روزنامه ایران در گزارشی نوشت: «تنبل نرو به کافه، کافه خودش میآیه» همه میزنند زیر خنده وقتی زن جوان درحال نوشیدن قهوه داغ کنار کافه سیار، این جمله را میگوید. ظاهراً مشتریهای کافههای سیار دو دستهاند؛ بعضیها با قرار قبلی که صاحبان کافه در شبکههای اجتماعی گذاشتهاند، میآیند و بعضیها هم اول از دور نگاه میکنند و بعد از کمی این پا و آن پا کردن نزدیک میشوند. بعضی هم البته کمی نگاه میکنند و رد میشوند.
روزنامه ایران در گزارشی نوشت: «تنبل نرو به کافه، کافه خودش میآیه» همه میزنند زیر خنده وقتی زن جوان درحال نوشیدن قهوه داغ کنار کافه سیار، این جمله را میگوید. ظاهراً مشتریهای کافههای سیار دو دستهاند؛ بعضیها با قرار قبلی که صاحبان کافه در شبکههای اجتماعی گذاشتهاند، میآیند و بعضیها هم اول از دور نگاه میکنند و بعد از کمی این پا و آن پا کردن نزدیک میشوند. بعضی هم البته کمی نگاه میکنند و رد میشوند.
کافههای سیار یا همان «فودتراک»ها تب جدیدی است که این روزها در تهران و شهرهای دیگر مورد استقبال مردم قرار گرفته، اما آیا زیبایی اتومبیلهای ون و بوی قهوه داغی که از آنها در پیادهرو میپیچد با فضای شهری ما هماهنگ است و آیا میتواند جای خودش را در خیابانهای شهر پیدا کند؟ آیا افرادی که به سمت این شغل جدید میروند با مشکلات آشنا هستند؟ اصلاً «کافه سیار» و انواع خدمات سیار دیگر که کم و بیش نمونههایشان را دیدهایم، پاسخ به کدام نیاز شهری است.
داخل پارکینگ شیرینی فروشی بزرگی در خیابان پاسداران، یک ون آبی، قهوه میفروشد. چراغهای پارکینگ روشن است و بساط قهوه و اسپرسو و مخلفات دیگر به راه. مردم ماشینها را اطراف خیابان پارک میکنند و یک راست به سمت ون آبی قهوه فروشی میروند. بعضی هم پا شل میکنند، میایستند و تماشا میکنند و بعد تصمیم میگیرند.
مرد مسن خوش تیپی از دور به کافه نگاه میکند. جلو میآید و کمی تماشا میکند بعد راهش را سمت دیگری کج میکند و میرود. دنبالش میروم تا ببینیم چرا در این غروب سرد، از قهوه داغ خیابان پاسداران چشم پوشی کرده؟ میگوید: «مگر قهوه میدهد؟ آخر فقط جوانها ایستادهاند، جای ما پیرمردها نیست.» بعد از اینکه حرف میزنیم، سمت کافه میرود و با یک لیوان اسپرسو داغ برمیگردد. انگار از این کار خوشش آمده. رد میشود و میگوید: «واقعا چسبید!»
بیشتر مشتریها دختر و پسرهای جوان هستند و انگار دسته جمعی قرار گذاشتهاند که به اینجا بیایند. فرزاد حسینی و همسرش رکسا عباسینژاد این قهوه فروشی سیار را راه انداختهاند. با لبی خندان روبه روی در عقبی ون آبی ایستادهاند و با مشتریها خوش و بش میکنند. بعضی از مشتریها هم با آنها عکس سلفی میگیرند. آنها روز قبل در اینستاگرام کافه که فالوئر زیادی هم دارد، مقصد فردا را به دنبالکنندگان صفحه خود معرفی میکنند و مشتریهای پروپا قرصشان هم تنهایشان نمی گذارند. فرزاد میگوید: «الان وضعیت طوری شده که مثل این شیرینی فروشی، خودشان به ما پیام میدهند که اینجا بیاییم تا برای آنها هم تبلیغ کنیم. حتی بعضی حاضرند قرارداد هم ببندند. برای ما خیلی خوب شده.»
نیمنگاه
داخل پارکینگ شیرینی فروشی بزرگی در خیابان پاسداران، یک ون آبی قهوه میفروشد. چراغهای پارکینگ روشن است و بساط قهوه و اسپرسو و مخلفات دیگر به راه. مردم ماشینها را اطراف خیابان پارک میکنند و یک راست به سمت ون آبی قهوه فروشی میروند. بعضی هم پا شل میکنند، میایستند و تماشا میکنند و بعد تصمیم میگیرند.
فرشید مقدم پژوهشگر شهری: وقتی قیمت اجاره کافه در تهران ماهی 20 تا 30 میلیون است، عدهای به این فکر میافتند که با پول کمتری برای خودشان، شغلی ایجاد کنند. کافههای سیار باعث زندهتر شدن فضای شهری هم میشود.
در گذشته هم مردم با دستفروشان غذا در گوشه خیابان، روبه رو میشدند و این پدیده خیلی هم جدید نیست.
یک کافهدار: اولین چیزی که باید برای این کار داشته باشی کسی است که به مشکلات ماشین آشنا باشد، چون این ماشینها زیاد خراب میشوند. باطری اضافه هم برای ماشین خریدهایم. مشکل بعدی نبود تعریفی از این شغل در شهرداری است. ما هر روز که اینجا کار میکنیم، دست و دلمان میلرزد که یکدفعه نیایند ماشین را بخوابانند.
چند دقیقه میگذرد و ناگهان برق پارکینگ قطع میشود. فرزاد سریع به سمت شیرینی فروشی میرود تا برق را وصل کند. از او میپرسم این کار چه مشکلاتی دارد. میگوید: «مشکل که زیاد است. اول قضیه این است که شهرداری مجوز نمیدهد و میگوید این کار برای ما تعریف نشده. بعضی هم میگویند ترویج فرهنگ غربی است. ما هم همیشه استرس داریم که نیایند همه چیز را جمع کنند.»
غیر از این، مشکلاتی مثل خراب شدن ماشین یا اینکه با کلی وسیله و دستگاه قهوه ساز باید مراقب باشند که در چاله و دستاندازی نیفتند و وسایلشان خرد شود هم جزو دغدغههای آنهاست. از فرزاد میپرسم چه شد که ماشین ون را انتخاب کردی؟ میگوید: «دنبال ماشینی بودیم که هم جادار باشد هم نوستالژیک. بالاخره این ون را پیدا کردیم و خریدیم.» فرزاد حالا بعد از 7 ماه کار کردن، خیلی هم راضی به نظر نمیرسد و میگوید دنبال ایده دیگری است و این شغل را به خاطر علاقه مردم ادامه میدهد اما نه برای همیشه.
هنوز هم میشود فروشندههای دورهگردی را دید که گوشه خیابان غذا درست میکنند؛ با یک اجاق پیک نیکی و روغن زیاد برای سرخ کردن سوسیس یا زولبیا و بامیه. بعضی هم غذا را داخل پیکان وانتی میریزند تا در بازار و خیابانهای پررفت و آمد بفروشند.آش فروشیهایی که با یک قابلمه گوشه خیابان ایستادهاند و منتظر عابری سرماخوردهاند که کاسهایاش از آنها بخرد. غذا فروشیهای سیاری که حالا در قالبی شیکتر میخواهند همان کار را بکنند، اما فود تراکها سرمایهگذاری خود را روی نسل جدیدی گذاشتهاند که علاقهای به خرید از مغازههای رسمی خیابان ندارند و بدشان نمیآید کنار یک کافه سیار، عکسی هم برای اینستاگرام دست و پا کنند.
فرشید مقدم پژوهشگر شهری، یکی از دلایل حضور کافههای سیار را گرانی ملک در تهران میداند و میگوید: «وقتی قیمت اجاره کافه در تهران ماهی ۲۰ تا ۳۰ میلیون است، عده زیادی از مردم نمیتوانند هزینه کنند. بنابراین به این فکر میافتند که با پول کمتری برای خودشان، شغلی ایجاد کنند.» مقدم معتقد است که فودتراکها باعث زندهتر شدن فضای شهری میشوند: «در گذشته و همین حالا هم مردم ایران با دستفروشان غذا در گوشه خیابان، روبه رو میشوند و غذافروشیهای سیار پدیده خیلی جدیدی هم نیست. اما این شیوه از ارائه غذا ابتدا در کشورهای غربی اتفاق افتاده و حالا به ایران رسیده.»
حسین و مهدی در خیابان ایرانشهر داخل ون بزرگی نشستهاند. سرشان خلوت است و تازه دو سه ماهی است کار را راه انداختهاند. آنها قبل از این کار مغازه تلفن همراه فروشی داشتند و بعد از اینکه نتوانستند از پس مخارج بربیایند به این کار روی آوردند. حسین و مهدی حالا در مغازه سیار خود، آش و کشک بادمجان و سوپ میفروشند و سعی میکنند برای بهداشتی بودن غذا، از گوشت استفاده نکنند. آنها قصد دارند قهوه و چای و دمنوش را هم به منو اضافه کنند. حسین شریفی ۳۱ ساله و شریکش مهدی، ۲۶ ساله غذاها را در خانه میپزند و با تجهیز ون آنها را گرم نگه میدارند. حسین شریفی در مورد اینکه ایده غذا فروشی در اتومبیل چطور به ذهنش رسیده میگوید: «یک فیلم سینمایی هالیوودی دیدم که سرآشپزی را نشان میداد که در هر رستورانی کار میکرد نمیتوانست ادامه دهد و آخر به فکرش رسید اتومبیلی بخرد و برای خودش کار کند. من هم خوشم آمد و همین کار کردم.»
حسین و مهدی با هزینه کردن 25میلیون، یک ون روسی به اسم غزال خریدند و سعی کردند داخلش را تا جایی که میتوانند تجهیز کنند اما خرید ماشین و درست کردن غذا تنها پنجاه درصد کار بود؛ آنها در مورد مشکلات این کار میگویند: «اولین چیزی که باید برای این کار داشته باشی کسی است که به مشکلات ماشین آشنا باشد، چون این ماشینها زیاد خراب میشوند.
باطری اضافه هم برای ماشین خریدهایم. مشکل بعدی نبود تعریفی از این شغل در شهرداری است. ما هر روز که اینجا کار میکنیم، دست و دلمان میلرزد که یکدفعه نیایند ماشین را بخوابانند. ساعت کاری هم زیاد است؛ ما از ظهر میآییم و تا 11 یا 12 شب میمانیم.» آنها میگویند روزی 100 تا 150 هزارتومان کاسبی میکنند اما با توجه به هزینههایی که کردهاند، هنوز به سوددهی نرسیدهاند.
این کار با همه مشکلاتش، هر روز افراد بیشتری را به خود جلب میکند. بیکاری یا علاقه به داشتن یک شغل جدید؟ فرقی نمیکند. آنها به سیالیت و شناور بودن زندگی امروزی و حس گریز جوانان از محیطهای جا افتاده رسمی، پاسخ میدهند. علیرضا یکی از مشتریهای اغذیه فروشی حسین و مهدی میگوید: «این مغازهها باعث شدهاند خیابانها کمی قشنگتر بشود. هر بار توی فیلمهای خارجی این مغازهها را میدیدم با خودم میگفتم چرا یکی از اینها در ایران نیست!» کافههای سیار، شاید یک تب باشد و شاید هم بتواند جای خودش را در خیابانهای ایران پیدا کند. اما این کافهها فقط به ونهای قدیمی محدود نمیشوند چند وقت پیش یک نفر پشت اتوموبیل 206 هم بساط قهوه را برپا کرده بود و مشتری زیادی هم داشت.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
ارسال نظر