آیتالله هاشمی و ویرانه ای که از نو بنا کرد
آیتالله هاشمی وارث ویرانههای جنگ بود و توسعهنیافتگی ایران، ارثیهای كه در جنگ همه زیربناهایش را از دست داده بود. او توانست با وامهای خارجی، درآمدهای نفتی و درایت این ویرانهها را از نو بنا كند.

از نقش پررنگ آقای هاشمی رفسنجانی در سیاست ایران که گذر کنیم، یکی از پررنگترین دلایل ویژه بودن دوران سازندگی، شجاعتی است که آیتالله در برقراری سیاستهای متفاوت اقتصادی اتخاذ کرد. شما یکی از وزرای اقتصادی کابینه او بودید؛ به نظرتان چه چیز این جسارت را به او میداد؟
شاید مهمترین عامل وجود توانایی جسارت در آقای هاشمی این بود که ایشان پیش از ریاستجمهوری همه كشورهای غرب را دیده بودند. نگاه او به مسائل توسعهای كشور و مسائل مربوط به پیشرفت بسیار مترقی و جدید بود. او نگرش متفاوتی نسبت به پیشرفت اقتصادی داشت؛ از همینرو منافع ملی برایش بسیار مهم بود. با توجه به اینكه ایشان اعتقاد داشت ایران اسلامی باید الگوی اقتصادی كشورهای دیگر شود و یك كشور عقبمانده هرچقدر هم نگرش انقلابی قوی داشته باشد، نمیتواند الگوی دیگران شود، سعی كردند در آن راستا گام بردارند. نگاه او به اقتصاد، نگاهی توسعهگرایانه بود، پس اعتقاد داشت كشور بهحتم باید به سوی سیاستهایی برود كه كشور را ثروتمندتر و توسعهیافتهتر كند.
منظور از شجاعت، چیست؟ نوع سیاستهایی که برگزید؟ یا مبارزه با مخالفان؟
در واقع میخواهم بگویم او با واقعیتهای اقتصادی زمان خودش مواجه و متوجه شد ایران منابع لازم را برای بازسازی و البته توسعه كشور ندارد و باید آنها را از خارج تامین كند؛ به همین دلیل هم از وزیر وقت اقتصاد- مرحوم نوربخش- خواست برای قدمگذاشتن در مسیر توسعه دنبال تامین منابع از خارج ایران برود. نه برای هزینههای جاری، بلكه برای هزینههای زیربنایی، سرمایهگذاری و صنعتی. مرحوم نوربخش هم در آن مدت كوتاه بیش از ٣٠ میلیارد دلار منابع خارجی تامین و وارد كشور كرد. با آن منابع همه تاسیسات زیربنایی كشور از بخش انرژی گرفته تا صنعت و كشاورزی و حملونقل ساخته و بازسازی شد. از سوی دیگر آقای هاشمی اعتقاد نداشت كه با تثبیت نرخ دلار بر یك عدد مشخص میتواند نیاز کشور را برآورده كند؛ به همین دلیل سیاستهای آزادسازی نرخ ارز را دنبال كرد. با شناور بودن نرخ ارز و تمركز بر تعیین قیمت از سوی عرضه و تقاضا سیاستهایش را دنبال كرد.
