۴۹۱۱۶۰
۱۷ نظر
۵۰۰۹
۱۷ نظر
۵۰۰۹
پ

روایت زندگی دختران فراری در ترمینال غرب

مددکاران از تجربه‌های کاملاً متفاوت در پایانه غرب می‌گویند؛ مثلا فرار دختری که خانواده بسیار مرفهی داشته. او در مسیر مدرسه با یک کارگر جوشکار آشنا می‌شود و باهم تصمیم به فرار می‌گیرند. پدر و مادر تحصیلکرده دختر برای پی‌گیری به مرکز مداخله بحران مراجعه می‌کنند و کمک می‌خواهند. آنها به مددکاران می‌گویند که دخترشان به یکی از روستاهای همدان گریخته. مددکاران می‌گویند دلیل این فرار نداشتن ارتباط موثر عاطفی والدین بوده.

روزنامه ایران: مددکاران از تجربه‌های کاملاً متفاوت در پایانه غرب می‌گویند؛ مثلا فرار دختری که خانواده بسیار مرفهی داشته. او در مسیر مدرسه با یک کارگر جوشکار آشنا می‌شود و باهم تصمیم به فرار می‌گیرند. پدر و مادر تحصیلکرده دختر برای پی‌گیری به مرکز مداخله بحران مراجعه می‌کنند و کمک می‌خواهند. آنها به مددکاران می‌گویند که دخترشان به یکی از روستاهای همدان گریخته. مددکاران می‌گویند دلیل این فرار نداشتن ارتباط موثر عاطفی والدین بوده.

«رشت، انزلی، اردبیل، آستارا...» خانم انزلی؟ تبریز؟ کجا ان‌شاءالله؟ اتوبوس‌های اسکانیا مدل جدید، قدیم و ولوو به صف شده‌اند. بوی دود، روغن سوخته، فلافل سرخ شده، تخم مرغ پخته؛ همان بوی آشنای ترمینال، همه جا پیچیده. راننده‌ها در انتظارمسافر. رویال هم داریم... صندلی خالی هم هست.... خانم...

بعضی مسافرها با ساک و چمدان دوان دوان به سمت اتوبوس‌شان می‌روند، اینجا در پایانه غرب، نزدیک میدان آزادی در میانه هفته هم بازار سفر، حسابی داغ است. اما مقصد همه مشخص نیست؛ دختر نوجوان گریه کنان به سمت اتوبوس می‌رود، اتوبوسی به مقصد یکی از شهرهای شمالی. زنی جوان هم با چادر مشکی و دمپایی دنبال او:«این بار نرو، تو رو خدا نرو، می‌ری یه بلایی سرت می‌آد... هر چی باشه، اینجا خونته... نه پول‌داری نه هیچی آخه...» پای اتوبوس این حرفها را با هم می‌زنند. هر دو اشک می‌ریزند. راننده اتوبوس کلافه می‌خواهد کمی آن سوتر بایستند. سرش را تکان می‌دهد: «ای بابا موقع حرکت اعصاب ما رو هم خرد کردند. ماهی چند تا از اینا می‌بینم، معلوم نیست چه بلایی سرشون می‌آد. بعضی‌ها هم هستند توی ترمینال، تو دستشویی و نمازخونه می‌خوابن. گشت اینجا پیداشون می‌کنه، می‌بره بهزیستی یا نمی‌دونم کجا؟ هیچ جا که خونه خود آدم نمی‌شه.»

راننده دو دختر جوان را که معلوم می‌شود، خواهرند صدا می‌زند. اولی ۱۶ ساله است و در جنوب تهران زندگی می‌کند. دختر هر روز از برادر بزرگترش کتک می‌خورد. بازویش را نشانم می‌دهد؛ کبود کبود است. با صدایی پر از بغض می‌گوید: «خسته شدم از این زندگی، می‌خوام برم یه جای دور زندگی کنم. برای خودم کاری دست و پا کنم.هر روز کتک، هرروز دعوا. دیگه تحمل ندارم.»خواهر ۳۰ ساله، اما تنهایش نگذاشته و با دمپایی تا ترمینال دنبالش دویده. می‌داند اگر برود، سرنوشت نامعلومی دارد: «حرف توی گوشش نمی‌ره، برادرم مریضه دست خودش نیست، یک جور مشکل اعصاب و روان داره. همه‌اش می‌افته به جون مادرم و این دختر اما آخه رفتن چاره نیست که. خونه ما چند تا کوچه پایین‌تراز خونه مامانمه. شوهر منم کارگره، دو تا بچه دارم، نمی‌تونم طولانی نگهش دارم.»

یکی از راننده‌ها کنار اتوبوس‌اش ایستاده و گفت‌و‌گوی ما را می‌شنود: «من دختر جوون ببینم ساک نداشته باشه، اصلاً سوار نمی‌کنم اما همین همکارهای خودم، خیلی‌هاشون سوار می‌کنن. دیگه نمیگن آخر وعاقبت این دخترای طفل معصوم چی میشه؟ تازه بعضی‌ها دسته جمعی فرار می‌کنن؛ ۵ نفر ۶ نفر. دیگه عقلشون نمی‌رسه چه بلاهایی سرشون میاد.»

دو دختر جوان راهی خانه سبز می‌شوند؛ مرکز مداخله در بحران شهرداری تهران در پایانه غرب. مددکارهای مرکز چند وقت بعد می‌گویند که دختر جوان پذیرفت به بهزیستی برود و نه خانه. دختران زیر ۱۸ سال را خانه‌های امن بهزیستی می‌پذیرند اما اگر دختری بالای ۱۸ سال باشد و به آنها مراجعه کند به مددسراهای شهرداری معرفی می‌شود. در پایانه غرب و جنوب این پایگاه‌ها فعالند.

در خانه سبز چه می‌گذرد؟
چند مددکار در دفتر کارشان نشسته‌اند؛ در خانه سبز یا همان پایگاه خدمات اجتماعی شهرداری تهران، مکانی برای مداخله در بحران در پایانه غرب.

رویا کلانتری، یکی از مددکاران این مرکز درباره فعالیتشان می‌گوید: «گروه هدف ما شامل دختران فراری، افراد بی‌خانمان، کودکان کار و معتادان است. البته عده‌ای هم برای مشاوره فردی می‌آیند. مثل ازدواج و کار و... ما چهار مددکاریم که در شیفت‌های کاری‌مان که 8 تا 3 بعد از ظهر و 3 تا 10 شب است، 3 بار در محوطه پایانه غرب، سالن‌ها و نمازخانه گشت می‌زنیم و برخی موارد را شناسایی می‌کنیم. برخی هم خودمعرفند و خودشان به ما مراجعه می‌کنند تا به کمپ یا مراکز مناسب معرفی‌شان کنیم. تعدادی از موارد را هم راننده‌ها، تعاونی‌ها یا گشت انتظامات سالن، شناسایی و به ما معرفی می‌کنند.»

مددکاران مرکز، می‌گویند دست کم در یک ماه 4 یا 5 مورد فرار را اینجا شناسایی می‌کنیم. آنها درباره فرارگروهی می‌گویند: «در فرار گروهی، تعدادی از دختران یا پسران و دختران باهم فرار می‌کنند، نمونه‌اش را اینجا هم داشته‌ایم. بخشی از ماجرا به خاطر هیجان خواهی است و اینکه وقتی در جمع قرار می‌گیری دل و جرأت بیشتری پیدا می‌کنی. این اتفاقات بیشتر در دوران بلوغ می‌افتد در دوره‌ای که آدمها فقط به خودشان فکر می‌کنند و می‌خواهند از جایی که محدود شده‌اند دور بمانند.»

یکی از مددکارهای مرکز می‌گوید: «فرار از خانه، عوامل مختلفی دارد؛ برخی مشکل اقتصادی و برخی مشکل خشونت خانگی و... دارند. مثل مددجویی که از شهرستانی کوچک با پای خودش به مرکز ما آمد گفت پدرش به تازگی فوت کرده. مادر و سه خواهر و برادرش هم مثل خودش تحت فشار اقتصادی شدید بودند. به ما التماس می‌کرد او را به شهرش برنگردانیم. بعد از اینکه این خانم را به بهزیستی فرستادیم به مادرش زنگ زدم. باورم نمی‌شد، اما مادرش به خاطر فقر اقتصادی راضی بود دخترش همین جا بماند. نمی‌توانم بگویم خوشحال بود، اما فهمیدیم واقعاً سرمنشا فرار این دختر مشکلات اقتصادی بوده. مادرش می‌گفت، اینجا شهر کوچکی است و دلم نمی‌خواهد دخترم دوباره برگردد، چون باید به خیلی‌ها جواب پس بدهیم.»

اما این طورهم نیست که هر کس از خانه فرار می‌کند، به دلیل فقر اقتصادی باشد. آنها از تجربه‌های کاملاً متفاوت در همین ترمینال می‌گویند؛ از دختری با خانواده‌ای کاملاً مرفه که در مسیر مدرسه با یک کارگر جوشکار آشنا می‌شود و باهم تصمیم به فرار می‌گیرند: «پدر و مادر دختر تحصیلکرده و مرفه بودند، اما دختر در راه مدرسه با این کارگر آشنا می‌شود و فرار می‌کنند. خانواده دختر برای پی‌گیری به اینجا آمدند. دختر و پسر به یکی از روستاهای همدان رفته بودند. باور نکردنی نبود دختری ازخانواده‌ای مرفه به یک روستا فرار کرده باشد. بعد که با خانواده‌اش حرف زدیم، فهمیدیم مادر و پدر این دختر با وجود اینکه تحصیلکرده هستند، نتوانسته‌اند ارتباط مؤثری با فرزندشان داشته باشند؛ ارتباطی که باید بین مادر و دختر و پدر شکل بگیرد.»

مددکاران مرکز برایم توضیح می‌دهند که اگر دختر بالای 18 سال به مرکز آنها مراجعه و اعلام کند جایی برای ماندن ندارد با او مصاحبه می‌کنند و به خوابگاه‌ها و گرمخانه‌های شهرداری ارجاع می‌دهند. اما آیا واقعاً آن‌طور که خیلی‌ها می‌گویند مقصد فرار دختران اغلب تهران است؟ رؤیا کلانتری در پاسخ به این سؤال می‌گوید: «نمی‌توان مقصد مشخصی را تعریف کرد، بستگی به کسی دارد که نخستین پیشنهاد را به آنها می‌دهد. 90 درصد افرادی که ما در محوطه پایانه شناسایی می‌کنیم با پای خودشان به مرکز نمی‌آیند، مگر اینکه به مشکل حادی برخورده باشند.»

مددکاران پایگاه خدمات اجتماعی شهرداری می‌گویند، تعداد دختران فراری با توجه به فصل‌های مختلف سال متفاوت است اما حتماً هر ماه یکی دو نفر شناسایی می‌شوند و گاهی این آمار به 6- 7 نفر در ماه هم می‌رسد.

از لا به لای اتوبوس‌ها و روغنی که روی آسفالت ریخته و دود سوزنده ماشین‌ها و رفت و آمد آدم‌ها راهی به بیرون پیدا می‌کنم. شاگرد راننده‌ها بلند بلند مقصد اتوبوس‌ها را فریاد می‌زنند. چند نفر هم به آنها فحش می‌دهند. انگار مسافر اتوبوسی را از دستشان در آورده‌اند. راننده‌های تاکسی با دقت به آدم‌ها نگاه می‌کنند و مشغول پیدا کردن مسافرند.

چند دختر و پسر جوان با لباس‌هایی شبیه هیپی‌ها و با غش غش خنده، به سمت ترمینال می‌روند. نه کسی پشت سرشان داد و فریاد می‌کند و نه کسی در حال التماس است. سر و وضع و مارک کوله و کفش‌شان چندان به این حوالی نمی‌خورد. دوست دارم بدانم از قبل بلیت خریده‌اند یا آمده‌اند تا سفری ناگهانی را تجربه کنند!

پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • محسن ناصری

    با سلام و خسته نباشید واقعا کار خداپسندانه میکنن اجرشون با امام حسین.
    یه سوال داشتم ایا بین این دختران میتونیم همسر انتخاب کنیم البته با مشاوره خود سازمان البته از نوع دخترانی ک بخاطر وضع اقتصادی و معیشتی از خونه فرار کردن .اگ امکانش هست جواب بنده را بدهید و شماره سازمان را ارسال نموده ک شخصا پیگیر باشم با تشکر از زحماتتان

    پاسخ ها

    • سلی

      افرین به شما انسان خیرخواه چی بگم

  • بی نام

    ببخشید من یه سوال داشتم . منظور شما از همسر . همسری که تمام عمرتون و باهاش بگذرونید و مثل پدرها و مادرهامون تو سختی و شادی کنار هم باشین هست دیگه؟؟
    ...

  • بدون نام

    هر چی مشکل در کشور بود هر چی که فکرشو بکنید در طول این چهار سال زجر آور هزار برابر شد

  • بدون نام

    این یکی از لازم ترین کارها برای حفظ امنیت و پیشگیری از هرج و مرج و بینظم یست که بصورت شگفت آوری لحاظ نشده... چرا در پایانه ها هنگام اخذ بلیط کارت شناسایی و کنترل این اندازه بی کیفیت و بی برنامه است؟

  • پیرمرد

    اقای محسن ناصری من سرد وگرم روزگار بسیار چشیدم پدر جان اسم من در نظر های برترینها پیرمرد چهار زنطلاق داده اما اگر باور داری بشرفم پنجاه سال قبل در بیست سالگی منهم مثل تو عزیز انسانی فکر میکردم وقرارم باخدایم ودل صاف وساده ام نیت بخیر وکمک بود نهایتا دو دختر که یکی لو رفته ابرویش خریدم وبعدش در زناشویی ام او را با فاسقش گرفته مرد تنومند را زدم هردو را زندان منکرات وبعدش طلاق دیگری میگفت دختر نیست فداکاری کنم این کردم البته بود باشتباه پژشگ گفته بود ولب درد سرش دوسال مال من واخرش طلاق سومی زنی بیوه اورا هم احساسی انتخاب او امد تا از بچه بدون مادر نگهداری سالها دروغ دعوا جدل بچه را هم نگهنداشت واو هم رفت چهارمی کلفت خانه ها بود با پابین ترین تراز اجتماعی اوردمش درعین رفاقت شانزده ساله دروغ ریا فریب پنهان کاری و امروز در داگاه این یکی دیگه خیلی اوستاس میگه سکه های مهرم را با چهل یا سی ملیون بده برم همینه که عست کارهایم بتو مربوط نیس البته زن نجیبی هست اما قرارمان نماز بود نمیخونه اطاعت کور کورانه نه اما ردک من بود فرامش قولش بحر حال عزیزم زن گرفتن انهم بااین اوضاع که بسیاری از دختران وزنان فقط بدنبال راحت شدن از وضعیت پشت سرشان است بسیار بسیار در انتحاب مشگل که ان مرد جنوبی خوب میگوید اما من واو مورد غضب تمام زنان نظر دهنده چون از واقعیت های اتفاقیه در زیر سقف خانه ها گفته ایم پدر جان گفتم زنی را که تو امروز میخای اینطر انتخاب کنی در اصل مثل من بدبخت با احساس واز راه چشم است خیر سنگ دل باش درست انتخاب کن اینطور دختران خود بخود گرفتارن انه امروز دورغ میگویند تا خرشان بگذرد اصلا این انتخاب خوبی نیست برو از خانوادهای انتخاب کن که مشگل نداشته باشن

  • پیرمرد

    اقای محسن ناصری نظر دهنده 13.38 ببین بحالتی پرسیده با تعجب ازشما !!!! میدونی یعنی چه ؟؟ یعنی شما دیگه کی هستی ان مردانی که با هزار دگنک وکلی برنامه ریزی و مشاوره انتخاب کردن امروز دارن میکشن انوقت شما امدی از دختری که یکمن مصیبت بهمراهش و داره از گرفتاریهای چسبیده بوجودش که همیشه در تمام عمر این هرمان وبدبختی فرارش جلوی چشمش خواهد بود انتخاب نه عزیز جان هم بتو وهمه پسر ها ومردان اماده ازدواج میگم شما برای خرید ماشین میری موتورش اطاق وبدنه رو کاملا چک میمنی تازه بازم محتاط هطتی چی میخری انوقت چرا ما مردم ابا داریم که بدای شناخت زن اول بریم دادگاهای خانواده از اون طرف شروع کنیم بچشممان وبگوشمان بشنویم وببینیم چه مسازلی باعث امدن زن وشوهر ها بان دادگاه هاست توصیه موکد من بهمه شماها برای انتخاب مثل همان ماشین که از صافکار ومکانیک می پرسید از دادگاه های خانواده پر شوید وبعدش انتخاب

  • بدون نام

    سلام کاربر عزیز و محترم. پیرمرد. نا. شما ممکن است در زندگی شکست خورده باشید و این دلیل بر شکست کل جامعه نميشود یک ضرب المثل هست میگن زن یک مرد مثل شما به دنبال افکار و عقاید خود میرفت مرد خواست به یک شهر دیگر کوچ کند تا او و زنش را نشناسند!!! هنگام اثاثیه بار کردن دید که زن سنگ بزرگی که درب منزلشان بود هم به اسباب و اثاثیه اضافه کرد!! مثل شما مرد پرسید که اونجا برد (سنگ) نیست؟ زن هم گفت فکر کردی این جایی که میری مرد نیست!!! البته. برد گویا به معنی سنگ است. حالا شما پیرمرد نا فکر و تصور میکنی همه مثل سرکار امید خود را از دست داده اند!!!

  • بدون نام

    خطاب به جناب پیرمرد پدربزرگوار امیدوارم خداوند بهتون سلامتی وطول عمر بده بله پدرجان بعضیا درزندگی زناشویی بدمیارن واین واقعا تقصیرشمانیست شمابه این زنان لطف ومحبت کردین ولی جواب نگرفتین ان شاء الله بهترین ها نصیبتون بشه

  • بدون نام

    درسته جناب ناصری باچشم باز انتخاب کنید نه تابع احساسات موفق باشین

  • بدون نام

    کاربر محترم بانام پیرمرد
    خودت نظراتت را بخون ببین متوجه میشی
    البته دست وپا شکسته یه چیزایی فهمیدم ولی نه بطور کامل
    گذشته از غلط املایی جمله بندیهات هم درست نیست
    البته این نظر من بود

  • بدون نام

    اقا گفتن نظر بده نگفتن که کتاب بنویس

  • سین

    به نظر من همیشه باید کسی رو انتخاب کنیم که در حد خودمون باشه هم سطح مالی و هم سطح فکری نزدیک به هم باشه..آقای ناصری دختر خوب و با آبرو هنوز هم پیدا میشه

  • بدون نام

    خاک وچوک! یعنی رفتی پنجمی رو هم طلاق بدی؟
    بابا تو دیگه کی هستی؟
    همه مورد دارن الا تو پیرمرد؟

  • شمع

    کاش به جای این که بهزیستی، به این دخترها و زنها پناه بده ، پدران و برادران معتادشونو میبرد کمپ که اینقدر به اینها ظلم نکنند تا حاضرشند خودشونو از چاله بندازند تو چاه.

  • حامد

    آخ آخ آخ بسوزه پدر فقر که پدر خانواده ها رو دراورده
    سلام مدیران نجومی بگیر
    سلام اقای نماینده که میگی بره کلیشو بفروشه
    سلام...

  • پیرمرد

    چقدر خوب بود من وتو با صداقت بیان امروز این جامعه اینجا نظر میدادیم نه تعنه زدن و الکی حرف زدن همین وبس اینرا من گفتم پیرمرد چهار دفعه طلاق سرد وگرم چشیده نه الکی گو مثل بعضی از شما

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج