عماد افروغ: با امید کاذب دادن در سینما مخالفم
در جشنواره فیلم فجر امسال، توجه به مضمون مرگ در تعداد قابل توجهی از فیلم ها دیده میشد، امادر فیلم های «تابستان داغ»، «بدون تاریخ بدون امضا»، «ماجان»، «آباجان» و «ماجرای نیمروز» تماشاگران تصاویر دردناکی از مرگ کودکان دیدند. اتفاقی که به سادگی نباید از کنار آن گذشت.
عماد افروغ در ابتدای این گفتوگو درباره محتوای فیلمهای مورد بحث اینطور به ما توضیح می دهد: «هرکدام از سازندگان فیلمهای حاضر در جشنواره دلایل خودشان را دارند و گاهی تصمیم میگیرند پیامشان را با حساسیتزایی بیشتری منتقل کنند. در واقع بعید است هماهنگی اولیهای برای اتفاق جمعی وجود داشته باشد و هرکس زاویه و دیدگاه خود را مطرح کرده است. البته این مسئله به روانشناسی تاثیر باز میگردد که در حیطه تخصصی بنده نیست، اما به طور شهودی میتوانم بگویم عموماً حوادث تلخ و ناگوار در زندگی، بیشتر باعث عبرت و توجه ما میشود. برای مثال، صحنه دردناک یک تصادف، مرگ ناگهانی و ناشی از بیماری آشکار و ناآشکار اطرافیان و یا مریضی اقوام و ... ممکن است ما را مدتها به فکر فرو ببرد و باعث شود از خودمان و مسائل مرتبط خود مراقبت بیشتری به عمل آوریم.»
این استاد دانشگاه معتقد است که نمیتوان به طور کلی پرداختن به مضامینی مثل مرگ در فیلم های حاضر در جشنواره را بیهدف دانست: «چنین اتفاقی بیمطالعه و تصادفی نیز صورت نگرفته، و فیلمسازان بر اساس مسائل مبتلابه جامعه، مضامینی در قالب های خاصی ریخته اند که ممکن است از برخی جهات و از نگاه برخی مخاطبان تلخ هم باشد، اما آنان، و به نظر بنده به درستی، ترجیح داده اند که اهداف خود را در چنین قالب هایی بریزند و به مخاطب عرضه کنند، بماند که تفسیر ما از مرگ و مصیبت و درد و رنج و تلخی هم مهم و تأثیر گذار است. اصولاً معتقدم سینما کمابیش آینه جامعه است و نباید این موضوع را قربانی نگاه حرفهای و تکنیکی کرد. باید دید در ذهن فیلمساز چه مضمون و نیتی بوده که آنرا اینگونه به تصویر کشیده است. البته ممکن است برخی بگویند با این وصف و کماکان، تلخی فیلم با اینکه پیام خوبی هم در بر داشته زیاد و بهتر است از آن کم شود.»
افروغ با توجه به اینکه جشنواره فیلم فجر را فرصتی مغتنم برای دریافت بازخورد درباره فیلم ها میداند، ادامه میدهد: «در اکران عمومی فیلمها این امکان برای فیلمسازان وجود دارد که با فرض درست بودن این برداشت و انتقال حس تلخی زیاد به مخاطب، از میزان آن تا آن جا که ممکن است کم کنند. در واقع اگر فیلمسازان این آرا و نظرات را قابل اعتنا بدانند میتوانند از این فرصت استفاده کنند، البته اینرا هم بگویم که این جزو ممیزیهای پروانه نمایش نیست و به نظر خود آنها برمیگردد. گاهی در شورای پروانه نمایش دیدهام که دوستان توصیه میکنند که اگر اینگونه باشد بهتر است که البته صرفاً یک توصیه حرفهای است و به نظر خود سازندگان بستگی دارد.»
افروغ نظر خودش را نیز اینطور توضیح میدهد: «البته بنده با تفسیرمورد نظر شما موافق نیستم، هنگام تماشای فیلمها به رغم ناراحت شدن اولیه و لحظه ای برخی صحنه های به اصطلاح دردناک، احساس میکردم حساسیت فیلم چنین اقتضاء می کرده است. حتی در صورت صحت ادعای شما تمایلم به نگاه کلان و کلیت یک فیلم است و نه اجزاء متشکله آن. بیشتر به غایت و مضمون فیلم توجه و اعتبار و اصالت آن را فدای تلخیهای جزئی نمی کنم. از نظر بنده تک تک این فیلمها پیامهایی به مراتب ارزشمندتر از آن تلخیها داشتند.»
او در ادامه توضیحاتش درباره حضور فیلمهایی با مضمون مرگ و به خصوص مرگ کودکان میگوید: «به هر حال هیات انتخاب فیلم نمیسازد و این یکی از محدودیتهای طبیعی برای هیات انتخاب است؛ اما در کل چون به بازتاب دهندگی فیلم باور دارم، قطع نظر از صحنه های به اصطلاح تلخ و قطع نظر از رویکرد و غایت یک فیلم، از تحلیل محتوای یک فیلم می توان به واقعیات جامعه با هر شدت و حدت و کمیتی پی برد. باز هم میگویم سینما آینه جامعه است که گاهی واقعیات و مسائل اجتماعی را بازتاب میدهد، گاهی هم شکل و هم بازتاب میدهد. باید پرسید جامعه ما چه حال و روزی دارد که فیلمساز ما متاثر از این حال و روز، ایده هایی را اینگونه به تصویر میکشد و به مخاطب منتقل میکند. این بازتاب دهندگی ها می تواند فرصت مناسبی برای عالمان علوم انسانی به ویژه جامعه شناسان برای فهم، توصیف و تحلیل واقعیات جاری جامعه باشد.»
او به طور خاص و عطف پرسش اولیه ای درباره فیلم «بدون تاریخ بدون امضا» که نمونه یکی از فیلمهایی است که با مرگ کودکان در آن مواجه میشویم، اینطور نظر میدهد: «این فیلم، قطع نظر از صحنه غم انگیز مرگ کودک تا حدودی معرف واقعیات تلخ تری مثل فقر و بی مسئولیتی در جامعه است. در این فیلم با مقولاتی مثل فقر، بیتوجهی به درمان، عذاب وجدان، قضاوت و... روبرو میشویم و حتی عدهای هم ممکن است تصویر تا این اندازه خوب از یک پزشک را باورپذیر ندانند. لذا همه جا این بازتاب دهندگی نمی تواند درست بوده باشد و منتقدان و مخالفانی هم داشته باشد. اما در مجموع و به نظرم این بهترین فرصت برای جامعهشناسان است تا از لابلای تحلیل محتوای فیلمها تصویری از جامعه به دست بیاورند. چون برد و دامنه حساسیت یک جامعهشناس و میزان گستردگی تحقیق او محدود است، اما سینما میتواند به ما بگوید در جامعه چه خبر است و مسائل حساسیت برانگیز کجاها هستند. حداقل سرنخ های تحقیقات بعدی را به دست دهد.»
با توجه به اینکه تعداد فیلمهایی که به مسئله مرگ، از دست رفتن کودکان و حتی حیوانات می پردازند قابل توجه است، از افروغ میپرسیم ممکن است شواری پروانه نمایش تمهیدی داشته باشد تا مثلا سه فیلم که در آنها مرگ کودکان به تصویر کشیده میشود همزمان اکران نشوند؟ که در پاسخ می گوید: «این از وظایف شورا نیست. فیلمها پس از درخواست فیلم سازان مورد بررسی قرار می گیرند و اگر نکاتی بود توسط شورا به آنان منتقل می شود، شورا دیگر وظیفه ای ندارد و اگر قرار است چنین اتفاقی بیافتد باید نهاد دیگری چنین تدبیری به خرج بدهد و آن نگاه غالب و حاکم بر روند اکران فیلمها را تعیین کند. عملا شورای پروانه نمایش تعیین نمیکند فیلمها کی و با چه فاصلهای به نمایش درآیند.»
به نظر می رسد سینما با جامعه دیالکتیک برقرار کرده است
افروغ در ادامه این بحث درباره کلیت جشنواره فیلم فجر نیز نظر میدهد و با این توضیح که به طور کلی نگاه انتزاعی به هیچ حرفهای را قبول ندارد و همه حرفهها را خادم انسان و در جهت رفع نیازهای او میداند، میگوید: «با توجه به نگاه کلانی که دارم، مجموعه فیلم های جشنواره امسال را بسیار خوب ارزیابی می کنم. البته به جشنواره های گذشته اشراف ندارم و نمی توانم مقایسه کنم اما به نظر می رسد سینما با جامعه رابطه دیالکتیک برقرار کرده است و این را یک فرصت و موفقیت برای سینما می دانم. موضوع فیلم ها فانتزی و انتزاعی و هنر برای هنر نبود و معرف مسائل اجتماعی بود که با توجه به دغدغه هایم یک نقطه قوت برای جشنواره محسوب می شود.»
او در ادامه به این موضوع اشاره می کند که با توجه به نظر منتقدانی که مسئله سرگرمی در سینما را مسئله مهمی می دانند، میان کمدی و لودگی تفاوت قائل است: «شخصاً و به عنوان یک شهروند ایرانی به خودم این اجازه را می دهم که بگویم با لودگی و به ویژه حالت خاص آن، یعنی ابتذال مخالفم اما با کمدی، به ویژه از جنس چارلی چاپلینی آن بشدت موافقم و جایش را در سینمای ایران بسیار خالی می دانم. فکر می کنم فیلم های کمدی هم که امسال در جشنواره شاهد آن بودیم لوده نبودند و در شوخی های آن ها شئون انسانی و فرهنگی رعایت شده است. به هر حال، لودگی ممکن است در کوتاه مدت باعث جلب مخاطب شود اما معتقدم در دراز مدت منجر به قهر مخاطبان از سینما خواهد شد.»
به این نکته اشاره می کنیم که برخی کارشناسان با توجه به فیلم هایی که امسال در جشنواره حضور داشته اند فروش سال ۹۶ را نسبت به سال ۹۵ فروش موفقی پیش بینی نمی کنند که افروغ در پاسخ می گوید: «نمی توان چنین پیشگویی های پیامبرانه ای کرد. بسیاری از این پیشگویی ها در نهایت غلط از آب درآمده اند و فکر می کنم نمی توان فعلا در این باره اظهار نظر کرد.»
در فیلم های امسال به رغم تلخی رویکرد ترمیمی وجود داشت
در ادامه از افروغ می پرسیم چقدر مولفه های مفهومی به نام سینمای امید که این روزها باب شده را در جشنواره دیده است؟ که پاسخ می دهد: «باید اول این موضوع را روشن کنم که بنده با امید کاذب دادن مخالفم. بنده یک واقع گرای انتقادی هستم و با واقعیات به امید می رسم، برای من امید با دیالکتیکی از تلخی ها و شیرینی ها در هم آمیخته است. بنده نمی توانم امیدی بدهم که ریشه در تلخی ها ندارد. عالم، عالمی سرشار از تلخی ها و تضادها و خطاها و گرفتاری ها در کنار شیرینی ها، ربط ها، صواب ها و گشودگی هاست. همان طور که در قرآن هم آمده است: «ان مع العسر یسرا»، همراه سختی ها گشایش هاست. امید به این معنی نیست که تصویری خوب و کاذب از واقعیتی دردناک ولو در لحظه به دست دهید. چرا باید واقعیات را غلط نشان دهیم؟ چرا بزرگنمایی می کنیم؟ چرا اگر کسی دردها را گفت او را متهم به سیاه نمایی می کنیم؟ این تصویر امیدوارانه کاذب، زمینه ای برای آن است که واقع گرایان برچسب سیاه نمایی بخورند. نمایش تلخی هاست که می تواند تلنگر و هشداری برای مسئولان و از آن مهم تر برای جامعه باشد. چرا باید مدام بگوییم ما در همه چیز اول هستیم، ما اول نیستیم و با مشکلات مختلفی مواجه هستیم، اما به خودمان و قابلیت های الهی مان و به جهت و غایت مثبت و متعالی آفرینش امیدواریم. هستی در کل جهت امیدوارانه ای دارد.»
او در تکمیل صحبت هایش می گوید: «توصیه مکمل تشخیص خود فیلمسازان این است که در عین بازتاب دادن تلخی ها، رویکرد ترمیمی نیز وجود داشته باشد. از نظر بنده در فیلم های امسال به رغم تلخی متصور، رویکرد ترمیمی وجود دارد. در مضامین و فرایند فیلم ها درد اصالت ندارد و نگرش دیالکتیک و غایتمدار و امیدوارانه وجود دارد. در واقع، قصدشان اشاعه تلخی نیست و من چنین چیزی در آن ها ندیدم.»
او در پایان سینمای امید را این طور معنا می کند: «سینمای امید یعنی گره خوردن واقعیات با تلخی ها و شیرینی ها، اما درباره تلخی ها رویکرد ترمیمی داشتن، در واقع هم راستا با جهان و سازگار با هستی بودن.»
نظر کاربران
افروغ بهتر است درست قضاوت کردن را یاد بگیرد.