شما به پیوند سیاستهای آقای هاشمی و درك و دریافت ایشان از انقلاب اشاره كردید، اما بین شعارهای اوایل انقلاب و سیاستهای دولت سازندگی تفاوتها بسیار است؟ در واقع شعارهایی که رنگ و بوی چپ و حمایت از توده مردم داشت و سیاستهای راست و لیبرال دولت آقای هاشمی، این تناقض را چطور توضیح میدهید؟
ببینید واقعیت این است كه دوره جنگ و انقلاب بسیار بههم نزدیک شد. از همینرو سیاستهایی که زمان جنگ بهشکلی اجتنابناپذیر بر کشور تحمیل شد، بهنوعی آرمانهای انقلاب هم در نظر گرفته میشود. آن زمان باید كشور اداره میشد، اولویت كشور هم جنگ تحمیلی بود؛ یعنی دولت وقت باید هم جنگ را اداره میكرد و هم نیازهای مردم را برطرف. هزینههای جنگ هم آنقدر بالا بود كه نمیشد با سیاستهای لیبرالیستی كشور را اداره كرد، بهویژه آنكه آمریكا و جامعه بینالمللی هم ایران را تحریم كرده بودند. بخش بزرگی از منابع ایران در غرب كشور از بین رفته بود، یعنی تولید و ثروت كشور آنقدر بالا نبود كه بشود با اتخاذ سیاستهای لیبرالیستی كشور را اداره كرد. اشاره من بهشكل دقیقتر محدودیت منابع در دوران جنگ است.
به نظر شما سیاستهایی كه پس از جنگ و در دوران آقای هاشمی اتخاذ شده بود، خود بهتنهایی یك برنامه توسعهای به حساب میآمد یا نه؟ اشاره مشخصام به سیاستهای تعدیل ساختاری است؟
در واقع بخشی از برنامه بود، برای نمونه به قیمت ارز اشاره میكنم. قرار نبود قیمت دلار در برنامه اول تثبیت شود. در برنامه توسعهای ایران بهویژه برنامه دوم در نظر گرفته شده بود كه نرخ ارز قیمت واقعی خودش را پیدا كند اما ناگهان با محدودیت منابع ارزی كشور قیمت ارز تا حدود ٧٠٠ تومان بالا رفت و مسائل خاصی هم بهوجود آورد. آقای هاشمی اعتقاد داشت كه ارز هم یك كالا است و عرضه و تقاضا باید نرخ ارز را تعیین تكلیف كند. بر این اساس ما نباید زندگی خودمان را با نرخ دلار تطبیق دهیم. نرخ ارز باید هرچه هست، سر جای خودش باشد و ایران سیاستهایی را كه در برنامه توسعه طراحی كرده، پیش ببرد. نرخ ارز یك روز ارزان است و روز دیگر گران و بانك مركزی باید همه تلاشش را بكند تا اوضاع كنترل شود. آن برنامه كمی با دیدگاه مقام معظم رهبری تفاوت داشت.
اكنون مدتهاست كه از آن روزها فاصله گرفتهایم. شما كماكان معتقدید فضای جامعه آن روزهای ایران آمادگی پذیرش آن سیاستها را داشت یا نه؟
به گمان من اگر آن سیاستها بهدرستی انجام میشد، به ثمر میرسید، ولی سازمان برنامه كوتاهی كرد.
یعنی آن همه مشکلی که رخ داد بهدلیل کوتاهیهای سازمان برنامه بود؟
آنها قولهایی دادند كه قرار بود همزمان با برنامه رخ دهد كه سازمان برنامه و بودجه وقت از آنها طفره رفت و به تعهداتش درباره سیاستهای یكسانسازی نرخ ارز وفا نكرد. احتمال میدهم آنها بخش بیشتری از منابع بودجهها را صرف توسعه كشور كردند؛ درحالیكه نسبت به مسائل اجتماعی كشور بیتفاوت بودند. آنجا نقطه ضعفی در برنامه دوم توسعه دیده میشود كه منجر به عقبنشینی دولت از مواضع خودش میشود. كار به جایی رسید كه اختلاف نظر بین مقام معظم رهبری و آقای هاشمی درباره نرخ ارز ایجاد شد، این هم به این دلیل بود كه فشار اجتماعی بر مردم افزایش یافت؛ قیمت كالاها افزایش چشمگیر داشت؛ نرخ تورم به بالای ٤٥ درصد رسید و…؛ البته بعدتر با تغییراتی كه در دولت اعمال شد، این وضع سامان گرفت.

