيري از شاخصههاي اقتصادي در جهت مقابله با رقيب خود دارند و با توجه به روند سعودي چين در اقتصاد جهاني، ميتوان انتظار داشت چين تاكيد بيشتري بر اين پارامتر داشته باشد.
در شاخصههاي ديپلماتيك، نظامي و هژمونيك برتري با ايالات متحده است و تنها برتري چين را ميتوان در شاخصه اقتصادي قلمداد كرد اما آيا ايالات متحده توانايي بهرهگيري از تمام اين پارامترها را داراست؟ به نظر من خير! همان طور كه در بالا اشاره شد پارامتر نظامي را به طور كامل بايد از دايره پارامترهاي حقيقي درگيري دو كشور خارج كرد مگر آنكه يكي از دو كشور خود را كاملا در مقابل ديگري بازنده بداند. پارامتر هژمونيك هم در باب مساله چين چندان به كمك واشنگتن نخواهد آمد زيرا نظام بسته و توتاليتر سياسي و اجتماعي در چين عملا اجازه بروز و ظهور اهداف هژمونيك ايالات متحده در ميان مردم چين را نخواهد داد، پس تنها برگ برنده كاخ سفيد در اين رقابت، پارامتر ديپلماسي ست. ايالات متحده ميتواند با برقراري روابط عقلاني، هوشمندانه و مبتني بر سياستهاي صحيح بينالملل با كشورهاي تاثيرگذار در عرصه بينالملل و منطقهاي در سراسر جهان برگ برنده خود را حفظ كند كه البته با روي كار آمدن ترامپ كار سختي را پيش رو دارد.
در مقابل، چين تنها يك پارامتر برتر در اختيار دارد و آنهم اقتصاد است. قطعا چينيها تمام پتانسيل خود را در اين مسير هزينه خواهند كرد و با توجه به حجم مبادلات اين كشور با ساير كشورها خصوصا ايالات متحده كه تراز آن نيز به سود چينيها سنگين است، پكن با اقداماتي از قبيل دامپينگهاي اقتصادي، پايين نگه داشتن ارزش پول خود، در دست گرفتن فرصتهاي شغلي به دليل جمعيت بسيار بالا و... به راحتي توانايي مقابله با هر كشوري منجمله ايالات متحده را در روندهاي بلندمدت دارا خواهد بود. البته حضور دونالد ترامپ و تيم ديپلماتيك وي كه اساسا تاجر هستند شايد بهترين اتفاق براي ايالات متحده در اين مورد خاص باشد زيرا اين افراد ميتوانند با توجه به علاقه ذاتي پكن به دوري از جنجال و حاشيه و قبل از ورود درگيري دو كشور به حالت جدي و حقيقي، زمينهها را براي مقابله اقتصادي با چين در بلندمدت فراهم سازند. البته نبايد فراموش كرد زماني كه در باب دو قدرت اول و دوم اقتصاد جهاني كه از مراودات بسيار بالاي اقتصادي دو طرفه نيز بهرهمند هستند سخن ميگوييم، درگيري فوقالذكر قطعا در روندهاي بلندمدت تدوين خواهد شد زيرا روندهاي كوتاهمدت در جهت مقابله
اقتصادي، به صدمه شديد يكي از طرفين خواهد انجاميد كه با توجه به حجم بسيار بالاي مراودات اقتصادي مستقيم دو كشور و تاثير هر كدام از اين دو كشور در اقتصاد ساير كشورها، اين رخداد بلافاصله به آسيبپذيري شديد اقتصاد بينالملل خواهد انجاميد و هر دو طرف ماجرا متحمل خسران جبرانناپذير خواهند شد.
عليايحال بايد در نظر داشت روند فعلي جهان با توجه به پارامترهاي مورد بحث، به سود چينيها در جريان است و پكن براي شكست نظم فعلي جهاني و تدوين نظم نوين بينالملل نيازي به ورود به بازيهاي هيجانانگيز پرخطر بينالمللي ندارد و اين ايالات متحده است كه در جهت متوقف كردن روند فوق، بازيهاي جديدي را به راه خواهد انداخت كه بايد منتظر آن باشيم.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
ارسال نظر