۴۸۷۲۳۱
۵۰۳۸
۵۰۳۸
پ

مسعود فراستی معروف تر از گلزار

چپِ زندان‌رفته، طرفدار انقلاب اسلامي، اعدامي رفيقِ سيدمرتضي آويني. اينها را خودش در گفت‌وگويي مي‌گويد. مرد ۶۵ساله فرانسه‌درس‌خوانده، سلبريتي اين روزهاي سينماي ايران شده و از محمدرضا گلزار و «سلام‌بمبئي» بيشتر اسمش شنيده مي‌شود

وقايع‌اتفاقيه: چپِ زندان‌رفته، طرفدار انقلاب اسلامي، اعدامي رفيقِ سيدمرتضي آويني. اينها را خودش در گفت‌وگويي مي‌گويد. مرد ۶۵ساله فرانسه‌درس‌خوانده، سلبريتي اين روزهاي سينماي ايران شده و از محمدرضا گلزار و «سلام‌بمبئي» بيشتر اسمش شنيده مي‌شود اما سينمايي‌ها دوستش ندارند؛ منتقدهاي ديگر هم. راهي را که آمده اما بسيار پرفشار آمده است. همه انرژي‌اش را گذاشته براي نقد و کافي‌شاپش. خيلي هم فحش مي‌خورد اين روزها. بابت رفتن به مجلس و حرف‌هايي که آنجا زده. ظاهرا قرار بوده فريدون جيراني هم برود که هوشمندي به خرج داده و نرفته اما فراستي دور ميزي نشسته که زمين بازي‌اش نبوده است. در زمين بازي ديگران به دلخواهشان بازي کرده و نتيجه آنها را داده به دستشان. همه هم به او پريده‌اند.
از حميد فرخ‌نژاد و پرويز پرستويي گرفته تا ابراهيم نبوي. حالا او مانده است با شمشیر چوبی‌اش. دن‌کیشوت‌وار به جنگ آسیاب‌های بادی می‌رود و هیچ حواسش نیست که با این سینما نباید جنگید. که کسی با او سر جنگیدن ندارد حالا هر چقدر هم که شاخ و شانه بکشد و شمشیر داموکلسش را در هوا تکان دهد. اما منتقد موردعلاقه تلويزيون از کجا به اينجا رسيد؟

چرا محکوم به اعدام شدم؟
بخشي از گفت‌وگوي مسعود فراستي را با نشريه «رمز عبور» بخوانيد. حدود يک سال پيش که از گذشته‌اش مي‌گويد. حرف‌ها هماني است که اين روزها درباره‌اش گفته مي‌شود:
چرا به شما حکم اعدام دادند؟
چون جزء يکي از گروه‌هاي چپ بودم. چپ به قول آن‌موقع خودمان غير‌وابسته فکر مي‌کرديم. چپ غير‌توده‌اي چون توده‌اي‌ها غير‌ از اينکه وابستگي جبهه‌اي داشتند، وابستگي جيبي هم داشتند. به ايران آمديم و از انقلاب دفاع کرديم. در جايي هم نکشيديم. من هم شل شدم. نه‌فقط من، عده‌اي از بچه‌ها اين‌طوري شدند. در ما انشعاب شد، عده‌اي مسلحانه عليه حکومت شدند. طيف من منفعل شدند. گفتند اين راه غلط است ولي منفعل شدند. راهي هم جز اين نداشتيم چون مردم، آن طرف بودند. ما هم عليه مردم نبوديم. نمي‌دانستيم چه‌کار کنيم. در يک سال‌و‌خرده‌اي آخر کاملا به بن‌بست رسيديم و همه را در يک شب گرفتند.
چه سالي؟
آخر سال ۱۳۶۰. به اوين رفتيم. يک بازجو داشتم که از زير چشم‌بند او را مي‌ديدم. لبه کتش پاره بود. دانشجوي فوق‌ليسانس علوم سياسي بود. ماه بود. اين بايد مرا تعزير مي‌کرد. همان‌موقع که حکم تعزير مرا داشت، اشک هم از گوشه چشمش افتاد. اين را ديدم. اينها را به يک آدم امروزي بگويي، نمي‌فهمد. با اين دعوا دارم؟ مرا تغيير داد و نشستم و مثل خر خواندم؛ ۴۰۰ جلد کتاب خواندم.
در زندان؟
بله، يعني هر چه کتاب مسلماني نخوانده بودم، آنجا خواندم.
مذهبي بوديد؟
نه، چپ بودم. چپ مائوئيست بودم. شروع به خواندن کردم؛ از فلسفه هم شروع کردم. بعد تاريخ و سپس همه‌چيز. هر آنچه را که جدي بود، خواندم. الميزان خواندم. چهار جلد اساسي علامه طباطبايي را به دقت مي‌خواندم و خط مي‌کشيدم. از نظر فکري هم در بيرون، تير خلاص را خورده بودم، يعني انفعال داشتم. مذهبي که نبودم، همچنان هم چپ مي‌زدم. آرام‌آرام به چيزهايي رسيدم. پيش حاکم شرع که رفتم، پرسيد: «تو جمهوري ‌اسلامي را قبول داري؟» جواب دادم: «نه.» سؤال کرد: «اسلام را قبول داري؟» پاسخ دادم: «نه.» گفت: «برو.» سه سال‌و‌نيم زير حکم اعدام بودم. بازجو مرا مي‌شناخت، يعني دراين‌مدت آن‌قدر با من سروکله زده بود، مرا مي‌شناخت. يک شب به سلولم آمد. پشتم را به ديوار کردم و نشست. گفت: «الاغ! خواسته‌ام دوباره از اول محاکمه شوي. خودت را لوس نکن. مي‌دانم ديگر مارکسيست نيستي. اين را هم مي‌دانم که طرفدار انقلاب اسلامي هستي. مسلمان هستي يا نيستي، به من مربوط نيست. از تو سؤال مي‌کنم مثل آدم جواب بده. خودت را لوس نکن؛ قبول است؟» گفتم: «قبول است.» گفت: «به من مديوني.» بچه خيلي خوبي بود.
کلمه‌اي که ما هم سانسورش مي‌کنيم!
سال‌هاست فراستي مي‌نويسد؛ البته چند سال اخير بيشتر حرف زده است؛ رو به دوربين و صريح. تا قبل از «هفت» اول کسي با او مشکلي نداشت. چند ماه اول «هفت» هم خيلي جنجالي نکرد. تند بود اما نه تا حدي که نتوان تحملش کرد اما فيلم «جرم» مسعود کيميايي موجب شد تيرها به سويش بيايند. کلمه‌اي گفت که اگر الان بود، احتمالا نمي‌گفت. نه اينکه جا بزند يا قبول نداشته باشد اما بعدا خيلي محتاط‌تر شد.
در برنامه «هفت» ايام برگزاري جشنواره فيلم فجر سال ۸۹ بود که اتفاق جالب و منحصربه‌فردي افتاد؛ طبق روال معمول برنامه، فيلم‌هاي مختلف، مورد نقد و بررسي قرار گرفتند و در آخر، نوبت به فيلم «جرم» ساخته مسعود کيميايي رسيد.
مسعود فراستي، منتقد ثابت برنامه «هفت» که اين‌بار شروع‌کننده نقد بود، در همان ابتدا با کلمه «پرت‌وپلا» نقد فيلم را شروع کرد. او در ادامه گفت: «اين فيلم، پرت‌و‌پلاست و کيميايي هنوز در گذشته سير مي‌کند؛ البته اين در گذشته‌بودن هم واقعي نيست. اين نوستالژي، يک نوستالژي واقعي نيست و درحقيقت، نوستالژي‌بازي است! بازي با تخيلات بوده که از گذشته براي رئيس باقي مانده است.»