اما بههرحال آن سیاستها در عمل ناكام ماند و دولت ناگزیر عقب نشست…
همانطور که گفتم سازمان برنامه در اجرای آن سیاستها كوتاهی كرد. در واقع میخواهم بگویم سیاستها مشكلی نداشت؛ بلكه مشكل در اجرای آن سیاستها بود. برای اینكه بنا بود به موازات تعدیل نرخ ارز، بستههای حمایتی هم اجرایی شود كه هرگز این اتفاق رخ نداد. برای نمونه كوپن مرغ حذف شد و قیمت آن بهشدت بالا رفت. درحالیكه قرار بود در موضوع گوشت و مرغ، اقشار نیازمند تحت فشار قرار نگیرند اما این اتفاق رخ نداد. آن مقطع سازمان برنامه حاضر نبود با سیاستهای برنامه دوم توسعه همسو شود. در نتیجه دولت ناچار شد از سیاستهای خودش عقبگرد كند. اینها در اجرا با مشكل مواجه شد.
آن زمان تا چه حد بین نگرش مردان اقتصادی كابینه همراستایی وجود داشت؟ برخی از چند صدایی و مشکلات حاد میگویند.
خب؛ زمانی كه بین سازمان برنامه و دولت اختلاف نظر پیدا شد، یعنی نگرش همه یكسان نبود. بین سازمان برنامه و دولت و وزارت اقتصاد و بانك مركزی اختلاف دیدگاه وجود داشت. بعدها اینها با حضور آقای محمدخان بهعنوان وزیر اقتصاد و دارایی، بازگشت آقای نوربخش و انتصاب رییس جدید سازمان برنامه اصلاح شد. ناهماهنگیهایی درون ستاد اقتصادی دولت وجود داشت كه سال ١٣٧٤ اصلاح شد.
خب؛ اگر بپذیریم که دولت آقای هاشمی متفاوت از دیگر دولتها عمل کرد، به نظر شما كدام دولت، پس از دولت سازندگی بیشترین تاثیر را از سیاستهای آقای هاشمی گرفت؟
به گمان من یكی از موفقترین دولتها در بخش اقتصادی، دولت آقای خاتمی بود. آنها تقریبا همان سیاستهای دوره سازندگی را با درایت و انسجام بیشتری ادامه دادند. من دولت آقای خاتمی را موفقترین دولت سالهای پس از انقلاب میبینم.
در واقع كدام دولت بیشترین تاثیر اقتصادی را گرفت؟ از این منظر این پرسش را مطرح میكنم كه برخی از كارشناسان معتقدند كه دولت آقای احمدینژاد بیشترین نزدیكی را به آقای هاشمی از منظر اقتصادی داشت؟
به هیچ روی دولت آقای احمدینژاد هیچ نزدیکی با دولت آقای هاشمی نداشت. دولت آقای خاتمی زمانی سر كار آمد كه زیربناها ساخته شده بود. آقای هاشمی وارث ویرانههای جنگ بود و توسعهنیافتگی ایران. ارثیهای كه در جنگ همه زیربناهایش را از دست داده بود. او توانست با وامهای خارجی، درآمدهای نفتی و درایت این ویرانهها را از نو بنا کند. دولت آقای خاتمی مشکلات دولت آقای هاشمی را نداشت. در حقیقت میوه دولت سازندگی را چیدند و خودشان هم با درایت و عقلانیت دولت را اداره کردند. آقای احمدینژاد اما اقتصاد کشور را بههم ریخت. سازمان برنامه را منحل کرد؛ خزانه را مانند کیسهای کرد که میتواند هرلحظه از آن برداشت کند؛ در نهایت معلوم نشد با آن همه درآمد نفتی چه کرد و… . آقای احمدینژاد اقتصاد کشور را به سوی ویرانی برد؛ اما آقای خاتمی در راستای سیاستهای آقای هاشمی حرکت کرد، با این تفاوت که زیربناها ویرانه نبود. دولت اصلاحات استفاده درستی از منابع کشور کرد.
نظر کاربران
عمر بسیار بباید پدر پیر فلک را. تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید