افسردگی، راهکار مغز برای حل مشکل است!
طبق گزارشهای منتشر شده؛ تقریبا ۵ درصد از جمعیت آمریکا نشانههایی از افسردگی خفیف یا مزمن دارند. اختلالات افسردگی یک بیماری رایج و شایع است بهطوریکه از بین هر ۶ آمریکایی؛ یک نفرشان در برههای از زندگی شخصی خود به آن دچار میشود.
شیوع افسردگی نشاندهنده وجود مشکلات اقتصادی نیز هست. در واقع؛ یکی از مهمترین علل ناتوانی همین مسئله است و تأثیرات آن در محل کاربهوفور دیده میشود. همچنین خیلی از خودکشیهایی که صورت میگیرد، ناشی از همین مشکلات اقتصادی و به تبع آن افسردگی است. خودکشی هزینههایی را به جامعه تحمیل میکند.
پاسخ مرسوم این است که افسردگی در حقیقت یک نوع سقوط ناگهانی در نحوه کارهایی است که باید در مغز انجام شود. نوعی عدم توازن مکانیکی که میتوان آن را با تلفیقی از دارو و تغییرات رفتاری درمان کرد.
اما در این بین؛ یک نظریه دیگر آن است که افسردگی یک نوع اختلال نیست بلکه یک استراتژی رفتاری خاص است که متحول شده است؛ نوعی تطابق بیولوژیکی که برای رسیدن به یک هدف حرکت میکند. «ماتیو هیوستون» درباره ویژگی Nautilus در ریشههای بالقوه انقلابی افسردگی و رفتاری که منجر به خودکشی میشود؛ توضیح میدهد.
هیوستون میگوید اولین بار این مسئله توسط «پل اندروز»؛ روانشناس و «اندرسون تامسون»؛ روانپزشک مطرح شد. این نظریه در سال ۲۰۰۹ و در Psychological Review تحت عنوان "فرضیه نشخوار تحلیلی" منتشر شد.
تصور اولیه ما از یک اختلال؛ شیوه خاص مغز در تحلیل مشکلات است؛ به این امید که بتواند راهی برای مقابله با آن پیدا کند. محققان معتقدند این امکان وجود دارد که یک مشکل دشوار یا پیچیده باعث تحریک عکسالعمل افسردگی در برخی افراد شود و باعث شود آنها دچار حالتی از تجزیه و تحلیل شوند.
هیوستون در رابطه با افسردگی مینویسد: "عقده روحی برای پیدا کردن منبع درد رشد میکند و در کنار آن؛ فعالیتهای تحلیلی مغز و خواب REM هم بیشتر میشود. این امر به پردازش حافظه کمک میکند. یکی از مهمترین نشانههای افسردگی؛ فقدان لذت است؛ یعنی عدم توانایی در لذت بردن از کارهای معمولی. در نتیجه؛ اینگونه حالتها میتواند به مختل شدن مرحله پردازش منجر شود."
این نظریه از این بابت میتواند درست باشد که خیلی از حالتهای افسردگی بعد از یک اتفاق مهم زندگی مانند مرگ یا خاتمه پیدا کردن یک رابطه دوستی پدیدار میشوند.
اندروز و تامسون در مقالهای که در سال ۲۰۰۹ منتشر کردند؛ اظهار کردند این عقیده میتواند علت همزمان بودن افسردگی و اضطراب را توضیح دهد.
"ما فکر میکنیم افسردگی و اضطراب اغلب با هم رخ میدهند چون بعضی از مشکلات هم به تحلیل و هم به مراقبت نیاز دارند. تجزیه و تحلیل به درک و فهم فرد از عامل تحریک کننده منجر میشود و مراقبت راهی است که در راستای جلوگیری از وقوع دوباره آن تلاش میکند."
پیامدهای درمان
علیرغم تمام مواردی که در بالا گفته شد؛ اثبات صحت آنها کاری دشوار است. بهویژه اگر هنوز هیچ تحقیق دیگری آنها را تأیید نکرده باشد.
این نظریه که افسردگی میتواند یک نوع تطابق بیولوژیکی باشد نه یک اختلال ذهنی؛ زیاد مورد قبول جامعه سلامت عقلی نیست. با اینکه این نظریه درست است؛ اما کامل نیست و تمام جنبههای افسردگی را تشریح نمیکند.
مشکلات پیچیده معولا علل متعددی دارند. حدود ۲۰ درصد از افسردگیها نتیجه اتفاقات مهم زندگی نیستند. شاید علتهایی در گذشته بوده باشد؛ ولی نمیتوان با قطعیت نظر داد. از طرف دیگر؛ ژنتیک هم میتواند در ابتلای یک فرد به افسردگی نقش داشته باشد. همانطور که اندروز و تامسون میگویند: افسردگی انواع مختلفی دارد که برخی از آنها چندین علت دارند. علاوه بر این؛ آلترناتیوهای دیگری نیز وجود دارد که میتواند در کنار این نظریه مطرح شود.
ولی اگر "فرضیه نشخوار تحلیلی" تأیید شود؛ میتواند پیامدهای عمدهای روی نحوه درمان بیماریهای ذهنی در آینده داشته باشد. اگر این اتفاق رخ دهد؛ نوع درمان افسردگی از درمان نشانههای آن به تقابل بیشتر با علتهای زیرین این مشکل تغییر شکل میدهد. یکی از انسانشناسان به هیوستون گفت اگر این نظریه درست باشد؛ درمان افسردگی با داروهای ضدافسردگی مانند درمان یک استخوان شکسته با مسکن است. با این منطق؛ درمان قسمت مهمی از دوره معالجه است چون میتواند به بیماران در شناخت بهتر و تطبیق با عواملی که باعث بروز افسردگی شدهاند کمک کند.
داروهای ضد افسردگی مرسوم بسیار کارساز بودهاند و حتی برای برخی موجب تغییر شکل زندگی شدهاند. ولی این روش برای همه در دراز مدت جواب نمیدهد؛ بههمین دلیل است که محققان بهطور پیوسته در حال تحقیق در خصوص یافتن انواع روشهای درمانی هستند.
نظریههای جدید میتوانند در اندیشیدن به روشهای جدید یا بهتر درمان کمک کنند؛ مسئلهای که همیشه مورد استقبال قرار میگیرد.
نظر کاربران
من که خودم افسردگیم با تفکر و کتاب خوندن و قرآن خوندن حل شد شاید کسی باور نکنه اون دو سال بحرانی بدون حتی یک قرص گذشت و آرامش و مسکن من موقع حمله های عصبی خواندن کتاب مورد علاقه (آقایان جوادی و حسن زاده آملی) و قرآن بود خوشحالم یه نظریه اومد این نوع درمان رو تأیید میکنه. البته بعدش تازه شروع کردم به گرفتن لیسانس!! خواهش میکنم این نظریه رو به همه بگید تا اینقدر سراغ داروهای وحشتناک نرن و از این شیوه سخت ولی نتیجه بخش رجوع کنند....
آمریکارو ول کنید افسرده های کشور خودمون مگه کمه؟؟؟