بعد از صحبت‌هاي فراستي، فريدون جيراني (مجري) و عزيزالله حاجي‌مشهدي (منتقد) هم درباره فيلم نظر دادند. فراستي اين‌بار گفت: «اصلا يعني چه که کارگردان مي‌گويد زندگي براي من با جرم شکل مي‌گيرد؟ يعني چه که انسان با جرم، انسان مي‌شود؟ اول بايد جرم باشد، کثيفي باشد تا بتوان به پاکي رسيد؟! اساسا اين حرف، مشکل روان‌شناسي دارد. پس يعني ما انساني که بدون جرم باشد، نداريم! کسي که جرم نکرده باشد، نمي‌تواند به انسانيت برسد!»
فراستي قبل از اينکه فرصت گفت‌وگو به حاجي‌مشهدي برسد، گفت: «حرف تندتري دارم که در آخر خواهم گفت.»
دراين‌بين، ارتباط تلفني با حامد بهداد هم برقرار شد که روي خط برنامه آمد؛ البته قبل از آمدن حامد بهداد، فراستي تير خلاصش را زد و گفت: «حالا که يک دقيقه از برنامه مانده، بگذاريد خلاصش کنم! در يک جمله، در روان‌شناسي به اين مي‌گويند...!» (اين سه نقطه به جاي کلمه‌اي است که ترجيح داده شد تکرار نشود). فراستي، جمله‌اش را تمام نکرده بود که جيراني، خبر از برقراري ارتباط تلفني با حامد بهداد داد و همين همزماني حرف جيراني و فراستي باعث شد آن کلمه به صورت واضح شنيده نشود و شايد بسیاری از بينندگان متوجه بيان اين کلمه توسط فراستي نشدند.
ممکن بود اگر اين حرف در سکوت گفته مي‌شد، انتقادات بسيار بيشتري را متوجه برنامه «هفت» و مسعود فراستي کند، درصورتي‌که اين گفت‌وگو آن‌چنان که بايد مورد توجه سايت‌هاي خبري قرار نگرفت؛ سايت‌هايي که کوچک‌ترين سوتي‌هاي تلويزيون را به‌طور وسيع پوشش مي‌دهند، دراين‌باره سکوت اختيار کردند.
در انتهاي برنامه، حامد بهداد که روي خط تلفن آمده بود، به صورت خيلي محترمانه و با حالت نان‌قرض‌دادن گفت: «مسعودجان! مي‌دانم که سينما بدون نقد مي‌ميرد و تو هم به گردن سينما حق ‌داري ولي کيميايي آن‌قدر بزرگ هست که ما از کلمه چرت‌وپرت براي کار او استفاده نکنيم.» مشخص بود بهداد، آن کلمه را از فراستي نشنيده است که فراستي گفت: «عزيزدلم! من نگفتم چرت‌و‌پرت، من گفتم پرت‌و‌پلا که درباره اين فيلم، کلمه بسيار درستي است.»
او حتي گفت: «من کلمه تندتري هم گفتم، چرا آن را نگفتي؟!» و اين نشان مي‌دهد فراستي، عامدانه و با فکر، اين کلمه را درباره فيلم کيميايي به‌کار برده است.
خدا بيامرزد «هفت» را!
فراستي در سری دوم «هفت» هم بود اما از برنامه‌هاي ويژه جشنواره، ارتباطش را با برنامه قطع کرد. خودش مي‌گويد قهر کرد؛ البته حرف‌هايي هم پشت سر گبرلو (مجري هفت) زد که شايد کليد رفتار اخير او را در مجلس به‌دست بدهد. فراستي درباره سری دوم «هفت» گفت: «قهر کردم! اشتباه کردم. ماندن در اين برنامه، جزء معدود دفعاتي بود که اشتباه کردم؛ البته نه تفکر. من به مخاطبان اين برنامه که دو سال‌و‌خرده‌اي با فريدون برايشان زحمت کشيديم و وظيفه‌مان هم بود، احترام گذاشتم و در اين برنامه بعد از فريدون ماندم. دراين‌مدت من فکر مي‌کنم حداقل يک قدم با مخاطبان جلو آمديم و به احترام آنها هم ماندم اما بايد يک مقدار جدي‌تر نگاه مي‌کردم که با چه کسي طرف هستم ولی اين کار را نکردم. من گفتم هر کس مي‌خواهد باشد، هر کاري مي‌خواهد با «هفت» بکند. من فقط با قسمت نقد آن کار دارم و با همين انگيزه هم آمدم.»
يعني برنامه، آن چيزي نبود که شما فکرش را مي‌کرديد؟
نه، نشد و محاسبات من اشتباه از آب درآمد. مجري برنامه دوست داشت دور هم بنشينيم، دست بدهيم و روبوسي کنيم.
شما هم که تحمل اين کار‌ها را نداريد... .
نه، من حوصله اين مسخره‌بازي‌ها و باج‌دادن‌ها را ندارم. زمان جشنواره به من گفت؛ نقد نرم مي‌خواهيم و من هم گفتم خودت برو! نقد، نقد است. نرم و غيرنرم ندارد.
پس بحث‌هايي که سر ثابت‌بودن شما در برنامه پيش آمده، چيست؟ شما گفته بوديد من بايد ثابت باشم وگرنه نيستم... .
اولين بحث ما سر همين ماجراي نقد نرم بود. ما در جلسه‌اي نشستيم و نظراتمان را گفتيم. به نظر ايشان هم نقدي وارد نبود چون در حد و اندازه خودشان بود. اين دوست ما به جاي نقد، اهل خبر و گزارش و اين حرف‌ها بود. از نظر ايشان، نقد نرمي‌ که به کسي برنخورد، کمک به اين سينماست. من گفتم همين هستم و از اين شوخي‌ها هم ندارم. مقابلم هم هر کسي را مي‌خواهي بياور، چه هفت نفر باشند چه فيلمساز باشد. من اين هستم و حرف خودم را هم مي‌زنم؛ نه رعايت مي‌فهمم چيست و نه رايتل را مي‌شناسم! من را اگر به‌عنوان منتقد ثابت بخواهي، همين هستم. طبق روال برنامه گذشته هم من منتقد ثابت برنامه هستم و مردم هم مسئله‌ام است.

پس توافق روز اولتان اين بود که شما در برنامه ثابت باشيد؟
بله، من هميشه به فريدون اين انتقاد را داشتم که چرا برنامه اين‌قدر خبر و ‌گزارش دارد و زرد است اما ديدم گبرلوي مدعي ارزش، دو ‌برابر زرد است؛ البته الان چهار برابر زرد است و برنامه «هفت»ي که قبلا «هفت» بود، الان هفت‌دهم هم نيست. او نيتش خير است اما اين‌کاره نيست.
با‌وجود اين اختلاف‌نظرها پس چرا جدايي‌تان از «هفت» اين‌قدر دير اتفاق افتاد؟
زياد تحمل کردم؛ البته او هم کاري به کار من نداشت. فقط يک‌بار به من اس‌ام‌اس داد که شنيدم در لانه جاسوسي، فيلم نقد کرده‌اي. به نظرت منتقد ثابت برنامه مي‌تواند اين کار را بکند؟ من جواب آن اس‌ام‌اس را ندادم. اصلا لزومي نداشت به او توضيح بدهم. سر برنامه ماني حقيقي و فرح‌بخش فکر مي‌کنم مشکل‌ها شروع شد چون او مي‌خواست من از ماني آن‌طور که خودش مي‌خواست، نقد کنم ولي من نقد و نگاه خودم را دارم و به کسي کاري ندارم.
مسئله دياثت!
در سری سوم «هفت»، فراستي يک آس ديگر رو کرد. انگار نمي‌تواند آرام کار خودش را بکند. حتما بايد جنجالي ايجاد کند که نتوان جمعش کرد. مسعود فراستي درباره فيلم «دونده زمين» به کارگرداني کمال تبريزي از حرف‌هاي آيت‌الله جوادي‌آملي وام گرفت و گفت: فيلم، الکن است؛ من سعي کردم از ميان نقدها و گفت‌وگوها درباره فيلم بفهمم. هيچ‌کس نقدي مثبت درباره اين فيلم ننوشته است. خود کارگردان و تهيه‌کننده محترم در جايي گفته‌اند اين فيلم، نقدي بر وضعيت دولت قبل است. فيلم ابدا عليه دولت قبل نيست. فيلم عليه مردم و به‌شدت بي‌غيرت است؛ همان بي‌غيرتي‌ای که به‌تازگی آقاي جوادي‌آملي بر آن اشاره کردند که فروش خانه و مملکت به بيگانه، مصداق کامل بي‌غيرتي است. ما دياثت فرهنگي و هنري هم داريم که متأسفانه در اين فيلم، چنين دياثت و فروش غيرتي وجود دارد.
دنياي بديه آقامسعود
چند روز پيش که به مجلس رفت، از حرف‌هايش برداشت‌هاي بدي شد. حميد فرخ‌نژاد متهمش کرد به آدم‌فروشي. در مطلبش نوشت: «تلخ بودي و بي‌ادب، ليچار بار همه مي‌کردي با راه و بي‌راه، صواب و ناصواب، حق و ناحق ولي هر چي بود، تو خودمون بود، دمتم گرم حالا يه سکه بالا يا پايين تو خودمون بوديم ولي مرد حسابي، چقلي همکاراتو اينور اونوربردن ديگه خدايي آخرشه، خدايا بحق بزرگيت هيچ تنابنده‌اي رو اين‌جوري آزمايش نکن. دلم برات سوخت آقامسعود، همه گناه گردن تو نيست، ما هم کم گذاشتيم، مطمئنم خيلي‌ گيري وگرنه اينجوريش رو ديگه نميومدي، ما کم گذاشتيم، خداييش خيلي وضع ماليمون توپ نيس ولي هزاربار شکر اين‌قدر ته جيبمون هست که اگه دوست و آشنامون گيره، جهت رفع احتياجش کمک کنيم، يا نه هزاربار کرديم، بازم مي‌کنيم، دست جلو هموطنامون دراز مي‌کنيم و يه شماره کارت مي‌نويسيم از خلق‌الله کمک مي‌گيريم، خداوکيلي هنوز اينقدر آدم بامرام و معرفت هست که نذارن يه مرد به نامردي بيفته، سراغ دارم. دنياي بديه آقامسعود ولي آدم بازم پيدا ميشه بامرام و معرفت بازم پيدا ميشه، ميدونم اينقدر ‌گير بودي که خودتو توجيه کردي، فداي سرت ولي ايندفعه اگه بازم ‌گير کردي خواستي بفروشي، به خودمون بفروش، لااقلش اينه که بين خودمون ميمونه مثه دفعات قبل، مثه خيلي وقتا، خدا هيچ مردي رو خوار نکنه.»

مسعود فراستي همچنان هست و نقد مي‌کند. مي‌تواند نباشد اما هست. لحنش منحصر به خودش است. سينما مي‌فهمد اما ترجيح مي‌دهد با ادبياتي خشن نقد کند. نقد ملايم نمي‌فهمد. سال‌ها قبل به يکي از نويسندگان تازه‌کار گفته بود: «اين نقدي که نوشتي، خوبه ولي کنده.‌ داري خط ميندازي روي دست و پاش. برو درستش کن، ميخوام با چاقو بکني تو قلبش.» مسعود فراستي با چاقو مي‌زند وسط قلب فيلم‌هايي که دوست ندارد.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج