یک تحلیل از استراتژی مواجهه با دولت جدید آمریکا
دکتر سید جلال دهقانی فیروزآبادی، استاد دانشگاه علامه طباطبایی و نظریهپرداز برجسته سال در گفت وگویی با «دنیای اقتصاد» استراتژی عقیمسازی اقدامات بحرانزای دولت جدید آمریکا علیه ایران را تحلیل کرد.
معاون سیاست خارجی مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی همچنین بر این باور است ایران باید بهگونهای رفتار کند که در اولویت اول سیاست خارجی ترامپ قرار نگیرد؛ چون دیدگاههای ضدايراني او نشان میدهد به صلاح نیست که به دستور کار اول سیاست خارجی آمریکا بدل شویم. مدیرعامل موسسه مطالعات ابرار معاصر تهران در بخش دیگری از این گفتوگو تاکید کرد: «اگرچه فعلا تهران اولویت نخست سیاست خارجی ترامپ نيست، اما لابيهای عربي و اسرائيلي براي قرار دادن ايران در اولويت نخست سياست خارجي دولت ترامپ به شدت در واشنگتن فعال هستند و جمهوری اسلامی در این فضا نیازمند دیپلماسی عاقلانه و هوشمندانه است.»
روی کارآمدن دونالد ترامپ رئیسجمهوری ایالات متحده آمریکا موجی از ابهام و سردرگمی در نظام بینالملل ایجاد کرده و چشم انداز روابط واشنگتن با دوستان و دشمنانش را آبستن حوادث جدید کرده است. در این میان، جمهوری اسلامی ایران که پس از توافق هستهای ظرفیت و توان استراتژیک خود را افزایش داده و در سطح خاورمیانه نیز به یک قدرت منطقهای تبدیل شده است، در معرض سیاستهای متناقض ترامپ و تیم سیاسی-امنیتی او قرار گرفته است.
به زعم ناظران، با تحرکات و تکاپوهایی که محور عربستان و اسرائیل درخصوص گسترش نفوذ ایران در منطقه به راه انداختهاند و همچنین سیاستهای تند امنیتی آمریکا، میتوان گفت که تهران مجددا به دستور کار اصلی آمریکا برای اعمال فشار و مهار تبدیل خواهد شد. در همین زمینه، دکتر سیدجلال دهقانی فیروزآبادی استاد روابط بینالملل دانشگاه علامه طباطبایی معتقد است نوع نگرش ترامپ و تیم او به برجام منفیتر از دولت قبلی آمریکاست و این دستور کار آمریکا در دوره جدید خواهد بود.
دهقانی فیروزآبادی با بیان اینکه مجموع تحلیلگران بر این اعتقادند که ترامپ برجام را لغو نمیکند، اما در اجرایش سختگیری خواهد کرد، میگوید: «در این دوره شاهد وضع تحریمهایی خارج از حوزههای هستهای خواهیم بود که همه میتواند موضوع اختلاف باشد و اجراي برجام را در عمل مشكل يا حتي ناممكن سازد.» معاون سیاست خارجی مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی با اشاره به قوی بودن این فرضیه که دولت جدید آمریکا به دنبال آن است که سیاستی اتخاذ کند که ایران را به موضعی سوق دهد که ناقض برجام معرفی شود و هزینه آن را به گردن ایران بیندازد، معتقد است: «نیاز است که ایران صبر استراتژیک به خرج دهد.»
مدیر عامل موسسه پژوهشهای ابرار معاصر تهران در ادامه این گفتوگو با اشاره به سیاست تهاجمی عربستان در قبال ایران میگوید عربستان دچار نوعی تعریف آرمانگرایانه و ایدئولوژیک غيرواقعبینانه از سياست و قدرت در خاورميانه است که ایران را محکوم به محبوس ماندن در مرزهای جغرافیاییاش میکند.او که به تازگی عنوان نظریهپرداز برجسته جشنواره فارابی را به خود اختصاص داده است درباره گفتوگو میان تهران و ریاض نیز بر این اعتقاد است که ایران و عربستان بهعنوان دو قدرت منطقهای در منطقه دارای منافع مشروعی هستند که به جای تقابل و ستیز میتوانند با همکاری و همزیستی و گفتوگو منافع خود را تامین کنند. به شرطی که گفتوگو مبتنی بر اصل همه یا هیچ نباشد.
متن کامل گفتوگو در ذیل میآید.
تا قبل از برجام، با توجه به اهمیتی که پرونده هستهای داشت، تمام توان دیپلماسی ایران متوجه این موضوع بود و باید آن را حلوفصل میکرد. هم در سطح دیپلماتیک برای ما محدودیتهایی ایجاد کرده بود و هم در سطح اقتصادی تحریمهایی وجود داشت که برخی روانی و برخی عینی بود. بنابراین سیاست خارجی ایران تنها هستهای محور شده بود. البته طبیعی هم بود چون مهمترین چالش و موضوع سیاست خارجی بود که باید حل میشد، اگرچه این موضوع مختص این دولت هم نبود، بلکه دولتهای پیشین هم به این نتیجه رسیده بودند که باید این مساله را حل کرد. منتهی همگي ازجمله دولت يازدهم در صدد بودند تا از موضع قدرت این مشکل را حل کنند، بتوانند بیشترین امتیاز را بگیرند و کمترین امتیاز را بدهند.
بنابراین همه توان ديپلماتيك كشور مصروف این موضوع شده بود. پس از حلوفصل این موضوع، میتوان گفت که دیگر تمام توان ديپلماتيك ایران معطوف به مساله هستهای نیست، هر چند باز بخش عمدهای همچنان مصروف اجرایی شدن برجام شده است. بنابراین بخشهایی از ظرفیتهای دیپلماتیک- استراتژیک که معطوف به برنامه هستهای بود با برجام آزاد شد و ایران توانست به حوزههایی که بالاجبار مغفول مانده بود بپردازد و آنها را در دستور کار قرار سياست خارجي قرار دهد، اگرچه باید گفت که قدرتیابی و ایجاد فرصت با چالشها و تهدیدهایی نيز همراه است و این موضوع درخصوص برجام هم صادق است.
بهگونهای كه برجام هم به لحاظ عینی و هم روانی جایگاه ایران را در سطح منطقهای و بینالمللی ارتقا داد و همین موضوع باعث شد تا رقبای ایران درصدد مقابله با اینقدرتیابی جديد برآیند. در راس این رقبا عربستان قرار دارد؛ چون به زعم سعودی، توانی که ایران صرف بحران هستهای کرده بود اكنون آزاد شده، همچنين احساس میکند که ایران نقش و جایگاهش ارتقا یافته، دغدغههایش کمتر شده و بیشتر میتواند به مسائل منطقه بپردازد؛ بنابراین عربستان دچار نوعي احساس و پنداشت از تهدید است و درصدد مقابله با آن برآمده است.
حتی این تلقی نزد برخی از مخالفان و منتقدان برجام در آمریکا هم هست؛ به ادعاي آنان برجام نهتنها رفتارها و سیاستهای منطقهای ایران را تعدیل نکرده، بلکه باعث شده تا ایران یک سیاست خارجی فعالتر یا بهزعم آنها یک سیاست خارجی تهاجمیتر را اتخاذ کند. خود اینها بیانگر این واقعيت است که پس از برجام در اثر آزاد شدن بيش از پيش ظرفيتهاي ديپلماتيك كشور جایگاه ایران بهویژه در منطقه ارتقا يافته و تقویت شده است.
همانطور که اشاره شد برجام منجر به آزاد شدن ظرفیت استراتژیک ایران در منطقه شده است. در این فضا آیا اساسا ایران راهبرد مشخصی در سطح کارگزار و بر مبنای ظرفیتهایش برای تبدیل شدن به قدرت منطقهای را دارد؟
قدرت منطقهای بله، اما هژمون منطقهای نه. در تعریف قدرت منطقهای گفته میشود، قدرتی است که برد منافع ملي و قدرتش فراتر از مرزهای جغرافیایش مي رود و منطقه جغرافیایی كه در آن قرار دارد را پوشش میدهد. براساس این تعریف، جمهوری اسلامی ایران هم اكنون یک قدرت منطقهای است؛ چون هم منافعی فراتر از مرزهای جغرافیايیاش دارد و هم دامنه و برد قدرتش فراتر از مرزهای جغرافیایی ايران ميرود. دستكم ايران منطقه خاورمیانه را پوشش میدهد.
همه به این موقعيت ايران اذعان دارند که ایران یک بازیگر و قدرت منطقهای است. اما در بحث هژمونی منطقهای و هژمون شدن، به نظرم ایران راهبرد و برنامهای برای هژمونی ندارد و در پي آن نيست تا نظمی هژمونيك برقرار كرده و آن را بر دیگران تحمیل کند. جمهوري اسلامي ايران چه در گذشته و چه اکنون، به دنبال استیلا بر منطقه نبوده بلكه طرفدار نظم مشارکتی چندجانبه بوده است؛ اما بيترديد ايران در درون يك چنین نظمی قطعا نقش تعیینکنندهای خواهد داشت و هيچ بازيگري نمي تواند آن را ناديده بگيرد.
البته همانگونه كه گفته شد جمهوري اسلامي در پي هژموني منطقهای نبوده و نيست؛ ولي به لحاظ ساختاری نیز نظام منطقهای غرب آسیا و نظام بینالملل، محدودیتهای ساختاری را بر هر کشوری که درصدد اعمال هژمونی درونزا در منطقه باشد، اعمال میکند. البته بهجز رژيم اسرائیل که قدرتهای بزرگ بهخصوص آمریکاییها به دنبال این بوده و هستند که نوعی تفوق نظامی برای آن قائل شوند و آن را حفظ كنند. اين نوع هژموني نيز عاريتي و نيابتي است و اصالت ندارد؛ مانند ژاندارمي ايران شاهنشاهي در سياست دو ستوني نيكسون در سالهاي قبل از انقلاب. بنابراین باید بین قدرت منطقهای و هژمونی منطقهای تفکیک قائل شد؛ چون اساسا سیاست ایران هژمون منطقهای شدن نیست. البته بايد توجه داشت كه سياست هژمونيك و هژمونيطلبي با قدرت اول علمي و اقتصادي شدن ايران كه در سند چشم انداز ۲۰ ساله كشور آمده است، كاملا متفاوت است.
واقعیتهای ژئوپلیتیک خود را بر دیگران دیکته میکند. بهخصوص درمورد ایران تجربههای تاریخی نشان میدهد که حتی قدرتهای فرامنطقهای مانند آمریکا که جایگاه ایران را به رسمیت نشناختهاند، در پیشبرد سیاستهایشان ناکام ماندهاند. بنابراین ایران با توجه به مجموعه مولفههای قدرت ملی یک قدرت منطقهای است؛ حال اینکه دیگران بخواهند اين واقعيت را بپذيرند يا با آن مقابله کنند موضوع ديگري است، اما تاريخ نشان ميدهد و ما شاهد آن بودهایم كه سياستها و راهبردهايي مانند تجاوز رژيم بعثي عراق به ايران، سیاستهای خصمانه عربستان مبني بر حمايت همهجانبه از صدام حسين در اين تجاوز و مهار دوگانه آمریکا در عمل موفق نبودند.
بنابراین کشورهای منطقهای باید به این عقلانیت استراتژیک برسند که نمیشود قدرت ایران را ناديده گرفت و آن را از نظم منطقهای استثنا کرد، بلکه با توجه به واقعیتهای ژئوپلیتیک و مولفههای قدرت باید با ایران در مدیریت نظم منطقهای مشارکت کنند. ایران همواره منادی این بوده که از موقعیت و قدرت خود برای سلطه بر دیگران استفاده نمیکند و اين را در عمل نيز ثابت كرده است. البته در مقام دفاع، طبیعی است هر کشوری از تمام منابع قدرتش براي تامين امنيتش استفاده میکند.بنابراین من اعتقاد دارم طبق منطق قدرت در روابط بینالملل، رقبای منطقهای ایران باید واقعیت قدرت ایران را بپذیرند. حال اینکه چه شیوهای را میخواهند در پیش بگیرند، میتواند تقابل، موازنه یا همکاری باشد. اما شخصا معتقدم منافع سایر قدرتها مثل عربستان نیز در این است که با تعامل و همکاری با ایران، نظم منطقهای را مدیریت کنند.
توافق هستهای بیتاثیر نبوده، همانطور که گفته شد برجام بخشی از ظرفیتهای ژئوپلیتیک ایران را آزاد و فراغت بال ایجاد کرد، بهخصوص برای پرداختن به حلقه اول محيط امنيتي پیرامونی خود. جنبه ادراکی میتواند فراتر از واقعیتها باشد. برداشت عربستان فراتر از آن چیزی است که وجود دارد و متاسفانه ادراک عربستان از پسابرجام بیش از حد بدبینانه بوده و به گونهای با حاصل جمع جبری صفر تعریف شده است. در حالي كه برخلاف اين برداشت و پنداشت نادرست، ایران و عربستان میتوانند بهعنوان دو کشور منطقهای با تعامل و مشارکت يكديگر منطقه را مدیریت کنند و رفتارشان مبني بر تامين منافع مبتنی بر حاصل جمع مضاعف باشد. بنابراین پیشینه عملکرد عربستان در طول مذاکرات و بعد از آن نشان داد که سعودیها این توافق را به مثابه تقویت قدرت منطقهای ایران و تضعیف جایگاه خودشان تعریف و ارزیابی کردند.
برخی از این حوزهها که حوزه نفوذ عربستان نبوده، یا اینکه هر دو بازیگر در این حوزه حضور و نفوذ داشتهاند. اینکه در زمان صدام، عربستان از عراق حمایت کامل بهعمل آورد، اتفاقا ما موضع طلبکارانه داریم چون بهطور غیر مستقیم در تجاوز علیه ایران مشارکت داشت. منتها ایران با علم به این موضوع، در حمله صدام به کویت و تهدید عربستان، یک موضع عقلانی مبتني بر حسن نيت و همجواري با عربستان را اتخاذ کرد. بنابراین ایران بعد از پیروزی انقلاب نشان داده که یک سیاست دفاعی دارد و طبق تعریفی که از قدرت منطقهای وجود دارد که منافع حیاتی فراتر از مرزهایش دارد، باید خارج از مرزها از آن دفاع کند.
اینکه همسایگان ما عرب هستند به منزله این نیست که ما در جهان عرب دخالت میکنیم. هر کشوری در راستای منافع ملی و تمامیت ارضیاش از خود دفاع میکند و سعی میکند از شکلگیری یک تهدید امنیتی جلوگیری کند. آیا ظهور داعش تهدید علیه امنیت ملی ایران نیست؟ بيترديد میتوان گفت داعش یک تهدید امنیتی عليه ايران است. بنابراین سیاست ایران کاملا تدافعی است و اینکه عربستان تلقی تهدید از این سیاست دارد، مبتنی بر یک ادراک یا یک پندار نادرست از تهدید جمهوری اسلامی ایران است. ایران در سوریه به درخواست رسمی و قانونی دولت این کشور حضور دارد. چگونه است که سعودیها در بحرین مداخله نظامی و سرکوب میکنند و آنرا مجاز و مشروع میدانند، اما سياست جمهوری اسلامی که میخواهد با تروریسم مبارزه کند، مداخله در جهان عرب خوانده میشود؟ بنابراین ما با نوعی استانداردهای دوگانه و تناقض گویی عربستان مواجه هستیم.
بهخصوص که عربستان انتظار دارد ایران، بهعنوان یک قدرت منطقهای، نقش منطقهای خود را ایفا نکند، چون منطقه عربی است. این منطق در روابط بینالملل پذیرفته شده نیست که من چون عرب هستم و در منطقه که عربی است، حق مداخله دارم، اما ایران حق ندارد براي تامين منافع و امنيت ملي خود حضور فعال در منطقه داشته باشد چون زبانش عربی نیست. قدرت یک منطق دارد و قدرتهای منطقهای باید بپذیرند که با یکديگر همزیستی مسالمتآمیز داشته باشند و منافع ملی خود را بهگونهای تعریف و تعقيب کنند که به ستیز منجر نشود. بنابراین میتوان گفت عربستان دچار نوعی تعریف آرمانگرایانه و ایدئولوژیک غير واقعبینانه از سياست و قدرت در خاورميانه است که ایران را محکوم به محبوس ماندن در مرزهای جغرافیاییاش میکند.
نفوذ بر مبنای حاصل جمع جبری صفر نیست. ممکن است ایران و عربستان در عراق منافع مشروعی داشته باشند و این سوال پیش بیاید که آیا دو کشور در حوزههایی که اختلاف دارند، میتوانند بهگونهای عمل کنند که منافع یکدیگر را به رسميت بشناسند؟ ممکن است اين منافع در عراق ۷۰ به ۳۰ باشد، در یمن برعکس ۳۰ به ۷۰ باشد. البته من به دنبال القای این موضوع نیستم که ایران و عربستان سعودی بیایند منطقه را بین خود تقسیم کنند، میخواهم بگویم ایران و عربستان بهعنوان دو قدرت منطقهای در منطقه دارای منافع مشروعی هستند که به جای تقابل و ستیز میتوانند با همکاری و همزیستی و گفتوگو منافع خود را تامین کنند. به شرطی که گفتوگو مبتنی بر اصل همه یا هیچ نباشد.
تلقی عربستان این است که چون عراق زمان صدام، عربی، سنی و متحد آن بوده، هم اکنون هم همینگونه باید باشد، موضوعی که با واقعیتهای صحنه عملی هم منطبق نیست. ایران بهصورت طبیعی و دموکراتیک دارای یکسری منافع مشترك در عراق است و عربستان هم ممکن است برای خود منافعی تعریف کند که لزوما در تقابل با یکدیگر نیستند. حتی در منافع متعارض هم دیپلماسی برای این است که این تعارضها را حلوفصل کند. تلقی خود من این است که این بیشتر عربستان است که در یک برداشت مبتنی بر تهدید و حاصل جمع جبری صفر قرار دارد و در صدد تحميل خواستها و سياستهاي غيرواقعبینانه خود بر ايران است.
اولا گفتوگوهای بین ایران و عربستان میتواند در قالبهای دوجانبه با لوازم پیشین و همچنین چندجانبه مثلا در قالب مجمع گفتوگوهای منطقهای که وزير امور خارجه هم قبلا آن را پیشنهاد دادند صورت بگیرد. اصل گفتوگو برای اینکه دو کشور بدانند کجا منافع مشترک دارند و کجاها منافع موازی یا منافع متعارض دارند، سودمند است. اینکه دو کشور با حفظ منافع متعارض میتوانند منافع خود را تامین کنند یا اینکه با حفظ منافع متعارض بر بسیاری دیگر از منافع مشترک و موازی تاکید کنند و یک روابط جدید را پیریزی کنند.
بنابراین یکی از کارکردهای دیپلماسی این است که دو کشور با اهداف و انگیزههای یکدیگر آگاه شوند و راهحلهایی در کوچکترین مخرج مشترک پیدا کنند که بتوان روی آن توافق و گفتوگو کرد. در این میان ایران سیاست واقعبینانهای در پیش گرفته و بارها پیشنهاد گفتوگو داده، منتهی دولت جدیدی که در عربستان سر کار آمده چون دچار نوعی توهم توطئه و تهدید و توهم قدرت شده است، تصور میکند میتواند به اشکال یکجانبه یا چندجانبه با بازيگران منطقهای و فرامنطقهای قدرت ایران را مهار کند. من بارها گفتهام که عربستان در موقعیتی در خاورمیانه قرار ندارد که بخواهد برای ایران پیششرط تعیین کند و بهدنبال انزوای منطقهای و بینالمللی ایران باشد که دههها قدرتهای بینالمللی چون آمریکا نتوانستند آن را محقق سازند.
به هر حال اولویتهایی که تاکنون از سوی ترامپ در کارزار انتخاباتی معرفی شد و مورد تاکید قرار گرفت، مبارزه با تروریسم و داعش، روابط با روسیه، سوریه و همچنین بازبینی در توافق هستهای بود. آنچه مسلم است نوع نگرش ترامپ و تیم او به برجام منفیتر از دولت قبلی آمریکاست و اینها دستور کارهای آمریکا در دوره جدید خواهد بود. تقريبا مجموع تحلیلگران معتقدند ترامپ برجام را لغو نمیکند، اما در اجرایش سختگیری خواهد کرد و تحریمهایی خارج از حوزههای هستهای وضع خواهد کرد که همه میتواند موضوع اختلاف باشد و اجراي برجام را در عمل مشكل يا حتي ناممكن سازد.
برخی بر این اعتقادند که دولت جدید آمریکا بهدنبال آن است سیاستی اتخاذ کند که ایران را به موضعی سوق دهد که ناقض برجام معرفی شود و هزینه آن را به گردن ایران بیندازد. بهنظرم اين فرضيه قوي است؛ بنابراین نیاز است که ایران صبر استراتژیک به خرج دهد و تاکنون هم تهران عاقلانه رفتار کرده و ضمن اینکه گوشزد کرده که اگر آمریکا به تعهدات خود پایبند نباشد، مقابله به مثل خواهد کرد، اما صبورانه و عاقلانه عمل کرده است. از سوی دیگر سیاستهای ترامپ در قبال متحدان عرب خود و همچنین رژيم صهیونیستی، بهطور مستقیم و غیرمستقیم، ایران را در مدار سیاست خارجی آمریکا قرار میدهد، اگرچه فعلا ایران اولویت نخست سیاست خارجی ترامپ نيست اما لابي عربي و اسرائيلي براي قرار دادن ايران در اولويتهاي نخست سياست خارجي دولت ترامپ بهشدت در واشنگتن فعال است.
ایران باید بهگونهای رفتار کند که در اولویت اول سیاست خارجی دونالد ترامپ قرار نگیرد؛ چون دیدگاههای ضدايراني ترامپ و تیم سیاسی و امنیتی او نشان میدهد به صلاح نیست که به دستور کار اول سیاست خارجی آمریکا بدل شویم. سعودی و اسرائیل به شدت در واشنگتن در حال سرمایهگذاری و لابیگری هستند که ایران را به اولویت نخست سياست خارجي خاورميانهای آمریکا در دوران ترامپ تبدیل کنند. بنابراین در این فضا نیازمند یک دیپلماسی عاقلانه و هوشمندانه هستیم که ضمن پیگیری منافع ملی در اجرای برجام، در اولویت اول آمریکا قرار نگیریم. از سوی دیگر، ما باید یک سیاست خارجی متوازنی در پیش بگیریم. سیاست خارجی فعال منطقهای و چندجانبهگرایی نیز از دیگر ابعاد این سیاست ایران است.
بهویژه در رابطه با اجرای برجام ما باید یک نوع دیپلماسی فعال را در قبال سایر اعضای ۱+۵ همچون چین و روسیه و بهویژه اروپاییها در پیش بگیریم. چون خود دولتهای اروپایی نیز نگران مواضع و سیاست ترامپ هستند و احساس نگرانی میکنند كه برجام بهعنوان يكي از مهمترين مصاديق و نمونههاي سياست خارجي واحد اروپا ناكام بماند. بنابراین این سیاستها میتواند زهر سیاست ضدایرانی دولت ترامپ را بگیرد. از آنجا که شايد با توجه به شخصيت سوداگر ترامپ یک نوع عملگرایی در سیاست خارجی ترامپ شكل بگيرد، موضع ساير اعضاي ۱+۵ میتواند تصمیمگیرندگان آمریکا را براساس یک تحليل هزینه- فایده به این نتیجه برساند که لغو برجام به نفع آمريكا نيست یا هزینههای اتخاذ یک سیاست تقابلی -خصمانه علیه ایران بیشتر از منافع حاصل از آن است.
از سوي ديگر ايران بايد با قاطعيت و در قالب سازوكارهاي پيشبيني شده در برجام و از طريق رايزني با ساير اعضاي ۱+۵ هرگونه مورد نقض برجام را رصد و پيگيري و خاطرنشان كند كه در صورت لغو برجام يا نقض فاحش آن براساس برجام بازگشتپذيري هستهای حق قانوني و مشروع كشور است. در واقع آمريكا بايد متوجه باشد كه برگشتپذيري تحريمها مساوي برگشتپذيري هستهای است و اين جاده دوطرفه است.
ارسال نظر